گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
مرکز تحقیقات رایانهاي قائمیه اصفهان







شگفت است از این که انسان باین آسمان و جهان، « چه اندازه تنت خرد است » : روز براي احترامش مشرکان را عذاب نکنند. بیان
ج 2، ص: 148 کوچکی بجستجوي فهم معانی بلند است یا منظور تادیب او است که نباید رنج بخود دهد براي فهم اموري که
پناه برم بخدا از هر » دانستن آنها وظیفه او نیست، در نهایه (ج 3 ص 104 ) گفته: عضل یعنی سخت و از آنست حدیث عمر
یعنی مسألههاي سخت و پیشامدهاي ناهموار و مقصودش از أبو الحسن علیّ بن أبی طالب علیه « معضلهاي که أبو الحسن ندارد
نیست و بهر تقدیر بسا که 5 هزار از همان 70 هزار باشند یا جز آنها باشند و اگر چه « بعد أن » السّلام است. در برخی نسخهها کلمه
یعنی این هفتاد هزار دو دستهاند یک دسته از جلو میکشند و « میان اینکه بکشند و هل دهند » معنی دوم بنا بر نسخه اول اظهر است
دسته دیگر از پس هل میدهند، و بنا بر نسخه دیگر معنا اینست که 70 هزار از جلو میکشند و 5 هزار از پس او هل میدهند، و بر هر
دو وجه بسا که مقصود از کشش آن حرکت روزانه تند است بر خلاف حرکت خاصه خورشید به پیروي حرکت فلک اطلس که
شب و روز آورد و مقصود از حرکت دفع حرکت فلک خود خورشید است بتوالی بروج که کند است و در سال یک دوره است و
حاصل این است که چون خورشید برآید 70 هزار فرشته آن را بحرکت یومیه سوي مغرب کشند ولی 5 هزار فرشته هم به پرتوش
چسبیدند و بسوي مشرقش باز کشند بحرکت خاص او و خورشید باندازه فزونی این دو حرکت بسمت مغرب پیش میرود تا بمیانه
بسا تفسیر شده که چون خورشید بسوي « فرشته نورش وارو سازد » بسا تفسیر بدائره نیم روز شده « تا از روزن بگذرد » . آسمان میرسد
بالا رود آن رویش که بمشرق است زیر آن رویست که بمغرب است و چون از دائره نیم روز بمغرب سرازیر گردد وارو شود و
روي شرقیش بسوي بالا گراید و وارو نماید، و نهان نیست که بنا بر این کلام کم سود و توضیح واضح است با اینکه وارو شدن او
مانعی ندارد، و بسا مقصود از فلک جوّ جوّ فلک است یعنی میان آسمان چهارم و پنجم. سپس چند اعتراض باین اخبار وارد است:
1- ایست خورشید مخالف حسّ است، زیرا در حرکت خورشید در همه ساعات روز تفاوتی نیست ص: 149
و کمانه مدار آن برابر است. 2- خورشید در هر آنی در یک نصف النهار واقع است و باید همیشه در ایست باشد. 3- تفاوت میان
روز جمعه و روزهاي دیگر مخالف حسّ است. 4- گرمی خورشید از پرتو آن نیست تا ارواح مشرکان با نزدیک شدن بآن عذاب
کشند بلکه اثر برگشت پرتو آنست از اجسام کثیفه چون زمین و دریا و از این رو هر چه از زمین بالاتر باشد گرمی کمتر است. و
1 و کمتر از آنها / 1 و 10 / ممکن است از یکم و سوم پاسخ داد که ایست کم است و در ابزار ساعت شمار چشمگیر نیست، زیرا 9
را نمیتوان بطور یقین از آنها تشخیص داد و اندازهگیري آنها روي تخمین است و از اعتراض دوم جواب داد که ممکن است مقصود
ایست در نیم روز مخصوصی باشد چون مکه یا مدینه یا گنبد زمین (دائره گذر از دو قطب) و بر این اعتراض شده که لازم آید در
بلاد دیگر بهنگام چاشت یا عصر ایست واقع شود و کسی زیر بار آن نرود و از اعتراض چهارم ممکن است جواب گفت که بسا
براي خورشید دو حرارت باشد یکی از جرم و دیگري از انعکاس پرتو و اینکه گفتهاند در فلکیات حرارت نیست دلیل قطعی ندارد.
و براي ایست دو تأویل دیگر است. 1- حرکت خورشید در نیم روز کند مینماید و بمانند ایست باشد و از این کندي بایست تعبیر
شده. یا اینکه در بلادي که خورشید بالا سر آید سایه نباشد و مقصود ایست سایه است نه خود خورشید، و ایست سایه بنا بر اینست
که میان دو حرکت مستقیم بناچار سکونی باید و میان فزودن سایه و کمی آن تا نبودش ایست باشد ولی نهان نیست که حمل ایست
خورشید بر این معنا دور است جدّاً با اینکه نسبت حرکت باجزاء سایه مجاز است و آن ایجاد جزئیست از سایه و اعدام جزئی، و اگر
حقیقی هم باشد ص: 150 حرکت مستقیمه نیست. 2- چون اوقات خوشی زود گذر است و اوقات سختی
دراز مینماید روز جمعه براي مشرکان کوتاه نماید چون در نیم روز عذاب ندارند و دیگر روزها دراز نماید چون در نیم روز عذاب
یعنی ایستش چیست؟ و پاسخ داد که مقصود ایست و تنگی « چگونه ایست کند » ، کشند، پس مقصود از گفتار سائل در خبر دوم
است بطور مجاز و تقریب، و بسا که تنگی وقت روز جمعه و کوتاهیش باین معنا است که کارهاي عبادت مؤمنان در روز جمعه
بسیار است و روز وسعت آنها را ندارد و گویا خورشید در آن ایست نکند، و نهان نیست که همه این تفسیرها دور از تعبیرات
صفحه 63 از 137
اخبارند و بهتر ترك گفتگو در باره آنها است، و پذیرش معناي درست آن که مقصود ائمه است علیه السّلام گرچه بفهم ما نرسد،
زیرا اینها از اخبار مبهم و آثار مشکلهاند و تفسیرشان را جز خدا و راسخون در علم ندانند. 30 - در فقیه ( 60 ) بسند صحیح از حریز
بن عبد اللَّه که من نزد امام ششم علیه السّلام بودم که مردي از او پرسید قربانت خورشید پیش از زوال پرشی زند و سپس ایست
کند؟ فرمود: در اندیشه شود که زوال نماید یا زوال ننماید. بیان: مقصود از پرش تندي حرکت است و از رکود کندي آن، و اندیشه
یا از فرشتههاي گماشته بر آنست یا مثلی است براي حال خورشید در تندي برآمدن و رکود در بالا و سپس تندي در فرود شدن و
مانند شده بکسی که نزد پادشاه نیرومندي آید و از او پرسد دنبال کار دیگر برود یا نه، و منظور اینست که همه آفریدهها زیر فرمان
خدایند و هر آنچه از آنها پدید گردد بتدبیر و تقدیر حضرت او است. 31 - در فقیه ( 51 ) از امام صادق علیه السّلام که خدا تبارك
و تعالی بموسی بن عمران وحی کرد استخوانهاي یوسف را از زمین مصر برآرد و برآمدن ماه را وعده این کار کرد و پس افتاد و او
پرسید از کسی که جاي استخوان یوسف را بداند، گفتند پیره زنیست که میداند، او را خواست و پیرهزنی زمین گیر و نابینا بود،
فرمودش ص: 151 تو گور یوسف را میدانی؟ گفت: آري، فرمود بمن خبرش ده، گفت: ندهم تا چند خصلت
بمن بدهی، پایم را آزاد کنی و چشمم را بینا، و جوانیم را برگردانی، و مرا با خود ببهشت بري. این سخن بر موسی علیه السّلام
گران آمد، و خدا عزّ و جلّ باو وحی کرد همانا تو بر عهده من باو میدهی، هر چه خواهد باو بده، وي پذیرفت و آن پیرهزن بگور
یوسفش رهنمود، و او را از کنار نیل در صندوق مرمري برآورد، و چونش بر آورد ماه برآمد، و او را بشام برد. میگویم: گذشت
بنقل از عیون از قول امام رضا علیه السّلام که فرمود: ماه از بنی اسرائیل باز گرفته شد و خدا عزّ و جلّ بموسی علیه السّلام وحی کرد
که استخوانهاي یوسف را از مصر برآورد و باو نوید داد که استخوانهایش را برآورد و ماه بتابد، و موسی پرسید از کسی که جایش
را بداند، و خبر را چنانچه گذشت کشیده است. گویم: دلالت دارد بر رد فلاسفه که اختلاف در حرکات فلکیات و منع حرکتشان
بفرمان آفریننده آسمانها و زمین روا است. 32 - در المتهجد: روایت است از محمّد بن اسماعیل بن بزیع که پرسیدم از امام رضا علیه
السّلام بمن رسیده روز جمعه کوتاهترین روزها است، فرمود: آري چنین است، گفتم: قربانت، چگونه میشود؟ فرمود: امام ششم
فرموده خدا ارواح مشرکان را زیر چشمه خورشید گرد میآورد و چون خورشید ایست کند، ارواح مشرکان را بایستش عذاب کند،
و روز جمعه باحترامش عذاب آنها را بردارد، و خورشید ایست ندارد (خبر 22 همین بابست که با سند از کافی آورد) 33 - در
توحید مفضل: بیندیش اي مفضّل که اندازه روز و شب چگونه بصلاح مردم است، و نهایت هر یک (در معموره) بیش از 15 ساعت
نیست، اگر روز 100 یا 200 ساعت میشد، هر چه جاندار و گیاه در زمین بود تباه شدند، جانداران تا این اندازه آرام نمیگرفتند و
بهائم نمیتوانستند از چرا خودداري کنند اگر روز دراز میشد، انسان هم از کار و جنبش دست نمیکشید، و این خود مایه نابودي
ص: 152 همه میشد، و گیاه هم در این روز دراز در برابر حرارت و تابش خورشید خشک میشد و میسوخت،
و اگر شب این اندازه دراز میشد، انواع جانداران از حرکت و جستن روزي وامیافتادند و از گرسنگی میمردند، گیاهها میگندیدند
و تباه میشدند، چون گیاهی که در جاي بیآفتابست. ببین این گرمی و سردي چگونه جاي هم را در جهان بگیرند، و کم و بیش و
برابر گردند، تا چهار فصل سال را بسازند، و ببین که مصلحتها دارند، و هر دو وسیله پاك کردن تن آدمیند که ماندن و بهی آنها با
آنها است، اگر گرمی و سردي بدنها را در بر نگیرند تباه شوند و از هم بریزند، بیندیش که چگونه هر یک خرده خرده در دیگري
درآید، و دیگري فزاید تا آنجا که باید، و اگر یکباره جا عوض کنند به تنها زیان رسانند و بیمارشان سازند، چونان که اگر یکی از
شماها از حمام گرمی بجاي سردي درآید زیان بیند و بیمار گردد، این تدریج در گرمی و سردي براي سلامت از زیان یکبارگی
است و تدبیر بهداشت این تدریج را اداره کند. اگر کسی پندارد این تدریج بر اثر طبع بالا و پائین شدن خورشید است در حرکت
خود، پرسیده شود که چرا؟ اگر عذر آورد که براي دوري باختر و خاور است باز پرسیده شود که چرا؟ و این پرسشها دنبال هم آید
تا ناچار گوید قصد و تدبیري آن را پدید آورده اگر گرما نبود میوههاي سخت و تلخ پخته نمیشدند تا نرم و خوشمزه شوند، و از تر
صفحه 64 از 137
و خشکش استفاده شود، و اگر سرما نبود زراعت بتّه پر جوانه نمیزد تا ریع بسیار کند و بخوراك مردم و بذر زمین کفایت کند،
نبینی در گرما و سرما چه بینیازي و سودیست، و با این حال تن آزارند و اندیشه بار، و دلیلند بر حکمت و بهسازي خداوند براي
یعنی مشرق و مغرب و کنایه از بزرگی دائرهایست که خورشید طی میکند در آن « میان دو مشرق » : جهان و آنچه در آنست. توضیح
34 - توحید مفضل: بروج را یا مقصود مشرق تابستان و مشرق زمستانست و نخست اظهر است ... ص: 153
امام صادق علیه السّلام فرمود: اگر گویند چرا آدمی در ذات و صفات خدا اختلاف دارند؟ گفته شود از کوتهفهمی و کنجکاوي در
شناخت او، که خواهد حقیقت آن را دریابد و نمیتواند و فروتر آن را هم نتواند، مانند همین خورشید که بیند بجهان بتابد ولی
حقیقتش را نداند، و از این رو گفتگو در آن بسیار است و فیلسوفان در باره آن اختلاف دارند و برخی گفتهاند یک فلکی است
آکنده از آتش که این فروزش و تابش از آن میجوشد و دیگران گفتهاند یک کره ابریست، و دیگران گفتهاند جسمی است چون
آینه آتشین و پرتو افکن، و دیگران گفتهاند زلال و لطیف چون آب دریا است، و دیگران آن را تودهاي از اجزاء آتشین دانند و
دیگران گفتهاند جوهر پنجم است جز چهار عنصر. و در شکل آنهم اختلاف دارند برخی گویند یک صفحه پهناوریست، و برخی
گفتهاند کره چرخانیست، در اندازهاش اختلاف دارند، برخی پندارند باندازه کره زمین است، و برخی آن را کمتر دانند، و دیگران
گفتهاند بزرگتر از یک جزیره بزرگ است، و هندسهدانان گفتهاند، 170 بار برابر زمین است، و این اختلاف دلیل است که حقیقت
آن را نفهمیدند، در صورتی که فهم بشر از درك حقیقت این خورشید چشمگیر و دیدنی ناتوانست کجا به یک حقیقت نهانی و
نادیدنی رسد؟ بیان: این گفتهاي که از هندسهدانان نقل کرده قول برخی قدماء آنها است و نزدیک بمشهور است چنانچه شناختی،
و اختلاف میان قدماء و متأخران در امثال آن بسیار است. 35 - توحید مفضل: بیندیش اي مفضّل در طلوع و غروب خورشید براي
برپا کردن دولت روز و شب اگر طلوع نمیکرد، همه کار جهان نابود میشد، و مردم دنبال هیچ کاري نمیرفتند، جهان بر آنها تاریک
بود و خوشی نداشتند و از روشنی و دلگشائیش بهره نمیبردند، نیاز به طلوعش نیازي به گفتن ندارد، بلکه سود غروبش را باید
گفت، اگر غروب نمیکرد، مردم آرامش نداشتند و آسودگی که ص: 154 پر بدان نیازمندند براي آنها نبود
که تنشان بیاساید، و حواسشان جمع شود و نیروي هاضمه آنها بکار افتد و غذا را بهمه اعضاء برساند و از آن گذشته مردم را تا
آنجا بکار میکشیدند و دنبالش را میگیرند که خود را بیمار میکنند. و بسیاري از مردمند که اگر تاریکی شب جلوشان را نگیرد،
آرام و قراري ندارند، پیوسته دنبال کسب و جمع مال و پس اندازند، بعلاوه زمین بتابش خورشید گرم میشود، و هر چه بر آنست
از جاندار و گیاه را گرم میکند، و خدا بقدرت و حکمتش آن را اندازه گرفته گاهی تابانست و گاهی پنهان، چون چراغ خاندان که
براي رفع نیازش بیافروزند و براي آسایش و آرامش خاموشش سازند، و روشنی و تاریکی با اینکه ضدند کمک بهسازي و
بهداشت جهانند. پس از آن بیندیش در بالا و پائین شدن خورشید براي پیدایش چهار فصل سال و تدبیر و بهسازي آن در زمستان
گرمی بدرون درخت و گیاه برگردد تا مایه میوهها در آنها بسته شود، و هوا را سنگین کند، تا ابر و باران پدیدار گردد، و تن
جانداران سخت و نیرومند شود، در بهار تحرکی آورد و مایههاي زائیده در زمستان پدید شوند، گیاه سر زند و درخت گل دهد و
جانداران میل به نر کنند و در تابستان هوا داغ شود، و میوهها برسند، و موادّ زیادي بدن آب شوند و روي زمین خشک شود و آماده
ساختمان و کار گردد، و در پائیز هوا پاك شود و بیماري برود، و تندرستی آید، و شب دراز گردد، و کار کردن را شاید، و هوایش
خموش باشد و براي مصلحتهاي دیگري که اگر همه را بشمرم سخن بدرازا کشد. اکنون بیندیش در جابجا شدن خورشید در 12
برج براي پا گرفتن سال و آنچه در آنست از تدبیر و در این چرخش چهار فصل سال درست میشوند، زمستان بهار، تابستان و پائیز،
در این چرخش سالیانه غلهها و میوهها میرسند و پایان میگیرند، سپس برمیگردد زندگی را از سر میگیرد، نبینی سال اندازه گردش
خورشید است از حمل تا حمل دیگر، این سال و همگنانش پیمانه زمانند از ص: 155 هنگام خلق جهان تا هر
وقت و زمان، حسابگر عمر مردم است و وقت بدهی و اجاره و معامله مدت دار و جز آن از امور دیگر، با گردش خورشید سال
صفحه 65 از 137
پایان یابد، و حساب زمانه درست شود. ببین چگونه تابش آن را بر همه زمین فراهم کرده و اگر یک جا ایست داشت پرتو و
سودش ببسیاري از نواحی نمیرسید زیرا کوه و دیوار مانع بودند، آغاز روز از مشرق برآید و بر آنچه در برابر او است از مغرب بتابد
و همه جا بچرخد تا بمغرب رسد و آنچه آغاز روز از او نهان بوده فرا گیرد و هر جا بهره خود را بر گیرد از آن، و نیازي که دارد
برآرد و اگر یک سال یا نیم سال پرتو خورشید بدانها نرسد چه حالی دارند؟ بلکه چگونه بمانند؟ مردم ننگرند این کارهاي بزرگ
که خود دستی در آن ندارند چگونه مرتب و بیخلل براي صلاح جهان و آنچه در آنست انجام میشود. ماه را دلیل بیاور که سود
کلانی دارد، و عموم آن را در شمار ماهها بکار برند و حساب سال با آن درست نیاید زیرا دوره 12 ماه یک سال چهار فصلی میوه
آور و دگرگون ساز نیست، و از این رو ماه و سال قمري از ماه و سال خورشیدي جدا است و هر ماه قمري جابجا میشود یک بار
در زمستان است و یک بار در تابستان بیندیش که ماه در شب پرتو افکن است و بدان نیاز است، زیرا با وجود نیاز بتاریکی و
آسودگی جانداران و خنک شدن گیاهان صلاح نبود که شب ظلمت محض باشد بینور، و هیچ کار در آن نتوان کرد. زیرا بسا
مردم نیاز بکار شب دارند براي تنگ شدن وقت کارشان در روز یا در سختی گرما و در پرتو ماه کارهاي چندي مینمایند، چون
شخم زمین، خشت زدن، چوب بریدن و مانند آنها، پرتو ماه کمک مردم است در زندگی آنها بهنگام نیاز و انس مسافرانست، و
طلوعش را در پارهاي از شب مقرر کرد، و نورش را از نور خورشید کاست تا مردم مانند روز بکار نپردازند، و از آسایش خود باز
شوند، و هلاك گردند، و در دگرگونی ماه از نو شدن و محاق، و فزودن، ص: 156 و کاستی، و گرفتن آن
بخصوص آگهی است بر قدرت خدا آفریننده و دگرگون ساز آن بدین روش براي بهسازي جهان و عبرت خردمندان. 36 - از دعاء
صحیفه سجادیه در رؤیت ماه نو: آیا آفریده فرمانبر آموخته شتابان، گردان در منزلهاي مقدر، متصرف در چرخ تدبیر، ایمان دارم
بدان که تاریکی را بتو روشن کرد، و مبهمات را بتو واضح ساخت، و تو را یک نشانه پادشاهی خود و علامتی از سلطنت خویش
ساخت، و تو را بفزونی و کاستی، و طلوع و غروب و نوربخشی و کسوف بکار داشت، در همه اینها فرمانبري، و بخواست او
شتابانی، منزه باد چه شگفت آور است تدبیر او در باره تو، و لطیف است صنعت او نسبت بتو، تو را آغاز ماهی تازه ساخت براي
کاري تازه تا آخر دعاء تنویر: ماه نو را هلال نامیدند چون در دیدن آن آواز هلهله برمیکشیدند شبهائی که این نام را دارد مورد
اختلاف است، صحاح (ج 5 ص 1851 ) تا سه شب گفته قاموس (ج 4 ص 70 ) شب 26 و 27 ماه را هم هلال دانسته و جز آنها را
قمر، و برخی دو شب اول را هلال دانند، اصمعی گفته تا دائره بندد هلال است، دیگري گفته: تا شب هفتم که پرتوش بر سیاهی
شب چیره شود هلال است، پس از آن قمرش خوانند یعنی سپید، و در شب 14 بدرش نامند، در صحاح گفته این نام براي آنست
که در طلوع خود بر غروب خورشید پیشدستی کند یا اینکه چون کامل است، (ج 2 ص 587 ) یعنی مانند یک بدره تمام است که
10000 درهم است، شیخ بها- ره- گفته: تا هلالش نامند وقت دعا باقی است ولی بهتر اینست که از شب یکم پس نیفتد که مورد
یقین و اتفاق است عرفاً و اگر میسر نشد شب دوم، و اگر فوت شد تا شب سوم هم وقت باقی است که بسیاري آن را هم هلال
دانند. و اما آنچه صاحب قاموس و استاد ما ابو علی- ره- گفتهاند که تا شب 7 هلال است خلاف مشهور است در لغت و عرف و
بطور مجاز است مانند اطلاق هلال در 26 و 27 - سپس گفته: بعید نیست که تا شب سوّم هلال باشد، و اگر نذر کرده نزد رؤیت
هلال دعاء بخواند برؤیت آن در شب 4 ببعد عمل بنذر و واجب ص: 157 نباشد چون هلال نیست، ولی
خواندن دعاء تا شب هفتم مشروع است براي احتیاط در عمل بنذر و اما در بیش از آن تشریع است و ناروا، و اگر روز 30 آن را بیند
یعنی پیوسته در کار « دائب » واجب نباشد چون هلال نام ندارد. (خلق مطیع) یعنی آفریده فرمانبر مانند بندهاي که فرمانبر آقا است
است و شیوه او است. شیخ بهائی- ره- گفته: توصیف ماه بتندروي یا باعتبار حرکت خود او است بر گرد خودش (که حرکت
وضعی است) و گروهی از اساتید حکماء آن را براي همه کواکب معتقدند، و بایدش که سیاهی چهره ماه در جرمش ثابت نباشد و
گر نه با چرخیدن آن بجا نمیماند چنانچه سلطان المحققین در شرح اشارات گفته ولی اظهر آنست که این توصیف بسرعت نظر
صفحه 66 از 137
بحرکت عرضی او بواسطه فلک او است، زیرا آن حرکت گرد خودش اگر هم باشد محسوس و معروف نیست، و حمل بر محسوس
و متعارف اولی است، و تندي حرکت ماه نسبت به اختران ثابت که روشن است زیرا آن بسیار کند است تا آنجا که قدماء آن را
درنیافتند. و نسبت به سیارههاي دیگر هم براي اینست که زحل یک دوره را در 30 سال میگردد، و مشتري در 12 سال و مریخ در
10 ماه و خورشید و زهره و عطارد هر کدام در حدود یک سال ولی ماه در 28 روز تقریباً، و بسا که ماه بتند روي 1 / یک سال و 2
حرکت محسوسه آن بنا بر اینست که از خود او است بنا بر اینکه حرکت سیارات در افلاکشان چون حرکت ماهیانست در دریا و
جمعی بدان معتقدند و مؤید آنست ظاهر قول خدا کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ. و ادعاي امتناع خرق [و التیام] در افلاك ثابت نیست و
ادله فلاسفه در باره آن سستتر از تار عنکبوتست، چون بنا بر اینست که اجزاء فلک پذیراي حرکت مستقیمه نیستند و اثبات آن
نشدنیست، و قرآن خدا که از پیش و پس بطلانی بدان راه ندارد گویا است که شکاف بردارند و صعود و پیغمبر ما صلی اللَّه علیه و
آله و سلم تا آسمان هفتم با پیکر عنصري خود گواه خرق آنها است. ص: 158 (و منازل تقدیر) اشاره است
و آنها 28 باشند و ماه هر شب نزدیک یکی از آنها است بحرکت « و براي ما منزلها مقدر کردیم، 39 - یس » : بدان چه خدا فرموده
خاصه خودش، نصیر الملّۀ و الدین- ره- در تذکره گفته: منازل ماه اخترانی باشند نزدیک منطقۀ البروج که عرب آنها را نشانه 28
بخش منطقه شناخته تا مطابق شماره ایام گردش ماه باشد. خفري در شرحش گفته: مقصود از هر منزل مسافتی است که ماه در یک
1 را چون کمتر از نصف است انداختهاند بشیوه منجّمان، ولی نزد / 27 است که 3 1 / شبانه روز میرود، و منازل ماه نزد هندیها 3
1 را یک واحد اعتبار کردند چنانچه برخی گفته بلکه براي اینست که سال قمري آنها گاهی از / عرب 28 است نه باعتبار اینکه 3
میان تابستان آغاز شود و گاهی میان زمستان و نیاز بمعرفت سال خورشیدي دارند براي انجام کار خود، و دیدند ماه در حدود 30
روز بوضع خود با خورشید بر میگردد و در آخر ماه دو روز یا کم و بیش نهانست و دو روز را از سی روز کم کردند و ماند 28
12 6 / روز که غالباً فاصله دید آنست در شامهاي آغاز ماه و در بامدادهاي آخرش و دور فلک را بر آن بخش کردند و هر منزلی 7
2 منزل میشود. ولی دیدند خورشید هر منزلی را در حدود 13 روز طی میکند، منازل ماه 364 1 / درجه شد که بهره هر برجی 3
روز است ولی برگشت خورشید در آنها در مدت 365 روز است پس یک روز در ایام منازل غفر افزودند و بعلاوه از نظر کبیسه
نیاز بفزودن دو روز پیش آید و ایام آن 15 گردد تا پایان سال شمسی و پایان منازل و برگشت بدان منزلی که آغاز مقرّر شده برابر
شوند، و نشانه منازل را اخترانی روشن گرفتند که نزدیک منطقۀ البروجند و نزدیک گذرگاه ماه یا محاذي آن و هر شبی ماه
نزدیک آنها دیده شود و فرود آید و اگر آن اختر را نهان سازد گویند او را مغلوب کرد و خوشبین نباشند و اگر نهانش نکرد
گویند ماه عدالت نمود و بدان خوشبین شوند و چون ماه تند رود از منزلی بگذرد و در آن نماند و چون کند رود بسا که دو شب
در یک ص: 159 منزل بماند، یک شب در آغاز آن و یک شب در پایانش و گاهی میان دو منزل دیده شود.
و آنچه گفتهاند همیشه 14 منزل بالاي زمین است و عیان و 14 زیر زمین و نهان و چون منزلی غروب کند رقیب آن که پانزدهم
طالع است طلوع کند فسادش ظاهر است زیرا منازل همه در خود منطقه نیستند و فاصلهشان برابر نیست و از این رو بسا که 16 یا 17
از آنها عیان باشند مگر اینکه مقصود از منازل خود بخشها باشند نه نشانههاي آنها که هر دو حکم درست باشد، و از اینجا فساد
گفته مشهور هم روشن شود که همیشه شش برج عیانست و شش نهان زیرا این هم در خود بخشهاي بروج درست است نه در
صورت اختري بروج زیرا صور اختري آنها بطور برابر منطقه را بخش نکنند که اول و آخر هر صورتی با اول و آخر هر برجی برابر
باشند و بسا مقصودشان اینست که همیشه نیمی از خود بروج عیانست نه نیمی از صور اختري آنها و اشکال بر طرف میشود. عرب
خروج هر منزلی را از پرتو سپیده دم طلوع آن خوانند و غروب رقیب آن را هنگام صبح سقوط آن خوانند، و منازلی که طلوعشان
در موسم بارانست (انواء) نامند، و رقباء آنها را که در غیر موسم باران طلوع میکنند (بوارح) نامند و 14 منزل شمال منطقۀ البروج را
که آغازشان شرطین و پایانشان سماك است شامیه گویند و باقیمانده که نخست غفر است و پایان بطن الحوت یمانیه (پایان). شیخ
صفحه 67 از 137
بهائی- ره- گفته: ظاهر تردد در منازل تقدیر اینست که این ماه میرود و ماه دیگر بدان بر میگردد، و ممکن است بمعنی تردید و دو
دلی باشد چون حرکت دور او گاهی بسوي مشرق است و گاهی بمغرب چون مرویست که مردد است و باین سو و آن سو میرود و
برأي کسی که دو حرکت مختلف را در یک جسم روا نمیدارد و میگوید مورچهاي که روي سنگ گردان آسیا بر خلاف آن میرود
یعنی دگرگونیش بتدبیر حکیم خبیر است، « متصرف در فلک تدبیر » . در حال حرکت آن ایست دارد تشبیه ماه به مردد روشنتر است
فلک ص: 160 جاي چرخش کوکب است و مانند شده بچرخریس در گرد بودن و چرخیدن، ابو- ریحان
گفته: تازي و پارسی در نامگذاري آسمان یک روش دارند، عرب آن را نامیده بشباهت چرخ دولاب آب کشی و پارسیان بزبان
خود آن را آسمان گفتند یعنی مانند آسیاگردانست (پایان). شیخ بهائی- ره- گفته: مقصود از فلک تدبیر نزدیکترین نه فلک است
بعناصر که برخی مصالح عالم کون و فساد بتدبیر آنست: برخی مفسران هم در تفسیر قول خدا فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً گفتهاند مقصود
افلاك است، و آن یکی از وجوهی است که طبرسی- ره- نقل کرده و این یک نحو مجاز است که ابزار قطع را قاطع خوانند با
و آن هم درست است گرچه نسخه نخست « متصرف در فلک تدویر » اینکه قطع کار او نیست. و در برخی نسخه بسا یافت شده
درستتر است و منظور از آن فلک چهارم ماه است و آن فلکی است که ماه در آن جا دارد و زیرش بترتیب بروج حرکت کند و
بالاش بر خلاف آنها و مخالف تدویر سیارههاي دیگر است، و هر روزي 13 درجه و 3 دقیقه و 54 ثانیه حرکت کند، و در کلفتی
فلک سوم ماه بنام حامل است، و مرکزش ده درجه از مرکز عالم دور است، و حرکتش هر روزي 24 درجه و 22 دقیقه و 53 ثانیه بر
وفق بروج است. و توي فلک دوم ماه بنام مائل است که هم مرکز با عالم است و سطح زیرینش تماس با کره نار دارد در سطح
زبرین آن و از حامل هم بعدش از منطقه البروج دو متمم علاوه دارد که خرده خرده باریک میشوند تا دو نقطه اوج و حضیض و
حرکتش بر خلاف توالی است و در هر روزي 11 درجه و 9 دقیقه و 7 ثانیه است و توي نخست فلک ماه بنام جوزهر است که هم
مرکز با عالم است و هم منطقه با فلک البروج و سطح زبرش مماس با سطح زیرین ممثل عطارد است که چون ممثل عطارد روزي 3
، دقیقه و 11 ثانیه حرکت کند. سپس گفته: ممکن است معنی فلک تدبیر این باشد که در آن تدبیر امور مقرّر آسمان و جهان، ج 2
ص: 161 میشود مانند اینکه گویند، مجلس حکم یا دار قضاوت باعتبار اینکه فرشتههاي آسمان دنیا کار جهان فروردین را در آن
تدبیر میکنند، یا اینکه هر سیارهاي در فلک خود امري که از خالق و مبدعش بدو سپرده است تدبیر میکند چنانچه جمعی از مفسّران
گفتهاند و ممکن است مقصود از فلک تدبیر همه افلاك جزئیه ماه باشد که احوال ماه را تنظیم میکنند تا « فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً » در تفسیر
حرکت حاملش گرد مرکز عالم متشابه باشد، و قطر تدویرش برابر نقطه دیگر باشد. و این افلاك جزئی چهار فلکی است که ذکر
شد با آنچه بدانها افزوده شده براي حل این دو اشکال و با آنچه نیاز بدانست براي تنظیم امور ماه که رصدبانان هنوز از آن مطلع
نیستند، و آنها که مؤید بنور امامت و ولایتند میدانند و مقصود تدبیر کاملی است که همه این امور را منظم سازد در خود فلک ماه،
و بسا که مقصود از فلک تدبیر همان فلک ماه باشد که ماه مدبّر آنست (چون قلب که مدبر تن آدمی است) نظر بعقیده همه جمعی
که سیارات را مدبّر فلک خود دانند چون قلب در تن حیوان، سلطان المحققین در شرح اشارات گفته است گروهی معتقدند که هر
کوکبی با فلکش یک جانداریست که یک روح دارد و آن نخست مربوط به قلب او است او است و سپس باعضاء دیگرش پس
نیروي محرّك برخاسته از خود کوکب است که قلب فلک است و فلک چون اعضاء دیگر آنست (پایان کلامش) و شاید همین
باشد معنی اینکه امام او را متصرف در فلک تعبیر کرده و خدا داناتر است بمقاصد اولیائش سلام اللَّه علیهم اجمعین (پایان). من
میگویم: ممکن است فلک تدبیر مانند بیت عزّت و خانه شرف استعاره باشد و تدبیر را تشبیه بفلکی کرده که او مدبر آنست و این
نوع تعبیر در کلام عرب و عجم شایع است. سپس- ره- گفته: خطاب آن حضرت بماه و توصیف او بفرمانبري و جدّ و رنج و رفت
و آمد در منازل و تصرف در فلک دلیل است که زندگی و ادراك دارد ص: 162 و از قدرت خدا دور
نیست، جز آنکه دلیل عقل قاطع یا نقل روشن نیامده است که ماه چنین است، آري این ظواهر اشعاري بدان دارد، و بسا بظاهر آیه
صفحه 68 از 137
کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ هم استناد شده بر آن چون ضمیر واو نون براي خردمندان آرند، و البته حکماي طبیعی اتفاق دارند که همه
افلاك زنده و ناطق و عاشق و فرمانبر آفریننده خودند و بیشتر بر این عقیدهاند که هدف گردش آنها تشبه بحضرت او است و تقرب
و عبادت او جلّ شأنه و برخی گویند حرکاتشان جلوههاي قدسیه است که پیاپی بر آنها بتابد و نوعی لرزش شادي و رقص
شادمانیست. و گروهی از آنها معتقدند که در کواکب هیچ بیجان وجود ندارد و براي هر کدام روحی جدا ثابت دانند که او را
بدور خود میچرخاند (حرکت وضعیه) ابن سینا در شفاء بدین قول گرائیده، و در نمط پنجم اشارات بدان حکم صادر کرده و اگر
کسی بدان گراید گزاف نگفته گرچه سخن ابن سینا و همگنانش دلیل نباشد که دینداران در این گونه مسائل بدان اعتماد کنند
ولی براي تایید بد نیست، و در شرع دلیل مخالف آن نیامده و دلیل عقل هم بر بطلانش وجود ندارد، و در صورتی که مورچه و
پشه و کمتر از آنها زندهاند چه مانعی دارد که این اجسام بزرگ و شریف هم زنده باشند. و جمعی معتقدند همه چیز را روح مجرّد
را بظاهر حمل کنند مقصود ما از این « نیست چیزي جز آنکه تسبیح گوید بحمد او، 44 - أسري » و ناطق است و قول خدا تعالی
سخن این نیست قول بزنده بودن افلاك را ترجیح دهیم بلکه براي رفع استبعاد منکران و رد تشنیع بر قائلان آنست (پایان). میگویم:
این ترجیح که بزبان احتمال ادا کرده مخالف روش بیشتر آیات و اخباریست که کواکب و افلاك و سیر آنها را شرح میکنند، و
اشاراتی که بدان تمسّک کرده تعبیرهاي مجازیست که در سخن پردازي بلغاء و بلکه در گفتگوها شایع است زیرا به جماد خطاب
کنند مانند خطاب به عقلاء و غرض فهماندن مطلب بدیگرانست، در خطاب بماه و بماه رمضان و وداع ماه رمضان، و خطاب بخانه
ص: 163 کعبه مخاطب حقیقی خدا است و منظور تشکر از نعمتهاي او است، و کسی از متکلمان مسلمانان را
ندیدم که چنین گوید جز برخی مقلدین فلاسفه، و موافقان اسلام در آنچه زیان بمقاصدشان ندارد. سید مرتضی- ره- در کتاب
غرر و دررش گفته: ادله صحیح و روشن دلالت دارند که فلک و آنچه در آنست از خورشید و ماه و اختر بخود و بطبع خود
حرکتی ندارند چنانچه آن مردم گویند و خدا محرّك و متصرّف در آنها است باختیار خود و در جاي دیگر- ره- گفته: میان
مسلمانان خلافی نیست که فلک و هر چه دارد از اختران جان ندارند، و مسخر فرمان خدایند، و این معلوم است از دین رسول خدا
ایمان دارم بدان که روشن کرد بتو تاریکیها را و وانمود بتو مبهمات را و » . صلی اللَّه علیه و اله بضرورت چنانچه در باب نجوم بیاید
نور و ضوء یک معنا دارند و بسا که ضوء روشنی ذاتی را گویند « تو را یک نشانه براي پادشاهیش ساخت و یکی از علاماتش نمود
-5 یونس) .. شیخ بهائی- ره- ) « ساخت خورشید را ضیاء و ماه را نور » و نور آنکه از دیگري کسب شده، و باین معنا است قول خدا
گفته در آغاز دعاء روي سخن با ماه و ذکر اوصاف او بود و اینک بشیوه بلغاء روش دیگري آورد و روي بخدا کرد و او را ستود و
یعنی بسبب تو یا اینکه تو را ابزار روشنی ساخت و اگر روشنی عرض باشد « نوّر بک الظلم » باز هم اوصاف دیگري از ماه را وانمود
و اگر ذرات درخشان جسم نور بخش است که بر نور گیر « چیزي را سیاه یا سفید کردم » که بر جسم افتد از باب اینست که گویم
افتند چنانچه مذهب قدماء است معنا اینست که تاریک را صاحب روشنی ساخته و با آن قرین نموده و این قول گرچه بعید است
ولی دلیلی بر بطلان آن نیست چنانچه اثباتش هم مشکل است. و بسا که مقصود از ظلمتها هواهاي تاریک است نه خود تاریکی
زیرا که آن نور پذیر نیست و این در صورتیست که هوا روشنی پذیر باشد ولی برخی گفتهاند شرط پذیرش کیفیت رنگ داشتن
است و هوا بیرنگ است، و بنا بر این مقصود اجسام ص: 164 تاریک است نه خود هوا و در آن خلافی
نیست، و ممکن است مقصود نیست کردن ظلمت باشد بوسیله پدید کردن روشنی در جاي آن بنا بر اینکه ظلمت امر وجودیست
چنانچه جمعی گفتهاند، و اگر چه بیشتر آن را باطل دانستهاند ولی دلیل درستی ندارند و امکان آن برجا است و ممکن است یک
کسوف .« و تو را بکار گرفت براي فزونی و کاستی و طلوع و غروب و روشنی دادن و کسوف » . معناي کلام امام علیه السّلام باشد
نابودي روشنی خورشید یا ماه است بسبب مخصوصی، و بسا تفسیر شده بمانع شدن ماه از نور خورشید از ما و یا مانع شدن زمین از
تابیدن خورشید بر ماه و این بیان سبب است، و جمعی از لغتدانان گفتهاند بهتر اینست که گرفتن خورشید را کسوف گفت و
صفحه 69 از 137
گرفتن ماه را خسوف و بنا بر این شاید مقصود از کسوف در اینجا همان زوال ضوء باشد که شامل هر دو بشود نه خصوص زوال
ضوء تا خلاف أحسن گردد. سپس گفته: مقصود از فزونی و کاستی نور ماه از نظر دید آدمی است نه اینکه در واقع کم و بیش
شود زیرا بیش از نیم آن همیشه روشن است چنانچه در محلّ خود بیان شده و اما کم و بیشی که نظر بحال اجتماع و استقبال رخ
دهد چنانچه وضع کره کوچکی است از کره بزرگی روشنی گیرد و بنزدیکی و دوري کم و بیش باشد در اینجا مورد سخن نیست
بلکه منظور کم و بیش ناشی از دید است. و بسا از سخن امام علیه السّلام بنظر بعضی رسیده که نور ماه واقعاً کم و بیش میشود
چنانچه بسیاري از مردم معتقدند و این گرچه از نظر قدرت خدا ممکن است و میشود جرم ماه را اول ماه اندکی نور دهد و خرده
خرده بیفزاید تا بدر گردد و سپس خرده خرده کم کند تا بمحاق رسد جز اینکه حمل کلام آن حضرت بر آنچه مورد اتفاق است
میان اساتید دانشمندان هیئت و حدس قطعی شمرده شده اولی است و آنان علاوه از حدس خود این علم را از پیغمبرها گرفتهاند
مانند شیث که در زبان آنها هرس نامیده شده. ص: 165 جمعی مفسران هم که شیخ طبرسی در شمار آنها
گفتهاند معجزه او علم هیئت بوده تا آخر کلامشان « و یاد کن ادریس را در کتاب- تا آخر آیه، 56 مریم » است در تفسیر قول خدا
در این باره سپس گفته: حکم آنان باینکه نور قمر از خورشید کسب میشود تنها براي اختلاف شکل آن نیست بنزدیکی و دوري با
خورشید زیرا این تنهائی دلیل قطعی این حکم نمیشود بلکه امور دیگر هم بدان پیوست است مانند اینکه چون زمین میان او و
خورشید فاصله میشود منخسف میگردد و مانند امارات دیگر که از مجموع این حکم بدست میآید و گر نه ممکن است گفت
نیمی از ماه خود بخود روشن است و باندازه حرکت فلکش بر خود میچرخد و این اشکال مختلفه را نشان میدهد تا بمحاق میرسد.
سپس- ره- گفته: امتهان ماه بکاستن روشنیش معلوم است ولی امتهانش بفزودن آن چه معنی دارد؟ گویم: دو وجه دارد یکم
همیشه یک روي ماه روشن است بخورشید و فزونی نورش تنها در دید ما است، و خدا او را مسخر کرده تا در نیمه اول ماه خرده
خرده بچرخد و کم کم خود را بما نشان دهد و نمیتواند جز آن کند این زبونی او محسوبست، و برخی ماه را تشبیه به بندهاي کردند
در این باره که آقایش باو فرمان دهد خرده خرده رو بند خود را کنار زند و چهره بمردم نماید در مدّت معینی و چون همه چهره
خود را نمود باز خرده خرده روبند را بر چهره کشد تا همه آن را بپوشاند. 2- اینکه مقصود امتهان بمجموع فزونی و کاستی است و
دگرگونی و ناپایداري او، و این بهتر است و در طلوع و غروب و اناره و کسوف جاریست، و ممکن است مقصود از امتهان و بکار
گرفتن او در اناره نور بخشی آن باشد بزمین نه نورانی بودن خود او زیرا اناره و اضائه این معنی را هم میدهند، و بنا بر این مقصود
از کسوف نهان کردن او است خورشید را تا برابر هم شوند و معنا این باشد که تو گاهی نور پاشی بر زمین و گاهی نور را از آن
بگیري، و اگر مقصود اعم از ماه گرفتن و یا خصوص آن هم باشد بعدي ندارد و اللَّه العالم. ص: 166 سپس-
ره- گفته: چون خورشید ملازم منطقۀ البروج است و بزرگتر است از زمین بیشتر از نیم زمین از آن نورانی است و کمتر تاریک، و
از خورشید تا زمین و دنبال زمین مخروطی برآید که دو تیکه است یکی از خطوط شعاعی میان خورشید و سطح زمین که مخروط
نور و مخروط بزرگ است و دیگري از سایه زمین که مخروط سایه است و کوچک، و بمخروط ظل یک طبقه پرتو سفید فراگیر
است و بدنبالش یک طبقه پرتو کم و سرخی، و این سه طبقه از سپیده دم تا برآمدن خورشید در خاور دیده شوند بهمین ترتیب و
برعکس پس از غروب در باختر. قاعده مخروط بزرگ بر کره خورشید است و بمنطقۀ البروج دو نیم شود که سهمش در سطح
آنست، و نقطه رأس مخروط بافلاك زهره میرسد وقتی خورشید در اوج است و فروتر است چون فروتر باشد، قاعده مخروط صغیر
روي زمین است که فصل مشترك میان دو بخش روشن و تاریک است، و این دو مخروط مانند دو کوه بلند بر گرد زمین میچرخند
و جا عوض میکنند، یکی سپید و درخشان و دیگري تیره و تار که جامههاي رنگارنگ در بر دارد، سپید از خاور بباختر میچرخد و
هر که در زیر آنست روز دارد، و سیاه بر عکس و شب هر کسی است که در زیر آنست، فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ. اکنون چون
یک سطح کروي فرض کنیم که مرکزش مرکز عالم باشد و بمرکز ماه و مخروط صغیر بچرخد دائرهاي که بر جرم ماه پدید کند
صفحه 70 از 137
صفحه ماه باشد و دائرهاي که بر مخروط ظل پدید کند دائره ظل است و مرکزش بر منطقۀ البروج است، چون این را دانستی هر گاه
در برابر شدن خورشید و ماه ( 14 ماه) همه صفحه قمر یا جزئی از آن با دائره مخروط ظل برخورد کند پرتو خورشید همه یا جزئی
از آن از صفحه ماه بریده شود و خسوف کلی یا جزئی محقق گردد. و چون عرض کلی ماه- که پنج جزء است- بیش از مجموع دو
نیم قطر صفحه ماه و دائره ظل است، در هر استقبالی خسوف نیست، بلکه در صورتیست که هیچ عرض ندارد یا اینکه فاصله مرکز
صفحه ماه از مرکز را دائره ظل کمتر از نیم هر دو است، زیرا اگر ص: 167 برابر هر دو باشد ماه با محیط دائره
ظل بچسبد و منخسف نشود، و اگر بیشتر باشد بطریق اولی، اما اگر عرض کمتر از مجموع دو نصف باشد و بیش از دو نیم قطر دائره
ظل کمتر از نیم قطر آن منخسف شود و اگر برابر نیم قطر ظل باشد نصف قطر ماه بگیرد چون دائره ظل بمرکز صفحه میگذرد (و
پس از شرح صور دیگر خسوف جزئی و کلی و رنگ ماه گرفته در حالات مختلفه) گوید: سپس بدان که ماه را حالات گوناگون
بسیاریست که در برخی مانند روشنی و طلوع و غروب و مانند آنها با اختران دیگر شریک است و نیازي بضبط این اوضاع بسیار آن
نیست، و برخی ویژه خود او است و اختران دیگر ندارند و هیویّون بدانها توجه کردهاند و بررسی نمودهاند و معروفترین آنها شش
است 1- تندي حرکت () 2- اختلاف اشکال نوري 3- استفاده نور از خورشید 4- گرفتن آن بفاصله شدن زمین 5- گرفتن خورشید
بواسطه آن 6- تفاوت صفحه آن در روشنی که آن را محو نامند. و آن شش حالت آن از کلام امام علیه السّلام بتصریح یا اشاره
فهمیده میشوند اما دو تاي اول که روشن است، و اما دو تاي وسط را هم که گفتیم کلامش شامل کسوف و خسوف هر دو میشود،
و اما استفاده نور از خورشید از اختلاف شکل و خسوف که بیان کرده استفاده میشود باقی میماند خاصیت ششم که همان محو
امتهنک بالزیادة و » است و کم نوري بعضی اجزاء که اشاره بدان در کلامش تا اندازهاي نهانست و ممکن است که کلام او
بدان تفسیر شود، چون این کم و بیشی همان تفاوت اجزاء چهره ماه است در روشنی، و کلام شامل همه این شش حالت « النقصان
خاصه ماه میباشد، و سخن در چهار خاصیت اول گذشت و دو خاصیت بجا است. و در شرح کسوف و گرفتن خورشید بوسیله آن
گوئیم: گرفتن خورشید بطور کلی یا جزئی ندیده شدن جرم آنست بواسطه آنکه سایه ماه جلو آن را گرفته بطور کلی یا جزئی، و
این در صورتیست که روي یک دیگر باشند بطوري که خط خارج از چشم بهر دو برخورد یا فاصله آنها کمتر از مجموع دو نیم
قطر هر دو باشد و این ص: 168 خط شعاعی دیده اگر بمرکز هر دو گذرد همه خورشید بگیرد یک لحظه اگر
چشمگیر قطر هر دو یکی باشد، و در مدتی اگر قطر خورشید از نظر دید ما کوچکتر باشد (و سپس حالات خورشید گرفتن را شرح
داده تا گوید) آغاز آن از مغرب خورشید است و آغاز برطرفشدنش هم از آنجا است. سپس- ره- گفته: محو ماه که تیرگی در
صفحه چهره او است پوشیده است و آراء چند و اقوال چندي دارد که پنج از آنها را یاد آوري کنم: 1- این تیرهگی اثر آن روي
دیگر او است که تاریک است و بروي روشنش سرایت کرده، و بر آن اعتراض شده که اگر چنین بود باید اطرافش تیرهتر نماید از
میانش و میانهاش روشنتر باشد. 2- این تیرهگیها جسمهائی باشند که بهمراه ماه در فلک تدویرش برجایند و برابر روشنی ندارند و
این مختار سلطان المحققین است در کتاب تذکره. و بر آن اعتراض شده که اگر چنین اجرامی میان ماه و خورشید باشد یا میان ماه
و زمین چون تدویر بدور خود میچرخد و منظر ماه نسبت بما عوض میشود باید باختلاف دیده شوند و چطور همیشه بیک حال
دیده میشوند؟ و از این ایراد عذر خواستهاند که چون صفحه ماه در دید ما کوچک است و فاصله بسیار است تفاوت پدید نمیآید.
-3 این سیاهی عکس دریاي محیط یا کره بخار است و ربع باز و مسکون زمین چون خشن و تیره است عکس نمیدهد و عکسهائی
که راست بر آن میافتد روشنتر است از عکسهائی بتبع آنها است و از عکس زمین لخت و این مختار صاحب تحفه است. و بر آن
اعتراض شده که عکسها همیشه بیک روشند و عکس دهها چون دریاها و بخار و کوهها در وضعی مختلف از مشرق تا مغرب و این
محال است که اختلاف آنها در صفحه ماه هیچ اثر نکند، و براي رد این ایراد عذر آورند بدان چه براي استادش (خواجه طوسی)
4- سطح ماه چون آئینه صاف و صیقلی است و بیننده در آن عکس دریاها و زمین عذر آورند؟ ص: 169
صفحه 71 از 137
لخت که ساختمان و بیشه و کوه دارد و عکس کشتیهاي روي دریا و جزیرهها میبیند که هر کدام بشکلی هستند، و نمونههاي همه
در دید بیننده آیند و او براي دوري نمیتواند از یک دیگرشان امتیاز دهد، و جز خیالی از آنها ندارد، و چنانچه جاهاي روشن در
آئینه روشن دیده نشوند، همچنین این مواضع در سطح قمر براق نباشند و سیاهی میزنند یا اینکه یک شب نما از عکس ساختمانها و
بیشهها و کوهها دیده میشود و چنانچه نمود آنها در شب و عکس دریاها روشن دیده میشود یا اینکه برعکس باشد، چون صورت
زمین و آب هر دو در آن جا کنند، و زمین که تیره است نور خورشید بیشتر از آب که لطیف است میپذیرد، و همچنین است
صورت آنها در ماه، و این وجه را فاضل نیشابوري در شرح تذکره اختیار کرده و استاد ما محقق بیرجندي نیز در شرح تذکره بدان
میل نموده، و ایراد و اعتذار همانست که پیش گذشت. 5- اجرامی کمنورتر از جرم خورشید در آنست و یا در فلک خارج مرکز
آن که پیوسته میان خورشید و ماهند و مانع از وقوع پرتو کامل خورشیدند بر چهره ماه و این وجه از مدقق خفریست. من گویم در
این هم اعتراضی است زیرا اگر این اجرام خرد باشند، سایه آنها در فاصله خورشید و ماه نابود شود و اثري ندارند و اگر درشت
باشند و سایهشان بسطح ماه برسد باید در وقتی که زمین نزدیکتر بخورشید است از ماه مانند حال استقبال سایهشان بر زمین بیفتد
ص: «1» چون بر زمین نیفتد و چنین چیزي نیست چنین اجرامی هم نیستند و خدا بحقیقت هر چیز داناتر است
170 سپس (قدس اللَّه لطیفه) گفته: مشهور اینست که تنها ماه کسب نور از خورشید میکند و اختران دیگر بخود روشنند نه
بخورشید و دلیلشان اینست که آنها مانند ماه بدور و نزدیکی با خورشید اختلاف هلالی و بدري و غیره ندارند، صاحب تحفه در
آن و در کتاب نهایۀ الادراك چنین گفته. من گویم: مورد اعتراض است زیرا اگر گوئیم کسب نور از خورشید کنند لازم نیست
بگوئیم یک سوي آنها نور پذیر است تا مانند ماه اختلاف شکل داشته باشند بلکه گوئیم اجسامی بلورین هستند و نور خورشید همه
آنها را روشن میکند و بیننده در هر حال آنها را روشن بیند، و خود صاحب تحفه هم اعتراض کرده که اختلاف تشکیلات در
خصوص زهره و عطارد که زیر خورشیدند فرض شود نه در اختران بالاي خورشید، زیرا همیشه آن سویشان که برابر خورشید است
برابر ما است پس ممکن است نور از خورشید بگیرند و تشکیلات هلالیه را بواسطه نزدیکی بآن نداشته باشند و لازم نیست در حال
مقابله با خورشید منخسف شوند زیرا سایه زمین که وسیله خسوف است تا افلاك آنها نمیرسد، و از این اعتراض خود جواب داده
که این ستارهها وقتی در شب بالا سرند نه مقابل خورشیدند و نه مقارن آن، و آن رویشان که تمامی مقابل ما است مقابل خورشید
نیست و بعضی از آن مقابل خورشید است و باید بشکل ماه نور در آیند. کسی نگوید که هلال بودن آنها دیدرس نیست و دو سوي
باریکش بچشم نیایند چون خرد دیده شوند و صورت کامل آنها چشمگیر نیست و از دوري مسافت گرد دیده شوند، زیرا جواب
گوئیم بنا بر این باید اختري که پس از غروب نزدیک ص: 171 افق مغرب است و نزدیک بماه، خردتر دیده
شود از آن در صورتی که میان آسمان یا در سمت مشرق است اینست سخن او. من گویم اعتراض دارد، زیرا ممکن است طرف
بگوید: این تفاوت در صورتیست که دائره دید دائره نور را قطع کند، ولی روا است که دائره دید همیشه در درون آن باشد بطور
موازي در صورتی که اختر بالاي سر است و با خورشید مقابل است یا ناموازي و مماس با آن چنانچه بسا در حال تربیع یا نامماس
مانند صور دیگر و این اعتراض جواب ندارد مگر ثابت شود که دو دائره در سطح کوکب تقاطع مینمایند چنانچه در ماه و اثبات آن
نشدنی است، و ممکن است تقریر اعتراض بوجه دیگر که گفته شود نزدیکی اختران بخورشید دو قسم است، نزدیکی نزدیک که
سبب میشود دید اختر کوچک شود، و نزدیکی اندکی که موجب آن نیست و اولی تنها در صورتیست که خورشید تازه زیر افق
رفته و اختر بالاي افق است، و در این صورت گرچه کوکب از نظر محل خردتر دیده شود، ولی تراکم بخار افق خردي آن را جبران
میکند و خردتر دیده نشود. سپس آنچه در خاطر من میآید اینست که دور نیست بگوئیم فرقی میان ماه و اختران دیگر نیست و
روشنی همه از خورشید کسب میشود، و جمعی از اساتید حکماء بدین عقیدهاند و شیخ سهروردي هم موافق آنها است آنجا که در
هیاکل گفته: خورشید گردنکش است، سرور آسمانست، و روز ساز است، عجائب خیز بزرگ نمود، که پرتو بهمه اجرام میدهد و
صفحه 72 از 137
از آنها چیزي نمیگیرد، اینست سخنش و شیخ عارف محیی الدین هم در فتوحات مکیه خود صریحاً همین را گفته و جمعی صوفیه
منزه است او، چه شگفت است » ص: 172 .«1» ( هم موافق او هستند، خدا داناتر است بحقیقت هر چیز (پایان
شیخ طبرسی- ره-: گفته: سبحان در شرع نام بالاترین مراتب تعظیم است .« تدبیرش در کار تو، و لطیف است صنعتگریش در باره تو
که جز خدا را نشاید، و در جز او بکار نرود و گرچه بینقص باشد، و بدان نظر دارد سخن یکی از بزرگان که گفته تنزیهی که از
سبحان اللَّه فهم شود سه نوع است: 1- تنزیه ذات از نقیصه امکان که خود سرچشمه بدیها است. 2- تنزیه صفات از اینکه پدیده
باشند و یا جدا از ذات مقدس باشند و فزون بر آن. 3- تنزیه همه کارهاي خدا از بیهوده و زشتی بلکه از اینکه مانند کار بندهها
در این عبارت گزارشی داده که هر ماه نو را کاري نو « تو را آغاز ماه نوي نمود براي کار نوي » براي سود بردن یا زیان ندیدن باشد
در پیش است که کس نداند و من گویم: ممکن است مقصود از کار نو مصالح دین و مربوط بدان ماه باشد چون حج و روزه، و
عدّه، و عبادات دیگر ماهها، و یا مصالح دنیوي چون معاملات و وامها و امور دیگر مربوط بدان. شیخ پیش گذشته- ره- گفته: امام
در تعبیر خود شگفت عمیقی از ماه و تدبیر خدا در باره افلاکش نموده است بلطف صنعتگري و حکمت خود، و البته هر که بیشتر
از دقائق حکمتهاي خدا که بساختههاي خود سپرده آگاه است بیشتر از آنها در شگفت است، و آنها را بزرگتر دارد، و آنچه امام
علیه السّلام از عجائب صنع خدا و حکمتهاي دقیقش در باره آفرینش ماه و بهم پیوستن افلاك آن و وابستهگیش بمصالح جهان
فرودین ص: 173 میداند چند برابر آنست که رصدچیان و حکماء دانشمند دانند با اینکه اطلاعات آنها هم در
و این اموري که آنان دانند سه نوع « پروردگارا نیافریدي این را بیهوده 192 - آل عمران » این باره حیرتآور است و باید گفت
است. 1- کیفیت افلاك ماه و شماره آنها و پیوست آنها با هم و آنچه بایدشان از حرکات و گرفتن ماه و اختلاف تشکلات آن و
متشابه بودن حرکت حاملش گرد مرکز عالم نه گرد مرکز خودش، و برابر بودن قطر تدویرش با نقطهاي جز مرکز عالم، و جز اینها
که در کتب هیئت شرح داده شده. 2- آنچه مربوط بروشنی آن و اثرش در دگرگونی برخی اجسام عنصریه است مانند اینکه از
فزونی نورش رطوبت بدنها فزون گردد، و از کاستی آن بکاهند و بحران بیماري از آن پدید گردد، و آب دریاها و چشمهها در هر
روز یکم نیمه اول هر ماه بخوبی فزون شوند سپس در نیمه دوم روز بروز کم شوند، و بر اثر فزونی نورش مخ و شیر حیوانات فزون
گردند و با کمی آن کم شوند، و همچنین سبزیجات و میوهها هنگام فزونی نورش نمو کنند و برسند، تا آنجا که بررسان آنها آواز
نمو و کشش خیار و کدو و خربزه را بشنوند موقع فزونی نور ماه، و چنانچه روشنی نور ماه کنان را کهنه کند و برخی میوهها را
رنگین سازد، و امور دیگري که تجربه گواه آنست. گفتهاند تأثیر بیشتر ماه در این امور براي آنست که بعالم عناصر نزدیکتر است،
و حرکتش تندتر است، و روشنیش با روشنی اختران دیگر در آمیزد و چون نیرومندتر است بر آنها چیره گردد بفرمان آفریننده خود.
-3 سعادت و نحوستی که بدان مربوط است و نشانه وجود آنها است در این جهان چنانچه منجمان دیندار گفتهاند، و از شرع مقدس
هر که قمر » : نسبت ببرخی آنها روایت آمده چنانچه کلینی در ( 275 روضه کافی) از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود
هر که در محاق ماه زن آسمان و » در ( 499 - فروع کافی) از امام کاظم علیه السّلام است .« در عقرب سفر کند یا زن بگیرد خیر نبیند
و چنانچه شیخ روایت کرده از امام باقر علیه السّلام که پیغمبر شبی « جهان، ج 2، ص: 174 گیرد دل نهد بافتادن بچه و سقط جنین
نزد یکی از زنان خود گذرانید و ماه گرفت در آن شب و در آن کاري از او نشد، و همسرش گفت: یا رسول اللَّه، پدر و مادرم
قربانت همه این از ناخواهی است و بیمهري؟ فرمود: واي بر تو، این پدیده آسمانی شد و من نخواستم در آن کامیاب شوم و در
حدیث دیگر است که هر که در آن شب جماع کند و او را از آن فرزندي شود و این حدیث را شنیده باشد آن را که دوست دارد
من گویم: شرح باقیمانده دعا در مقام مناسبتري بیاید ان شاء اللَّه تعالی. 37 - در صحیفه سجادیه: سپاس از آن خدا است .«1» نبیند
که شب و روز را بنیروي خود آفرید و بقدرت خودشان از هم جدا ساخت، و براي هر کدام مرزي و عمري مقرر کرد، و بتقدیر او
براي تغذیه و پرورش بندهها هر کدام در دیگري درآیند شب را براي آسودن از رنج و گرانی خستگی آفرید، و برایشان جامه
صفحه 73 از 137
آسایش و خواب ساخت، تا تجدید نیرو کنند و در آن کامیاب شوند، و روز را بینا ساخت تا از فضلش بجویند، و دنبال روزي
پویند، و در زمینش بگردند تا نقد دنیا را بکف آرند و بآینده ثواب آخرت برسند، بدینها کارشان را به سازد و خبرشان را بیازماید
و بنگرد در اوقات طاعت، و محل واجبات، و هنگام انجام احکامش چگونهاند، تا بدکاران را بکردارشان سزا دهد، و جزا دهد
خوشرفتاران را به خوشتر. بار خدایا از آن تو است سپاس بر اینکه سپیدهدم را براي ما شکافتی و ما را از پرتو روز بهرهمند ساختی، و
آفریده شب و روز را » : بروزي یافتن بینا کردي، و از بدآمد آفات نگهداشتی ص: 175 - تا آخر دعاء- بیان
یعنی پدید آورد و اندازه گرفت خورشید را خوب پرتو افکن نمود تا بر پرتو اختران دیگر چیره شد، و هوا را تار نمود و « بنیرویش
پذیراي پرتوگیري، و زمین را سخت و پرتو گیر و پرتو باز ده، خورشید را گرد زمین چرخاند، و ببرآمدنش روز آمد و بفروشدنش
در افق یا برفتن سرخی خاوریش شب آمد، شب را پیش گفت چون شرعاً و عرفاً پیش است چنانچه دانستی براي آنکه تاریکی
از « آنها را بقدرتش از هم جدا ساخت » نیستی و یا هستی نما است و بر وجود روشنی تقدم دارد، یا به پیروي از بیشتر آیات قرآن
نظر صورت و خاصیت و اثر. و گفتهاند: مقصود اینست که خدا هر شب و روز سال خورشیدي را در هر جاي زمین اندازه معینی
نموده که هرگز کم و بیش نشوند و از هم نگیرند، و از هم جدایند، و بهم مخلوط نشوند، ولی ممکن است این معنا از عبارت بعد
استفاده شود. قدرت، نیروي آفرینش است از روي اختیار و قوت بمعنی قدرت آمده و بمعنی حالتی که مصدر کارهاي سخت باشد،
فرو برد هر کدام را در دیگري و فرو برد دیگري » ... یا پدید شدن امري یا سبب آن مانند قواي ناطقه و بینائی و شنوائی و مانند آنها
این دو معنا دارد. 1- آمدن شب و روز بدنبال هم. 2- فزون شدن یکی و کاستن دیگري در مناطق جنوبی و شمالی خط « را در آن
استواء. و در اینجا اعتراض شده که جمله دوم تکرار است و مقصود از همان جمله یکم استفاده میشود و چه فائدهاي دارد و بچند
وجه جواب داده شده. 1- شیخ بهائی- ره- گفته: مقصود تنبیه بر امر مستغربی است و آن حصول ص: 176
کمی و بیشی در هر دو است در یک زمان بحسب بلاد مختلفه شمالی و جنوبی از خط استواء خواه مسکون باشد و خواه نباشد زیرا
تابستان بلاد شمالی زمستان جنوبیها است و بعکس و کم و بیش بودن شب و روز در یکوقت باشند ولی در دو مکان، و اگر جمله
(و فرو برد دیگري را در آن) نبود این آگهی نمیشد و همان فزودن و کاستن شب و روز را در دو زمان میفهماند چنانچه میان خاص
و عام معروف است و معنا اینست که فرو برد یکی را در دیگري در حالی که آن دیگر را هم در آن فرو میبرد. 2- اینکه جمله
نخست را معنا اینست که هر کدام فروشوندهاند در دیگر و دیگري فروشده آن دیگر است و گرچه این معنا از معناي اول فهمیده
شود ولی براي اهتمام و مبالغه بدان تصریح شده، زیرا شب و روز براي جهان لازمند و دو آیت و دلیل بر یگانگی خداوندند و
کمال قدرتش و از این رو در قرآن بهمین تعبیر مکرر بیان شدهاند. 3- تکرار مشعر است باینکه این امر مکرر و پیاپی واقع میشود.
-4 آنکه جمله یکم بخودي خود دلالت ندارد بر فرو شدن آن دیگر در آن بلکه فهم آن از این راه است که براي شب صاحبی جز
یعنی خداوند « بتقدیر منه للعباد » . روز نیست و براي روز صاحبی جز شب نیست و بنا بر این ذکر جمله دوم تکرار محسوب نیست
اشاره « و او را لباس نمود » . آفرینش و تمیز و فرو شدن را براي آن پدید آورده که وسیله تغذیه بندهها باشند و وسیله پرورش آنها
و تفسیرش گذشت، زمخشري گفته: یعنی نهان سازد شما را از دیدهها در گریز « -10 النبأ « و نمودیم شب را لباس » است بقول خدا
از دشمن، یا شبیخون بدو، یا اموري که نخواهید آشکار باشد، و معنی دیگر هم اینست که در شب جامهاي از آسودگی و خواب بر
و مقصود اینست که برخی « پوشاند خدا بدو جامهاي از گرسنگی و ترس، 112 - النحل » تن شما پوشیده است چنانچه فرموده
آسودگی شب را براي آنها نهاده و برخی دیگر را باید در ص: 177 عبادت صرف کنند ... 38 - در درّ منثور
(ج 5 ص 356 ) از عبد اللَّه بن مغفّل که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: عیسی بن مریم علیه السّلام گفت: اي گروه حواریّون،
الصلاة جامعه، حواریون در ژست عبادت بیرون شدند با شکم گرسنه و چشم گریان و رنگ زرد، عیسی آنها را به بیابانی برد و بر
سکوئی ایستاد، و سپاس خدا کرد و او را ستود و سپس از آیات و حکمت خدا بر آنها خواند و فرمود: اي گروه حواریون، آنچه
صفحه 74 از 137
گویم گوش کنید، من در کتاب خدا که بنام انجیل فرود آمده دریافتم وظائفی معلوم بدانها عمل کنید. گفتند: یا روح اللَّه آنها چه
باشند؟ فرمود: شب براي سه کار آفریده شده و روز براي هفت کار و هر که شب و روز بر او گذرند و این کارها را نکند روز
قیامت دشمن او باشند، شب براي آنست که تن خسته خود را که روز رنج کشیده آسوده سازي و براي گناه روزت آمرزشخواهی و
بدان باز نگردي، و چون صابران در آن دعا کنی یک سوم را بخوابی و یک سوم را نماز کنی و یک سوم را لابه کنی به درگاه
پروردگارت، شب براي اینها آفریده شده، و روز براي اینست که نماز واجبت را که مسئول آنی و از آنت پرسند و باز رسند بخوانی
و به پدر و مادرت نیکی کنی و معیشت یک روزت را بدست آري و از یکی از اولیاء اللَّه دیدن کنی تا خدایتان مشمول رحمت
خود کند، و جنازهاي را تشییع کنید تا آمرزیده از دنبالش برگردید، و امر بمعروف کنید و نهی از منکر که کنگره ایمانست و ستون
دیانت و در راه خدا جهاد کنید تا با ابراهیم خلیل در گنبدش شانه بشانه کشید، و هر که شب و روزش در جز این کارها بگذرند
روزي که » شب و روز در قیامت برابر پادشاه مقتدر خصم او باشند. 39 - در درّ منثور (ج 3 ص 57 ) از ابن مسعود در تفسیر قول خدا
گفت: برآمدن خورشید و ماه از مغرب خود با هم چون دو شتر همدوش، سپس خواند « آید برخی آیات پروردگارت، 158 - الانعام
-40 (... ج 5 ص 57 ) از حذیفه که پرسیدم از رسول خدا « و گرد آیند خورشید و ص: 178 ماه، 9- القیامه »
صلی اللَّه علیه و اله نشانه طلوع خورشید از مغربش چیست؟ فرمود: شب دراز شود تا دو برابر و نمازگزاران بشیوه خود نماز خوانند
چون همه شب ولی اختران بجاي خود بمانند و سیر نکنند، و آنها ببستر خود بخوابند تا پهلویشان خسته شود، باز برخیزند و نماز
گزارند تا شب بر آنها دراز گردد و مردم بهراس افتند و در این میان که چشم براه دارند تا خورشید از مشرق خود برآید ناگاه مردم
بنگرند که از مغرب برآمد و چون آن را بینند همه ایمان آرند، و ایمانشان سودي ندهد، و مانند آن را در (ج 5 ص 57 ) از قتاده
- روایت کرده. 41 - و در (ج 5 ص 58 ) از ابن عباس است که در روایتی نشانه آن شب اینست که باندازه سه شب دراز گردد. 42
در (.. ص 57 و 58 ) از أبی ذر- ره- گفت: پشت سر رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله بر الاغی سوار بودم که جل یا قطیفهاي بر آن
بود و نزدیک غروب آفتاب بود، فرمود: اي أبا ذر میدانی خورشید کجا غروب میکند؟ گفتم خدا و رسولش داناترند، فرمود: در
چشمهاي داغ، میرود تا در برابر عرش براي پروردگارش سجده کند، و چون هنگام برآمدنش شود اجازه یابد و برآید و در آید، و
چون خدا خواهد از مغربش برآورد، او را باز دارد و گوید: پروردگارا راستی راه من دور است، باو فرماید از آنجا که غروب کردي
برآي، اینست آن هنگامی که سودي ندهد بکسی ایمانش در صورتی که پیش از آن ایمان نیاورده. 43 - (... ص 58 ) از عبد اللَّه بن
اوفی (بن أبی اوفی) گوید از رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله شنیدم میفرمود: البته بر مردم شبی آید باندازه سه شب کنونی شماها، و
چون بیاید نمازگزارانش بشناسند، یکی از شماها مسلمانان از خواب برخیزد و حزبش را بخواند و باز بخوابد، باز برخیزد و حزبش
را بخواند و بخوابد، باز برخیزد، و در این میان مردم در هم ریزند، و گویند چه شده؟ ص: 179 و بمساجد پناه
برند و بناگاه خورشید از مغربش برآید و مردم یکباره شیون کنند تا چون بمیان آسمان رسد برگردد و از مشرق خود برآید، و در
این هنگام است که ایمان کسی سود ندهد. 44 - (.. ج 3 ص 92 ) از انس است که رسول خدا فرمود: خورشید و ماه و اخترها از نور
گفت: « او است که نمود خورشید را تابان و ماه را روشن، 4- یونس » عرشند. 45 - (.. ج 3 ص 300 ) از سدي در قول خدا تعالی
تا آخر « محو کردیم نشانه شب را، 12 - الاسراء » خورشید را چون ماه نساخت تا مردم شب را از روز بشناسند، و آنست که فرمود
آیه. 46 - (....) و ابن عباس گفته: چهره هر دو بآسمانست و پشت آنها بزمین. 47 - و از أبی ذر- ره- که با رسول خدا صلی اللَّه علیه
و اله در مسجد بودم هنگام غروب خورشید، فرمود: اي أبا ذر میدانی خورشید کجا غروب میکند؟ گفتم خدا و رسولش داناترند،
و خورشید میرود تا » فرمود: میرود تا زیر عرش سجده میکند و اجازه برگشت میگیرد و باو اجازه داده شود و اینست قول خدا
-49 (.. ج 6 ص 142 ) از « لا مستقرّ لها قرارگاه ندارد » -48 (... ج 5 ص 263 ) از ابن عباس است که میخواند « قرارگاهش 38 - یس
گفت: خورشید در زمستان مطلع و مغربی دارد و در تابستان هم مطلع و مغربی « پروردگار مشرقین و مغربین 17 - الرحمن » ابن عباس
صفحه 75 از 137
دارد جز آن مطلع و مغرب زمستانی. 50 - و در روایت دیگري از او است که گفت: مشرق سپیده دم و مشرق خورشید، مغرب
گفت خورشید هر روز « نه، نه، سوگند بپروردگار مشارق و مغارب » خورشید و مغرب شفق. 51 - و نیز از او است در قول خدا تعالی
یک مطلعی دارد که از آن برآید، و یک ص: 180 مغربی که در آن نهان شود جز مشرق و مغرب دیروزش
52 - (....) از عکرمه است که آنها منازلی است که خورشید و ماه در آنها روانند. 53 - در (... ج 6 ص 268 ) از ( (.. ج 6 ص 267
...) - گفت: رویش آسمانها را روشن میکند و پشتش زمین را. 54 « نمود ماه را در آنها روشنی، 16 - نوح » ابن عباس در قول خدا
ص 269 ) از شهر بن حوشب گفت عبد اللَّه بن عمرو بن عاص و کعب الاحبار که از هم گلهاي داشتند گرد هم آمدند و با یک
دیگر گله کردند و رفع کدورت شد، و عبد اللَّه بن عمرو بکعب گفت: هر چه خواهی از من بپرس که با شاهدي از قرآن جوابت را
آفرید » بدهم، باو گفت: بمن خبر ده که پرتو خورشید و ماه در هفت آسمانند چنانچه در زمینند؟ گفت: آري نبینی گفته خدا را
-55 (... ص 269 ) و از ابن عباس است که گفت رویش بآسمانست تا عرش و « هفت آسمان را برابر و نهاد ماه را در آنها روشن
پشتش بزمین است. 56 - (....) و از عکرمه است که ماه در همه بتابد چنانچه اگر در تک هفت شیشه شهابی باشد همه را روشن کند
و همچنین است روشنی ماه در هفت آسمان چون زلالند و آبگون. 57 - (....) و از ابن عباس در قول خدا (ساخت ماه را در آنها
( روشنی) که آفرید خدا در آنها چون آفریدشان براي مردم زمین روشنی، و در آسمان از تابش آن چیزي نیست. 58 - (... ص 288
که گرد شوند روز قیامت و پرتاب شوند و آتش بزرگتر خدا پدید « و گرد آورد خورشید و ماه را » و از عطاء است در قول خدا
60 - در علل (ج 2 ص شود. 59 - (...) از ابن جریح که گفت: هر دو در قیامت خاموش گردند. ص: 181
280 ) و عیون (ج 1 ص 240 ) که امام رضا علیه السّلام فرمود: مردي شامی از امیر المؤمنین علیه السّلام مسائلی پرسید و در ضمن
900 فرسخ. * پرسید از نخست آفریده خدا تعالی، فرمود: نور را آفرید، و پرسید از طول خورشید و ماه و پهناي آنها فرمود: 900
میگویم: تمام خبر در کتاب احتجاج است، و سید داماد- ره- پس از ذکر همه آن گفته: این پرسشها از چیزهائی بوده که اهل کتاب
در کتب آسمانی پیغمبران خود یافته بودند و امیر المؤمنین علیه السّلام را با آنها امتحان میکردند تا بدانند کتب آسمانی را میداند یا
نه، و مقصود آن حضرت از اینکه نخست آفریده خدا نور است، جوهر مجردیست که نخست موجود انوار عقلیه است چنانچه سیّد
کلامی در باره جرم و مساحت خورشید و ماه] و ] « نخست چیزي که خدا آفرید عقل بود » : ما رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود
900 است یعنی 810000 * 900 مکعب 900 فرسخ است که میشود 729000000 که حاصل ضرب همان 900 * امّا مقصود از 900
در خودش و مقصود از طول و عرض خورشید برابر هم مساحت همه سطح گرد آنها است که بجرمشان احاطه دارند، و همچنین
است مقصود از طول و عرض ماه. و بدان که محصول نظر حکماء ریاضی و هیوي در مقدار اجرام و ابعاد با هم اختلاف دارد بسیار،
براي اختلاف در ابزار رصد خانه یا اشتباه در نصب آنها بجاي مناسب یا از نظر مسامحه و سهل انگاري در حساب که همه رصدها
بدان گرفتارند بهمین جهات ارصاد اختلاف دارند، و دو رصد موافق نایاب است، و خلاصه همه اعتراف دارند که بررسی پیشینیان
22 1 / کاملتر بوده است. پس بدان که بطلمیوس و همگنان عصرش در رصدهاي خود یکدرجه از محیط دائره عظیمه زمین را 9
22 فرسخ، برابر 8000 فرسخ، و ارشمیدس در مقاله خود بیان کرده که محیط هر 1 /9 * فرسخ دریافتند پس محیط آن میشود 360
2545 فرسخ و در آن بیان کرده که مساحت دائره برابر است با ضرب 1 / 3 برابر قطر آنست تقریباً و قطر زمین میشود 2 1 / دائره 7
25 مقاله یکم کتاب کره و اسطوانه ارشمیدس حاصل نصف قطر در نصف محیط، و بحکم شکل ص: 182
ضرب قطر کرده در دائره عظیمه آن برابر است با سطح محیط بآن کره، و چون تسطر کره را در دائره عظیمه آن ضرب کنی مساحت
3 برابر قطر ماه یافتند که میشود در حدود 747 2 / 20363636 فرسخ است. و قطر زمین را 5 4 / سطح زمین بدست آید و آن 11
2341 فرسخ تقریباً و مساحت همه سطح کره ماه میشود 1743843 فرسخ و قطر جرم 1 / فرسخ و محیط دائره عظیمه ماه میشود 2
5 است و اندازه 1 / 3 یافتند و خارج قسمت آن 2 2 / 18 نسبت به 5 4 / 5 قطر زمین است زیرا قطر خورشید را برابر 5 1 / خورشید 2
صفحه 76 از 137
14000 فرسخ است و محیط دائره عظیمه جرم خورشید میشود 44000 فرسخ تقریبی نزدیک بحقیقت. و بنا -2 1 / قطر خورشید 2
بر این مساحت جرم خورشید میشود 616000000 ، و جمع مساحت سطح خورشید و ماه میشود 617743845 فرسخ و بر حسب
136 برابر زمین است، و 6644 -1 /4 1 / آنچه از رصد خود یافتهاند حد وسط دوري زمین تا خورشید 1037381 تقریباً و خورشید 8
گفته: « درّة التاج » 39 برابر ماه است. و قطب فلک تحصیل و تحقیق از دانشمندان مشهور جمهور، در طبیعیّات کتاب 1 / ماه و زمین 4
حکیم فاضل مؤید الدین عروضی در این مسأله یک تحقیق بیسابقهاي نموده و بنقل از او جرم خورشید 167 برابر زمین است و
جرم زمین 40 برابر جرم ماه است، سپس این رصدگران آمارگر، بعدا بعد هر کوکبی را بعد اقرب کوکبی دانند که بالاي او است و
لازم آید که بعد محدب هر فلک بعد مقعر فلکی باشد که بالاي آنست. ولی در حساب ابعاد نیم قطر کواکب و کلفتی جوزهر ماه و
باقیمانده متمم عطارد را در میان اقرب ابعاد و مقعر فلکش بحساب نیاورند، زیرا مقصود اصلی آنها همان آگاهی از بزرگی این
اجرام شریفه است بطور خلاصه، تا قدرت نهائی ص: 183 آفریننده آنها جلت عظمته دانسته شود، نه مقصود
این باشد که آنها را در برابر دید ذهن آدمی چشمگیر سازند، زیرا عقول حکماء و فهم عقلاء از درك آن عاجز هستند. و از این رو
مینگري که در حساب مساهله روا میدارند با اینکه صرف نظر از یک ثانیه در حساب منزلها از حقیقت بدور میدارد، و البته که من
بر آنها اعتراض کردم که مسافتی که در مجسطی و همگنانش میان محدب فلک ماه و مقعر فلک خورشید ضبط کردهاند، دو
کلفتی فلک زهره و عطارد را فراگیر نیست تا چه رسد که میان محدب فلک جوزهر ماه و مقعر فلک خورشید آن دو را فرا گیرد. و
حق اینست که این هم ناشی از سهل انگاري در حسابست باعتبار اینکه کسور و خردههاي دیگر را منظور نداشتهاند، و رصدشناس
فاضل و آمارگر مهندس کاشانی اشکال را در رساله (سلّم السماء) مورد توجه دقیق قرار داده، و حساب را بطور نهائی از سر گرفته و
ثانیه و ثالثهها را منظور داشته، و قطر جرم ماه را 731 فرسخ ثبت کرده، و درست همانست که ما گفتیم، و قطر خورشید را، 17538
/ 1 و 6 / 6 برابر آنست بنا بر اینکه آن 42 5 /6 1 / 6 قطر زمین است تقریباً، ولی با دقت در حساب 20 9 / فرسخ دانسته بنا بر اینکه 10
1 بر آن / 1 باشد، و جرم خورشید را 326 برابر زمین شمرده و راستش اینست که 5 / 1 بجاي 6 / 1 زمین است و راستش اینست که 5
افزوده شود تقریباً. و چون این حسابها دانسته شد بدان که آنچه امیر المؤمنین علیه السّلام در پاسخ پرسش شامی فرموده مطابق همان
ارصاد معتبر حکماء پیشین یونانست که در همه اعصار تا این قرون اخیره مورد اعتماد بوده، ولی امام علیه السّلام هیچ مسامحه در
حساب روا نداشته و کسور را هم نینداخته، و شاید قطر زمین را اندکی بیش از مشهور دانسته، یا قطر خورشید را 6 برابر قطر زمین
3 گرفتهاند و خلاصه طبق فرموده امام باید قطر خورشید 15200 فرسخ 2 / 18 با 5 4 / بنسبت 18 به 5 گرفته و آنان آن را به نسبت 5
47771 فرسخ باشد تقریباً و این از حقیقت دور 1 / باشد ص: 184 تقریباً و محیط دائره عظیمه خورشید 2
نیست و در این صورت حاصل ضرب قطرش در محیط دائره عظیمه آن که مساحت مجموع سطح آنست مطابق است با آنچه بیان
کردم در مساحت جمیع سطح ماه برابر با مکعّب 900 فرسخ بتقریبی که جدا نزدیک بحقیقت است. و خدا داناتر است باسرار سخن
بنده و ولیّ و برادر رسول خود و وصی او و باب علم و خزانه حکمتش و اگر کسی بخواهد جواب را با دقتی که رصدشناس و
90 را زمینه استخراج مکعب سازد. ص: 185 * آمارگر کاشانی داشته برسد بر سبیل تقریب باید 1000
باب دهم در علم نجوم و عمل بدان و حال منجمان
آیات قرآن
-1 الصافات ( 88 ) پس نگریست در ستارهها و گفت من راستی بیمارم.
تفسیر
صفحه 77 از 137
در این آیه دو اعتراض آورده. 1- از پیغمبر خود حکایت کرده که نظر در ستارهها نموده و « تنزیه الأنبیاء » سید مرتضی در کتاب
و آن دروغ بوده است و از اعتراضها بچند وجه پاسخ « من بیمارم » : شما گوئید کار ستارهشناسان گمراهی است و ناروا. 2- گفته
داده. 1- ابراهیم بیماري نوبه داشته و چون او را براي خروج دعوت کردند بستاره نگاه کرد تا هنگام آن را بفهمد و گفته من بیمارم
- راستی تو مردهاي و آنان هم مردهاند، 30 » یعنی در شرف بیماریم و عرب آن را با ورود در بیماري تعبیر کند چنانچه خدا فرموده
همان کار « در ستاره نگریست » اگر گفته شود در صورتی که منظورش این بود باید بگوید بستارهها نگریست زیرا تعبیر به « الزمر
است چنانچه خدا فرموده « الی » بمعنی « فی » منجمانست گوئیم در اینجا هم همان معنا ص: 186 را دارد و لفظ
و مقصود اینست که بر تنه خرما. 2- ممکن است خدا از بیماریش باو خبر داده بنشانه طلوع ستاره یا « بدارتان زنم در تنه خرما »
مقارنه آن و چون ابراهیم نگاه کرده آن نشانه را دیده و از وحی خدا گفته من بیمارم. 3- جمعی گفتهاند هر که مردنی است پیوسته
بیمار است و تشبیه زندگی که دنبالش مرگ است به بیماري بسیار تشبیه خوبیست. 4- مقصود بیماري دل او است بر اثر اصرار قوم
او بپرستش بتها که نه بشنوند و نه بنگرند، و نظر او در ستارهها اندیشه در اینست که آنها خود پدید شده و در تدبیر و تصرف
مدبّري هستند و عجب است که خردمندان آنها را بپرستند و خدا دانند و یا منظور از نگاهش بستاره بیان حال اندیشمندي او است
زیرا اندیشمندگاه سر بزیر است و گاه سر بآسمان و گفته شده مقصود از نجوم در اینجا گیاهان بیسابقه است که از زمین برآیند
و باز هم بیان حال اندیشمندي او است. و « چنانچه گویند (نجم قرن الظبی شاخ آهو برآمد، و یا نجم ثدي المرأة پستان زن برآمده
گفتهاند مقصود از نجوم همان پدیدههاي اندیشه او است در خداشناسی و این معنا گرچه محتمل است ولی خلاف ظاهر است، زیرا
نگاه کرد » ظاهر لفظ نجوم همان ستارههاي آسمانست، نه پدیدههاي زمین و اندیشه، ابو مسلم اصفهانی گفته: مقصود از اینکه گفته
همان نظر در ماه و خورشید است که در آغاز گمان برد معبودند، چنانچه خدا در سوره انعام داستانش را آورده، و « در ستارهها
چون غروبشان را دلیل گرفت که حادثند و قدیم نیستند و معبود نتوانند بود، گفت من بیمارم یعنی یقین ندارم و بدانش درمان
نشوم، و شک را بیماري گویند چنانچه علم را شفاء خوانند سپس بر آن اعتراض کرده که مخالف سیاق سائر آیاتست (پایان
خلاصه کلامش) میگویم: ممکن است گفت حرمت ستارهشناسی بر پیغمبران و امامان که بدرستی آن را میدانند معلوم نیست و
همانا بر دیگران حرامست براي آنکه احاطه ص: 187 بدان ندارند و درست نمیدانند چنانچه در شرح اخبار
بدانی.
روایات
-1 در احتجاج ( 193 ) از ابان بن تغلب که من نزد امام ششم بودم که ناگاه مردي از اهل یمن بر او وارد شد و درود گفت و امام
علیه السّلام پاسخش داد و باو فرمود: خوش آمدي اي سعد، آن مرد گفت مادرم مرا بدین نام نامیده و چه بسیار کم است کسی که
مرا بدان شناسد، فرمود: راست گفتی: اي سعد مولا، آن مرد گفت: قربانت بدان لقب دارم، امام فرمود: راستی خدا تبارك و تعالی
اي سعد کارت چیست؟ « لقب پرانی نکنید بر یک دیگر چه بد است نام بزهکاري پس از ایمان 11 - الحجرات » در قرآنش میفرماید
گفت قربانت ما خاندان ستارهشناسیم و در یمن از ما داناتر بدان نیست. امام فرمود: پرتو مشتري بر پرتو ماه چند درجه بالاتر است؟
گفت: نمیدانم فرمود: پرتو مشتري چند درجه از پرتو عطارد بالاتر است؟ گفت: نمیدانم امام فرمود: راست گفتی، بگو نام ستارهاي
که چون برآید شترها بهیجان آیند چیست؟ یمانی گفت: نمیدانم، امام فرمود: راست گفتی، نام ستارهاي که چون برآید گاو بهیجان
آید چیست؟ یمانی گفت: نمیدانم، امام فرمود: راست گفتی، نام ستارهاي که چون برآید سگها بهیجان آیند چیست؟ یمانی گفت:
نمیدانم امام علیه السّلام فرمود: در اینکه گوئی نمیدانم راست گفتی، بگو ستاره زحل نزد شما در نجوم چه باشد؟ یمانی گفت:
صفحه 78 از 137
ستاره نحس است، امام علیه السّلام فرمود: این را مگو، زیرا که آن ستاره امیر المؤمنین است و ستاره اوصیاء علیه السّلام و آنست
نجم ثاقب که خدایش در کتاب خود فرموده، یمانی گفت معنی ثاقب چیست؟ امام فرمود: در آسمان هفتم برآید و نورش در همه
آسمانها تا آسمان دنیا نفوذ کند و آنها را بشکافد و از این رو خدایش نجم ثاقب نامیده. سپس فرمود: اي برادر عرب، نزد شما
دانشمند هست؟ یمانی گفت: قربانت آري، در یمن مردمی هستند که در دانش چون مردم دیگر نباشند (و داناترند) امام فرمود:
دانش دانشورشان تا کجا میرسد؟ یمانی گفت: دانشور آنها فال پرنده میگیرد و پی زنی میکند در یک ساعت باندازه سیر یکماه
سوار تندرو، امام فرمود: ص: 188 راستی که دانشور مدینه داناتر است از آنها. یمانی گفت: علم دانشور مدینه
تا کجا میرسد؟ فرمود: تا آنجا که نیاز به پی زدن و فالگیري ندارد بلکه در یک چشم بهمزدن باندازهاي که خورشید 12 برج و 12
بیابان، و 12 دریا و 12 جهان را سیر کند میداند، یمانی گفت: گمان ندارم هیچ دانشوري این را بداند و بکنه آن برسد، گوید:
یعنی در لقبهاي بد، و نامبردن آن حضرت براي اظهار کرامت بوده، یا اینکه « در لقب خیري نیست » : سپس یمانی برخاست. توضیح
غدقن از آن در آغاز است و پس از شهرت عیب ندارد بقصد معرفی و جز آن، هیجان جانداران نامبرده از نظر طلب جفت است،
فال پرنده از جیغ و پرش آنها است نسبت بآینده خوب یا بد، جزري در (ج 2- ص 132 ) نهایه گفته: زجر پرنده خوشبینی یابد بینی
بپرش آنست مانند (سانح) آهوئی که از سمت چپ آید و آن را بفال نیک گیرند و (بارح) آنکه از سمت راست آید و آن را بفال
بد گیرند، و این نوعی از غیب گوئی است (پایان) و پی زدن دید جاي پا است چنانچه میان عرب معمول بوده براي دانستن راه
کسی که رفته و بکجا رفته چنانچه در شب غار بدنبال پیغمبر رفتند یا استدلال بعلامات و آثار و اوضاع فلکی است براي فهم
تا آنجا است که پی » . یعنی در یک ساعت باندازه یکماه مسافت را پیش بینی میکند « در یک ساعت باندازه یکماه » حوادث آینده
یعنی در دانستن آینده به پی زنی و فال بینی نیاز ندارد، و در یک چشم بهمزدن بعلم خدا داد، هر آنچه را خورشید بر « زنی نمیکند
آن میتابد میداند، و آن 12 برج آسمانست که در یک روز میچرخد یا خود بروج است که در یک سال میچرخد و 12 نوع بیابان و
دریا و 12 عالم از اصناف خلق چنانچه گذشت و از آن جمله است جابلقا و جابرسا، و بسا مقصود اینست که همه این عوالم را بطیّ
الارض میگردد و مینوردد چنانچه بیاید. 2- در احتجاج ( 125 ) از سعید بن جبیر که یک دهقان پارسی امیر المؤمنین علیه السّلام را
پیشواز کرد و پس از تهنیت گفت: یا امیر المؤمنین اخترانی که بر ص: 189 آمدند با هم نظر بد دارند و
اختران سعد هم با اختران نحس با هم نظر بد دارند امروزت هم روز دشواریست، دو اختر واژگونند، و از برج تو آتش فروزانست، و
نبرد تو بیجا است. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودش، واي بر تو اي دهقان که از آثار خبرگزاري و از تقدیرات برحذر میداري،
داستان صاحب میزان و داستان صاحب سرطان چیست؟ مطالع از اسد در چه درجهاند، و چند ساعت از طلوع ستارههائی دیگر
گذشته و چه اندازه است میان اختران نهان و اختران تابان. گفت: اکنون حساب میکنم، و از آستینش اصطرلابی برآورد و باو
مینگریست، آن حضرت لبخندي زد و فرمود: میدانی دیشب چه پدید شده؟ خانهاي در چین سقوط کرده و برج ماجین گشوده شده
و با روي سراندیب افتاده، و بطریق روم به آفریقا گریخته و در ایله پیشواي یهود مفقود شده، و در وادي النمل مورچه بجنبش
آمدند، و پادشاه افریقیه مرده، آیا تو اینها را میدانی؟ گفت: نه یا امیر المؤمنین، فرمود: دیشب هفتاد هزار عالم خوشبخت شدند، و
در هر عالمی 70 هزار زادند، و امشب مانند آنها میمیرند، و این یکی از آنها است، و با دست خود بسعد بن مسعده حارثی اشاره
کرد که در لشکر امیر المؤمنین علیه السّلام جاسوس خوارج بود و آن ملعون پنداشت فرمان میدهد او را دستگیر کنند، و نفسش
گرفت و مرد، و آن دهقان پیشانی بر خاك نهاد. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: از چشمه توفیق سیرابت نکنم؟ گفت: چرا یا امیر
« از برج تو آتش فروزد » المؤمنین، فرمود: من و یارم نه شرقی باشیم و نه غربی، ما پدیده قطب و پرچمهاي فلکیم، اما اینکه گفتی
باید که باین نشانه بسود من قضاوت کنی نه بزیانم، اما روشنی و تابش آن نزد خود من است، و سوزانی و زبانهاش از من دور شده،
یعنی اخترانی که اکنون در برج « و چیست داستان صاحب میزان » : و این مسألهایست ژرف و اگر حسابگري حسابش کن. بیان
صفحه 79 از 137
چند ساعت از طلوع » و « چند طلوع کرده از برج اسد » میزانند، مربوط بدانند و مناسب با آن، و همین است معنی صاحب سرطان
و مقصود ص: 190 اینست که اگر این علم درست باشد، قضاوت از روي آن پس احاطه « اختران دیگر گذشته
از بهمه اوضاع و احوال و خواص اختران درست است، در هر آن، و اخترشناسان خبر کمی از اندك آنها را بررسی نکردهاند، و تنها
از روي اوضاع سیّارهها قضاوت کنند، با اینکه همه احوال آنها را هم ندانند، و آنگاه او را بندانستن بسیاري از امور آگهی داد که
احاطه بدان علم ندارد، یا آن علم براي پیشگوئی کافی نیست. و در قاموس (ج 3 ص 216 ) گوید: بطریق یک افسر فرمانده ده هزار
دنان است بمعنی خمره بزرگ و مقصود از یار او پیغمبر است صلی اللَّه علیه و اله نه « دیّان یهود » کس است در برخی نسخ بجاي
مشرقی و نه مغربی اشاره است بقول خدا سبحانه لا شَرْقِیَّۀٍ وَ لا غَرْبِیَّۀٍ، 35 - النور و مقصود اینست که ما چون دیگران نباشیم که
باختران در باره آنها قضاوت شود از عرب یا ملوك یا علماء و اشراف بلکه، سرآمد آنانیم و مایه استقرار پایههاي عزت و کمالیم و
وابسته به اختران و فلک نیستیم بلکه آنها وابسته بما هستند، زیرا آنها قطب فلکند و فلک ببرکت آنها میچرخند و از آنها زیور
میگیرد. سپس او را بگفتهاش (از برجت آتش فروزد) ملزم کرد باینکه آتش دو جهت دارد، روشنی و سوزانی روشنیش از ما است
و سوزش بر دشمن ما، و بسا مقصود اینست که خدا باعتماد بروي، زیانش را از ما میگرداند، این مسألهاي ژرف است که ما از دیگر
مردم در احکام ممتازیم یا اینکه آتش براي ما خوبست و براي دشمن ما بد، یا اینکه توسّل و دعاء نحوست و بلا را بگرداند، و این
از قانون علم تو بیرونست. 3- در احتجاج ( 191 ) از هشام بن حکم گفت: زندیقی از امام ششم پرسید که چه میفرمائی در باره کسی
که پندارد، هر تدبیري در این جهانست تدبیر هفت ستاره سیاره است؟ امام علیه السّلام فرمود: نیاز دارند دلیلی بیاورند که تدبیر این
جهان بزرگ و جهان کوچکتر همه از تدبیر اخترانیست که در فلک میچرخند، و در جایگاه خود میگردند، رنجبرانی که ایست
ندارند، و روندگانی که باز نایستند ص: 191 راستی هر کدام آنها گماشتهاند و در فرمان دیگري، چون
بندههائی واداشته و باز داشته، و اگر قدیم و ازلی بودند، از حالی بحالی دگرگون نمیشدند. گفت: در علم نجوم چه فرمائی؟ فرمود:
آن دانشی است کم سود و پر زیان زیرا جلو مقدر را نگیرد و از ناگواري پرهیز ندهد، اگر منجم ببلائی خبر دهد از قضایش رهائی
نبخشد، اگر بخیري گزارش دهد، نتواند در آن شتاب ورزد، و اگر بدو بدي رسد، دفعش نتواند، منجم با علم خدا در مبارزه است
که پندارد قضاي خدا را از خلقش میگرداند. 4- در مجالس صدوق بسندش از عبد اللَّه بن عوف بن احمر گوید: چون امیر المؤمنین
علیه السّلام خواست بسوي نهروان برود منجمی آمد و گفت: یا امیر المؤمنین در این ساعت مرو، سه ساعت از روز گذشته برو، امیر
المؤمنین علیه السّلام فرمود: چرا؟ گفت: اگر در این ساعت بروي بتو و یارانت آزار و زیان سختی میرسد، و اگر در آن ساعت که
گفتم بروي پیروز میشوي و بهر چه خواهی میرسی. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: میدانی در شکم این چهارپا چیست؟ نر است یا
البته نزد خدا » ماده؟ گفت: اگر بررسی کنم میدانم، فرمود: هر که این گفته تو را باور کند قرآن را دروغ شمرده که خدا فرموده
است علم بساعت و فرو فرستد باران را، و میداند در رحمها چیست، و هیچ کس نداند که فردا چه بدست میآورد و هیچ کس
محمّد هم آنچه تو دعوي میکنی دعوي نمیکرد. آیا تو پنداري « نداند بکدام سرزمین میمیرد، و خدا دانا و آگاه است، 24 - لقمان
میدانی ساعتی را که در آن برود بدي نبیند و ساعتی را که هر که در آن برود بدي کشد، هر که تو را در این گفته باور کند از
یاري جستن بخدا عزّ و جلّ در این باره بینیاز شود، و بتو نیازمندتر گردد در دفع بدي از خود، و شایدش که تو را بجاي خدا سپاس
گوید، و هر که تو را در این باره باور دارد تو را در برابر خدا همتا و ضدّ او گرفته، سپس فرمود: بار خدایا فالی نیست جز فال تو، و
زیانی نیست جز زیان تو، و خیري نیست جز خیر تو، و معبودي ص: 192 نیست جز تو بلکه تو را دروغگو
دانیم و در ساعتی که غدقن کردي برویم. بیان: روایت شده که این گوینده عفیف بن قیس برادر اشعث بوده که ستارهشناسی
چون مدّعی علمی شده که قرآنش مخصوص خدا دانسته زیرا « هر که تو را باور دارد در این عقیده قرآن را دروغ شمرده » میکرده
ظاهر قول خدا (عنده) اختصاص است بدو، اگر اعتراض شود که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و ائمه علیه السّلام در بسیاري از جاها
صفحه 80 از 137
باین پنج خبر دادهاند و پیشگوئی کردند و چطور میشود؟ گوئیم مقصود اینست که کسی از پیش خود نمیداند و پیشگوئی آنها
بوحی از خدا بوده و بتعلیم پیغمبر بائمّه علیه السّلام بوحی خدا. نگویند که علم نجوم هم وحی خدا است به پیغمبران چنانچه در
اخبار آید که اصل آن چنین بوده و چگونه تصدیق منجم تکذیب قرآن است؟ چون گوئیم آنچه از اخبار برآید اینست که نوعی از
این علم حق است و پیغمبران و اوصیاء آن را میدانستند، و امّا آنچه در دست مردم است درست نیست چنانچه ما بیانش خواهیم
کرد. 5- در خصال: بسندش از أبی الحصین که شنیدم امام ششم میفرمود: پرسش شد از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم از
ساعت فرمود: هنگامی که مردم به نجوم ایمان آرند و تقدیر را دروغ شمارند (خصال- 30 ) بیان: اشاره دارد که ایمان بنجوم
متضمن تکذیب بتقدیر است. 6- در خصال ( 105 ) بسندش از علی علیه السّلام که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: چهار چیز
پیوسته در امّتم باشند تا روز قیامت، فخر بحسب، طعن در نسب، و باران جستن از نشانه ستارهها، و نوحهگریها بر مردهها، زن
نوحهگر اگر پیش از مرگش توبه نکند، روز قیامت با پیراهنی از قطران محشور شود، و جبهاي از گري در تن خود. بیان: آب جستن
از ستارهها بعقیده اینکه اثر دارند در فرود آمدن باران. 7- در خصال ( 35 ) بسندش از امام چهارم علیه السّلام که رسول خدا صلی
اللَّه علیه و اله نهی ص: 193 کرد از چند خصال- تا فرمود- از نظر در ستارهها براي فهم پیشامدها. و از آنست:
بسندش از نصر بن قابوس گفت شنیدم امام ششم میفرمود: منجم ملعونست، کاهن ملعونست، زن سرود خوان ملعونست، هر که او را
جا دهد و از کسبش بخورد ملعونست، و فرمود: منجم چون کاهن و غیبگو است و کاهن چون جادوگر است و جادوگر چون کافر
و کافر در دوزخ. صدوق- ره- گفته: منجم ملعون کسی است که آسمان را قدیم داند و بآسمان ساز و آفرینندهاش عزّ و جلّ عقیده
ندارد. 8- در بصائر: بسندش از عبد الصمد بن علی گفت: مردي نزد امام چهارم علیه السّلام آمد و امام علیه السّلام باو فرمود: تو
کیستی؟ گفت من منجّمم فرمود: تو عرّافی، گفت: امام بدو نگریست و فرمود: آیا بتو نشان دهم مردي را که از آنگه که نزد ما
آمدي تاکنون، در چهارده جهان گذر کرده که هر جهانی سه بار از این جهان ما بزرگتر است، و از جاي خودش هم نجنبیده؟
( گفت: او کیست؟ فرمود منم، و اگر بخواهی بتو خبر دهم از آنچه خوردي و آنچه پس انداز کردي. بیان: در نهایه (ج 3 ص 86
گفته: در حدیث است عراف یا کاهن، مقصود از عراف همان ستارهشناس است یا کف بین که مدعی علم غیب است با آنکه
خدایش مخصوص خود کرده (پایان)، و طیبی در شرح مشکاة گفته عراف قسمی از کاهن است که دزده برده و گم شده را با
ذکري یا کاري یا حالتی جستجو میکند. 9- در بصائر: بسندش از ابان بن تغلب گفت: نزد امام صادق علیه السّلام بودم که مردي از
دانشمندان یمن پیش او آمد و امام باو فرمود: اي یمانی میان شما دانشمندانی هستند؟ گفت: آري، فرمود: علم دانشمند شما تا کجا
میرسد؟ گفت در یک شب تا مسافت دو ماه با پرنده فال میگیرد، و پی زنی میکند، فرمود: دانشمند مدینه داناتر است از دانشمند
شما، گفت علم عالم مدینه شما تا کجا میرسد؟ فرمود: در یک بامداد مسافت یک سال سیر خورشید که کنون فرمان ندارد و اگر
ص: 194 فرمان یابد درنوردد 12 خورشید و 12 ماه و 12 مشرق و 12 مغرب و 12 بیابان و 12 دریا و 12 عالم
را، گفت: چیزي در دست یمانی نماند، و ندانست چه گوید و امام هم دم فرو بست. و از همان: بسندش از أبان بن تغلب گفت نزد
امام ششم علیه السّلام بودم که مردي یمنی بر او در آمد و امام علیه السّلام باو فرمود: اي برادر أهل یمن دانشمندانی دارید؟ گفت:
آري، فرمود: دانش او تا کجا میرسد؟ گفت: در یک شب تا دو ماه پیش میرود فال پرنده میگیرد، و پی زنی میکند فرمود: دانشمند
مدینه از دانشمند شما داناتر است، گفت: دانش او تا کجا میرسد؟ فرمود: در یک ساعت از روز باندازه یک سال خورشید پیش
میرود تا طی میکند 12 هزار جهان را مانند این جهان شما که آنان ندانند خدا آدمی آفریده، و نه ابلیسی، گفت شما را میشناسد؟
فرمود: آري، خدا بر آنها واجب نکرده جز ولایت ما و بیزاري از دشمن ما. 11 - در محاسن: بسندش از سفیان بن عمر، گفت: من
ستارهشناس بودم و آن را میشناختم و طالع را میفهمیدم، و از آن نگران شدم، و بامام ششم علیه السّلام شکایت بردم، فرمود: چون
در دلت از بابت آن نگرانی در آمد، بنخست مستمند که دیدي صدقهاي بده، و بگذر که خدا عزّ و جلّ بدان دفع بلا از تو میکند.
صفحه 81 از 137
- یعنی براي نحوست ساعت از اقدام بکار نگرانم و این دلالت دارد که صدقه نحسی طالع را دفع میکند. 12 « من نگران میشوم » : بیان
رساله استخارات: سیّد بن طاوس: گفت: شیخ فاضل محمّد بن علی ابن محمّد در کتاب کار خود باین لفظ آورده، دعاء استخاره از
امام صادق علیه السّلام، پس از نماز استخاره میگوئی: بار خدایا تو مردمی آفریدي که پناه بطالع ستارهها و اوقات حرکت و سکون
و تصرف و وابستن آنها برند و مرا آفریدي بیزار از پناه بدانها و طلب خیر از آنها، من یقین دارم که تو هیچ کس را بر مواقع غیب
خود ص: 195 آگاه نکردي و راه او را براي پی بردن بکار آنها هموار نساختی، و تو میتوانی آنها را در
گردش خود بسعد و یا نحس بچرخانی، زیرا تو هر چه را خواهی محو کنی یا بجا داري، و ام الکتاب نزد تو است، میدانم آنها از
آفریدههاي تواند و از ساخت تو و خوشبخت نکنی آن را که بآفریدهاي چون خود اعتماد کند، و از اختیار خود براي خود کمک
خواهد، و آنان همانها هستند، و بد بخت نکنی کسی را که بر آفریننده اعتماد کند که تو هستی. نیست شایسته پرستش جز تو
یگانهاي، شریک نداري، و از تو خواستارم بدان چه داري و توانائی و آن را بدست داري و از آن بینیازي و بدان بیاعتنائی از خیر
کلی براي تندرستی و عافیت و بهرهوري بندهات- تا آخر دعاء- که در ابواب استخاراتش آوردهایم. 13 - در النجوم: بسندش از
قیس بن سعد، گفت: بسیار میشد که با أمیر المؤمنین علیه السّلام در هر سفري میرفت همراه بودم، چون بجانب مردم نهروان تاخت
و بمدائن رسیدیم و من آن روز همدوش او بودم، مردمی از دهقانان به پیشواز او آمدند، و چند استر پیشکش آوردند و آنها را
که پارسیان رأي او را در گذشته حجّت دانستند و در آینده باو مراجعه میکردند « سرسفیل » پذیرفت، و یکی از دهقانان مدائن بنام
وجود داشت. و چون امیر المؤمنین علیه السّلام را دید گفت: از مقصد خود برگرد، فرمود: اي دهقان براي چه؟ گفت: یا أمیر
المؤمنین ستارهها که بر آمدند نظر بد بهم دارند سعدها نحس شدند و نحسها سعد شدند، و در چنین روزي باید نهان شد و بر جاي
نشست، این روز تو کشنده است، و در آن ستاره جنگجو قرآن کردند، بهرام در برج میزان شرف یافته و از برج تو آتش فروزد و
براي تو جاي نبرد نیست. أمیر المؤمنین علیه السّلام لبخندي زد و فرمود: اي دهقان خبرگزار و بیم ده از مقدّرات، دیشب در آخر
برج میزان چه فرود آمد، و کدام ستاره در سرطان ورود کرد؟ گفت: من آن را بررسی کنم، و از آستین خود اسطرلابی و تقویمی بر
ص: 196 آورد و امام علیه السّلام باو فرمود: تو ستارهها را سیّاره میگردانی؟ گفت: نه، فرمود: تو بر ثوابت
حکمفرمائی؟ گفت: نه، فرمود: بمن خبر ده از طول برج اسد و درویش از مطالع و مراجع، زهره چه نسبتی دارد با توابع و جوامع؟
گفت: من نمیدانم فرمود: چیست میان سراري و دراري، و میان ساعات تا معجرات، و چه اندازه است پرتو مبدرات؟ و چه اندازه
حاصل میشود سپیده دم در بامدادان؟ گفت: نمیدانم. فرمود: اي دهقان میدانی که امروز پادشاهی چین از خاندانی بخاندانی منتقل
شد و برج ماجین وارو شد، و خانههائی در زنج سوخت، و چاه سراندیب جوشید، و دژ اندلس ویران شد، و مورچه شیح بهیجان
آمد، و مراق هندي گریزان شد، و پیشواي یهود مفقود گردید در ایله، و سردار روم در رومیه نابود شد، و راعب عموریه کور شد و
کنگرههاي قسطنطنیه فرو ریخت، تو این حوادث را میدانی و چه چیز آنها را پدید آورده شرقی یا غربی فلک؟ گفت من اینها را
نمیدانم، فرمود: بکدام اختر بالاي قطب قضاوت میکنی، و به کدام نحس شود آنچه نحس شده؟ گفت: من آن را نمیدانم. فرمود:
میدانی امروز 72 عالم خوش شدند که در هر عالمی هفتاد عالم است برخی در خشکی و برخی در دریا، و بعضی در کوهها، و
بعضی در بیشهها، و بعضی در آبادیها، و چه خوش کرد آنها را؟ گفت: من آن را ندانم، فرمود: اي دهقان بگمانم با قرآن مشتري و
زحل قضاوت کردي که در آغاز شب برایت روشن شدند و درخشانی مریخ و شرقی بودنش در سحر بر تو پدید شد، و سیر کرد و
جرمش بجرم تربیع ماه پیوست، و این دلیل است که امروز یک ملیون آدمی زادند و مانند آنها بمیرند، و با دستش اشاره کرد
بجاسوس معاویه که در لشکر او بود، و فرمود این هم میمیرد، زیرا از همانها است و چون آن را فرمود: آن مرد گمان کرد که
فرمود: او را بگیرید، و دلش گرفت و نفسش در سینهاش بند آمد و همان وقت مرد. ص: 197 امام فرمود: اي
دهقان بتو ننمایم نمونههاي تقدیر را در صورتی کامل؟ گفت: چرا یا امیر المؤمنین، فرمود: اي دهقان، همانا ما پدیدار قطبیم، و
صفحه 82 از 137
آنچه دیشب پنداشتی که از برج من آتش فروزد بایدت که بسود من قضاوت کنی، زیرا روشنی و تابشش نزد من است و شعلهاش
از من میرود، اي دهقان این قضیهایست دشوار، آن را حساب کن و از آن نتیجه بگیر اگر دانائی به اکوار و ادوار، فرمود: اگر این را
بدانی میدانم که بندهاي نی این نیزار را شماره توانی. امیر المؤمنین علیه السّلام گذشت و خوارج نهروان را شکست داد و کشت با
- غنیمت و پیروزي برگشت، و دهقان گفت: این دانشی نیست که در دست مردم زمان ما است، این دانش مایهاش از آسمانست. 14
سید این خبر را از اصبغ بن نباته باین بیان نقل کرده که چون امیر مؤمنان علیه السّلام از نهر بین کوچید و بنهروان آمدیم پلش را
بریده و کشتیهاي پل را میخکوب کرده بودند، آن حضرت فرود آمد، قشون را به پل بوران فرستاد و بهمراهش مردي از یارانش بود
که در نبرد با خوارج مردد بود، ناگاه مردي میتاخت و چون امیر المؤمنین علیه السّلام را دید، گفت: مژده باد یا امیر المؤمنین،
فرمود: چه مژدهاي داري؟ گفت: چون دیشب خبر نزول تو بخوارج رسید پشت بگریز دادند، علی علیه السّلام فرمود: تو دیدي که
گریختند؟ گفت: آري، فرمود: بخدا که نه هرگز: نه از نهر گذشتند، و نه از انثلات و نه از نخیلات تا خدا همه را بدست من بکشد
عهدیست معهود، و قدریست مقدر، از ما ده تا نکشند و از آنها ده تا نجات نیابند. در این موقع مردي پارسی که ستارهشناس استادي
بود و مورد اعتماد مردم بود، و حساب و ضرب و جبر و مقابله و تاریخ سندباد و جز آن را میدانست پیش آمد و چون چشمش بامیر
معرفی کرد و یکی از دهقانان مدائن بود، (و « سرسفیل سوار » المؤمنین علیه السّلام افتاد و بر آن حضرت درود فرستاد و خود را بنام
گفتگوي ص: 198 او را با امام علیه السّلام چنانچه گذشت با اختلافاتی نقل کرده است) و در پایان افزوده که
آن دهقان کلمه شهادتین بزبان آورد. و گفت: اي آقایم، آنکه به ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد فهمانیده هم اینها را بتو
فهمانیده، او است خدا که مشار إلیه است، و پس از معاینه حقیقت اثر آن را نجویند، دست بمن بده و من گواهم که نیست شایسته
پرستشی جز خدا یگانه، بیشریک، و باینکه محمّد بنده و رسول او است، و باینکه تو امام و وصی مفترض الطاعه هستی. بیان: بیشتر
پرسشها که در این روایت آمده بر فرض درستی و ضبط آنها بر پایه اصطلاحات مخصوصه بائمه علیه السّلام است که براي معجزه و
بسا مقصود « چه اندازه است سپیده دم تا بامداد » بیان نادانی طرف ذکر کرده تا بداند که بدان چه در این علم لازم است احاطه ندارد
گیاه معروفی است و بسا در اینجا مقصود « شیح » زمان میان سپیده دم تا برآمدن خورشید است که در فصول سال کم و زیاد میشود
آب تعمید مسیحیانست که نوزادان خود را با آن میشویند (ولی آن را معمودیه « عموریه » دشتی است که جاي روئیدن آنست
یعنی تغییرات ناشیه از تقدیرات خدا « و لم ارك غیر التقدیر » .( میخوانند و عموریه براء شهري بوده در روم، از پاورقی ص 234
یعنی یک مسأله اساسی و دشوار و در برخی نسخ « قضیۀ عیص » است یعنی اصل و پایه تقدیرات « عین التقدیر » تعالی و در نسخهاي
(عویصه) آمده بمعنی دشوار، عموریه با تشدید میم، شهریست در روم، شاید مقصود از عبّ آب بسیار است و از عتوّ او طغیان و
جمع فیل است ... میگویم: در نسخه هر دو خبر که نزد « فیله » بردبارانند و زرّق بر وزن سکّر پرنده شکاریست « مراجیح » کثرت او، و
ما است تصحیف بسیاریست که آنها را چنانچه یافتیم واگذاردیم. 15 - در النجوم: بچند سند از یونس بن عبد الرحمن در جامع
صغیر او گوید: بامام ششم علیه السّلام گفتم: قربانت بمن بگو علم نجوم چیست؟ گفت از دانش پیغمبرانست گفتم: علی بن ابی
16 - از همان بسندي که امام پنجم علیه طالب آن را میدانست؟ فرمود: داناترین مردم بود بآن. ص: 199
السّلام فرمود: پیغمبري نوح بوسیله نجوم دانسته شده. 17 - النجوم: در کتاب کهنهاي یافتم از عطاء گفت بعلی بن ابی طالب علیه
السّلام گفته شد: آیا براي علم نجوم پایهاي هست؟ فرمود: آري، پیغمبري بود که قومش بوي گفتند ما بتو ایمان نیاریم تا آغاز
آفرینش هر کس و مدت عمر آنها را بما بیاموزي، و خدا عز و جل بابري فرمود تا بدانها بارید، و در گرد کوه آبی زلال جمع شد و
خدا بخورشید و ماه و اختران فرمود تا بر آن آب روان شدند. سپس خدا عز و جل بدان پیغمبر وحی کرد که با قومش بر کوه بالا
روند بالا رفتند و بر سر آن آب ایستادند تا آغاز آفرینش و مدت عمرها را از مجاري خورشید و ماه و اختران و ساعات شب و روز
شناختند و هر کدامشان میدانست کی میمیرد و کی بیمار میشود، و چه فرزندي برایش زاده میشود و چه زاده نمیشود، و
صفحه 83 از 137
روزگارانی بدین وضع بودند تا بحضرت داود کافر شدند و با آنها جنگید، و در هر روز نبرد کسانی که عمرشان بسر نرسیده بود
بمیدان میآمدند و آنان که عمرشان بسر رسیده بود در خانه جا میگذاشتند، و از یاران داود کشته میشد و از آنها کشته نمیشد. داود
علیه السّلام گفت: پروردگارا من بفرمان تو بآنها پیکار کنم، و آنها بنافرمانی تو پیکار کنند، از یارانم کشته میشود و از آنها کسی
کشته نمیشود، خداي عز و جل جریان را باو وحی کرد و فرمود: هر که مرگش رسیده بمیدان نمیآورند تا کشته شود، داود علیه
السّلام گفت: خدایا بچه وسیله بدانها آموختی؟ فرمود: از مجاري خورشید و ماه و اختران و ساعات شب و روز گفت: داود بدرگاه
خدا دعا کرد تا خورشید را بر آنها بازداشت و روزشان بلند شد، و شب و روزشان در هم آمیخت و اندازه فزونی را ندانستند، و
حسابشان در هم شد، علی علیه السّلام فرمود: از این رو است که بد است مطالعه در نجوم. 18 - در درّ منثور (ج 3 ص 35 ) این
روایت را از علی علیه السّلام نقل کرده و ص: 200 آن پیغمبر را (یوشع بن نون) نامبرده. بیان: ممکن است
مقصود جریان عکس اختران باشد در آن آب و آن آب بجاي زیج بوده براي آنها در استعلام حرکات کواکب، یا خدا نمونههائی
براي کواکب آفریده و مطابق آنها در آن آب گردش داده، یا خود کواکب را کوچک کرده و در آن آب بگردش آورده، و از
اینجا است که مطالعه نجوم بد است چون حسابش در هم شده و از کواکب و حرکات آنها حقیقت کشف میشود و دروغ میگویند
یا براي آنکه منجرّ به ترك واجبات میشود. این خبر ضعیف است و از عامه روایت شده و بعلاوه اعتراضی هم دارد که اگر افراد
خانهنشین بحسب تقدیر خدا و حکم نجوم باید خارج شوند پس چرا خارج نشدند، و اگر نه ترك خروجشان بدین سبب بوده، و
این از مسائل مشکل قضا و قدر است و عقل از فهم آنها عاجز است. 19 - در النجوم، و اما دلالت نجوم بر حضرت ابراهیم علیه
السّلام را صاحب کتاب (التجمّل) روایت کرده که آزر پدر ابراهیم ستارهشناس نمرود بود و او کاري نمیکرد جز برأي او، و او شبی
در ستاره، نظر کرد و در بامداد بنمرود گفت: البته که در نجوم چیز شگفتی دیدم، گفت: چه بود؟ گفت: نوزادي در زمان ما آید
که هلاك ما بدست او است، و درنگی نشود که مادر بدو آبستن گردد، نمرود از آن تعجب کرد و گفت: تاکنون زنان بدو باردار
نشدند؟ گفت: نه، و مردان را از زنان بازداشت، و زنها را در شهر محصور کرد و دست شوهران بآنها نمیرسید و خود آزر با زنش
همبستر شد و بابراهیم آبستن گردید، و گمان برد که هم او باشد و فرستاد قابلهها را آوردند که در آن زمان داناترین مردم بودند به
جنین و هر چه در رحم بود میفهمیدند و بررسی کردند و جنین به پشت چسبید و همه گفتند ما در شکم او چیزي نیافتیم، و دانسته
بودند که آن نوزاد در آتش سوخته شود و ندانسته بودند که خدا او را نجات میدهد. میگویم: این حدیث بچند سند روایت شده و
طبري هم در ج 1 تاریخش ص: 201 آورده و هم ثعلبی و علماي دیگر در تفسیر خود، و از نبوّت موسی بن
عمران هم ستارهشناسان خبر دادند. ثعلبی در عرائس خود گفته: فرعون در خواب دید که آتشی از بیت المقدس پیش آمد تا
خانههاي مصر را فرو گرفت و با قبطیان همه را سوخت و بنی اسرائیل را وانهاد، و او جادوگران و پیشگویان و معبران و ستارهشناسان
را خواند، و از خواب خود پرسید، گفتند پسري در بنی اسرائیل زاده شود که پادشاهی را از تو بگیرد، و بر تو چیره شود، و تو را با
قومت از سرزمینت بیرون کند، و کیش تو را زبون سازد و اکنون عصر ولادتش بر سرت سایه افکنده، و سپس داستان ولادت موسی
و آنچه فرعون در کشتار پسران کرد ذکر کردهاند، و شرح آن شایسته سخن اینجا نیست. زمخشري هم در کشاف، و وهب بن منبه
روایتی مبسوطتر از روایت ثعلبی آورده. و ابن بابویه در کتاب نبوّت در حدیث عیسی علیه السّلام چنین گفته: « المبتدا » در جزء یکم
هیئتی از بزرگان علماء گبر نزد مریم آمدند براي بزرگداشت پسرش، و گفتند: ما ستارهشناسیم، و چون پسرت زاد ستاره پادشاهی
در طالع داشت، و ما بررسی کردیم پادشاهی پیغمبري بود، و پیوسته با او است تا بآسمانش برد و مجاور پروردگارش عزّ و جلّ
سازد تا دنیا بر جا است، سپس به یک پادشاهی گراید که درازتر و پایدارتر باشد از آنچه داشت، و از خاور آمدیم تا باینجا
برآمدیم و دریافتیم که آن ستاره از بالاي سرش بر او تابانست و باین نشانه جایش را شناختیم و برایش یک پیشکش آوردیم که
براي کسی پیشداشت نشده هرگز. چون پیشکش را نمونه کار او ساختیم، و آن پیشکش طلا است و مرّ و لبان چون طلا سیّد همه
صفحه 84 از 137
کالاها است، و پسرت تا زنده است سید همه مردم است، و مرّ بهساز هر زخم و دیوانگی و هر کاستی، و چون دود چوب لبان
بآسمان بر آید، هیچ دودي جز آن بدان نرسد، و همچنین پسرت را خدا عزّ و جلّ بآسمان ص: 202 برآورد و
کسی از أهل زمانش را بدان بالا نبرد. 20 - و در کتاب دلائل النبوّة حسین بن محمّد سکونی بسندش از حسان بن ثابت آورده که
گفت: بخدا من پسر بچه 7 و 8 ساله بودم که هر چه میشنیدم میفهمیدم، و شنیدم یک یهودي بر بالاي یک قلعه یثرب فریاد کشید
اي معشر یهود و چون گرد آمدند گفتند: واي بر تو، تو را چه شده؟ گفت ستاره احمد که مبعوث به نبوت میشود امشب طلوع
تألیف کشینا پادشاه هند که در آن تفصیل دلالت ستارهها را بر نبوّت پیغمبر ما محمّد « الید الصینی » کرد، و کتابی نزد ما است بنام
صلی اللَّه علیه و اله شرح داده. میگویم: آنچه را سید از امر هرقل و کسري، و آگاهیشان از ستارهها بنبوّت پیغمبر آورده در باب
بشارتها بدو و بمولدش نقل کردم. سپس گفته: و امّا دلالت ستارهها بر غلبه مسلمانها بر پادشاهان فارس بسا که اخبار بسیاري دارد
در تواریخ بزرگ، از آن جمله طبري در تاریخش گفته: چون یزدگرد رستم را فرمان داد از ساباط بیرون رود نامهاي چون نامه یکم
ببرادرش نوشت و بر آن افزود، راستی ماهی آب را گل آلود کرده، و نعائم باز داشت شده، و زهره زیبا شده، میزان در اعتدال
است، و بهرام رفته، و جز این نظر ندارم که این قوم البته بر ما پیروز میشوند و حاکم سرزمین ما میگردند، و سختتر از همه اینست
که پادشاه نوشته باید بجلو آنها بروي و گر نه البته خودم میروم و من در برابر آنها روانم. گفته: علّت دلیري یزدگرد بر فرستادن
رستم غلام جابان منجم کسري شد که أهل فرات بادقلی بود و یزدگرد او را خواست و گفت: چه گوئی در رفتن رستم و جنگ با
عرب، ترسید باو راست گوید، و دروغ گفت و رستم مانند آنچه آن منجم میدانست دانسته بود، و رفتن بجنگ بر او گران بود، و
چون غلام جابان او را مغرور کرد بر او سبک شد، باو گفت: من دوست دارم یک پیشگوئی برایم بکنی تا بگفته تو دلم آرام شود،
غلام بدر با هندي گفت: چیزي خواهش کن ص: 203 گفت پادشاه پرندهاي بر ایوان تو مینشیند، و چیزي از
نوکش در اینجا میافتد و یک دائره کشید، آن غلام گفت: راست گفت، تا آن پرنده کلاغ است و در نوکش یک درهم است.
بجابان هم خبر رسید که پادشاه او را خواسته و آمد تا شرفیاب شد و او را از آنچه غلامش گفته بود پرسید، او حساب کرد و گفت
راست گفته ولی بحقیقت نرسیده آن پرنده عقعق است و در نوکش درهم است، و در اینجا میافتد، و دربا دروغ گفته آن درهم از
جا میپرد و در اینجا میماند، و یک دائره دیگري کشید از جا بر نخواسته بودند که یک عقعق بر کنگرهها نشست و از او درهمی در
خطا یکم افتاد و برجست و در خط دیگر ماند، هندي از جابان بدش آمد که او را خط کار کرد، یک ماده گاو نزدیک زا آورد،
هندي گفت بچهاش پیشانی سفید و تن سیاه، جابان گفت بلکه دم سپید است و سیاه و بچهاش را برآوردند و دمش سفید بود،
جابان گفت از اینجا دربا شکست خورد و هر دو او را تشویق کردند که رستم را بجبهه فرستد و او هم امضاء کرد. سپس طبري
گفته جابان بهر که در لشکر یزدجرد علاقمند بود نوشت تا با عرب همراهی کند در آنچه میخواهند، و باو گزارش داد که پادشاهی
فرس از میان رفته، و از او پذیرفته شد و سرانجام چنان شد که نجوم دلالت داشتند، از پیروزي عرب بر فارسیان. میگویم: سپس
( دلالت نجوم را بر امامت قائم علیه السّلام و ولادت او ذکر کرده چنانچه در باب ولادتش آوردیم. بیان: در قاموس ( 3 ص 266
گفته عقعق پرندهایست ابلق میان سیاهی و سفیدي، آوازش عق میباشد و در (ج 1 ص 209 ) گفته انتجت الفرس یعنی هنگام نتاجش
( شده، و در (ج 3 ص 38 ) گفته: سفع الشیء یعنی باو نشانه گذاشت و سفع سیاهی است که بسرخی زند، و در نهایه (ج 2 ص 166
گفته: سفعه یکنوع سیاهی است با رنگ دگر. 21 - در کافی ( 195 - روضۀ) بسندش از عبد الرّحمن بن سیابه که گفتم آسمان و
جهان، ج 2، ص: 204 بامام ششم علیه السّلام، قربانت مردم گویند نظر در نجوم روا نیست و من از آن خوشم میآید، و اگر بدینم
زیان دارد نیاز ندارم بچیزي که زیان بدینم دارد، و اگر زیان بدینم ندارد بخدا که من آن را دوست دارم و مطالعه آن را دوست
دارم، فرمود: چنان نیست که گویند، بدینت زیان ندارد، سپس فرمود: شما در چیزي بررسی کنید که کاملش بدست نیاید، و
اندکش سود ندهد، بهمان طالع ماه حساب میکنید سپس فرمود: میدانی میان مشتري و زهره چند دقیقه است؟ گفتم: نه بخدا، فرمود:
صفحه 85 از 137
میدانی میان زهره و ماه چند دقیقه است؟ گفتم: نه بخدا، فرمود میدانی میان خورشید و سکینه (سنبله خ ب) چند دقیقه است؟ گفتم:
نه بخدا از هیچ منجمی هرگز نشنیدم، فرمود: میدانی میان سکینه و لوح محفوظ چند دقیقه است؟ گفتم: نه هرگز آن را از منجمی
نشنیدم، فرمود: میان هر کدام تا صاحبش شصت یا نود دقیقه است تردید از عبد الرحمن است. سپس فرمود: اي عبد الرحمن این
حسابی است که چون مرد بدان رسد و بواقع دست یابد، نی میان نیزار را بشناسد و شماره آنچه در سمت راست آنست و شماره
آنچه در سمت چپ آنست و آنچه در پشت آنست و آنچه در پیش آنست تا آنکه از نی نیزار یکی هم بر او نهان نماند. در النجوم
از « حساب میکنید بطالع ماه » : بسند خود آن را از کلینی آورده و گفته اصحاب ما در مصنفات و اصول خود آن را آوردهاند. بیان
چه » این تعبیر روشن میشود که پایه احکام نجومی آنها روي حرکات ماه بوده و اوضاع آن و باوضاع کواکب دیگر توجه نداشتند
نام کوکبی « و میان سکینه » یعنی چند درجه میان خود آنها یا فلک آنها است و یکم روشنتر است « اندازه است میان مشتري و زهره
است حکم آور که منجمان آن را نشناسند، در نسخهاي بجاي آن سنبله است ولی خودش مناسبتر است با اینکه گوید: از هیچ
22 - در النجوم: بسندي که میرسد بامام ششم علیه السّلام فرمود: اخترشناسی نامش را نشنیدم. ص: 205
مردمی گویند ستارهشناسی از خواب دیدن درستتر است، و این سخن درست بود تا خورشید به یوشع بن نون و بر امیر المؤمنین
- علیه السّلام برنگشته بود و چون خدا خورشید را بر آنها بر برگردانید دانش علماء نجوم در هم و گم شد. 23 - در کافی ( 330
روضه) بسندش از کسی که امام ششم علیه السّلام را پرسید از علم نجوم، فرمود: آن را نداند جز یک خاندان از عرب و یک
بیان: مقصود از .« فرزندان وصی ادریس علیه السّلام » خاندان از هند. در النجوم: همین حدیث را از کلینی آورده و بدنبالش افزوده
خاندان عرب همان خاندان پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله است، و دلیل نیست بر جواز نظر در نجم و عمل بدان بلکه دلالتش بر خلاف
آن بیشتر است، زیرا بیشتر مردم علم ناقص بدان دارند و حکم بر طبق آن گفتهاي است ندانسته. 24 - در کافی ( 351 - روضه)
بسندش از هشام کفاش که امام ششم علیه السّلام بمن فرمود ستارهشناسی تو چونست؟ گفتم: در عراق کسی از من بدان بیناتر
نیست فرمود: چرخش فلک نزد شما چگونه است؟ من کلاهم را از سرم برداشتم و چرخاندم بمن فرمود: اگر چنانست که تو
میگوئی، چرا بنات النعش و جدي و فرقدین روزي از روزگار بسوي قبله نمیچرخند؟ گفتم: بخدا این چیزیست که من آن را ندانم و
از أهل حساب ستارهشناسی هم نشنیدم، بمن فرمود: سکینه چند جزء تابش زهره را دارد؟ گفتم: بخدا نام این ستاره را نشنیدم و از
کسی نشنیدم نامش را ببرد. فرمود: سبحان اللَّه، شما یک ستاره را بکلی از حساب خود انداختید، پس روي چه حساب میکنید سپس
فرمود: تابش زهره چند یک ماه است، گفتم آن را جز خدا عزّ و جلّ نداند، فرمود: ماه چند تابش خورشید را دارد، آسمان و
جهان، ج 2، ص: 206 گفتم: آن را ندانم فرمود: راست گفتی سپس فرمود: چه میشود که دو لشکر با هم برخورند و هر کدام
منجمی دارند که حکم به پیروزي صاحب خود کرده و سپس یکی دیگري را شکست میدهد پس نجوم کجا رفته، گفتم: بخدا که
این را ندانم فرمود: راست گفتی، اصل حساب نجوم درست است ولی آن را نداند جز کسی که زایش همه مردم را بداند. بیان:
این یک دلیل تمامی « چه میشود که دو لشکر بهم برخورند » شاید پنداشته حرکت فلک در همه سو رحویست « کلاهم چرخاندم »
است بر خطاء منجمان زیرا بسا دو پادشاه که برابر هم بجنگند منجم هر کدام ساعت پیروزي آنها را پیش بینی کرده ولی یک
شکست میخورد و این براي آنست که ستاره اشخاص را بخوبی نمیدانند، یا براي آنست که آمادهگی پذیرش هم در پدیده اثر دارد
و اگر منجم تأثیر ستارهها را بداند دومی را نداند چنانچه ابن سینا گفته و شرحش در داستان هاروت و ماروت بیاید. و اینکه فرمود:
نداند آن را جز کسی که موالید مردم را بداند، ممکن است اشاره بوجه یکم باشد چنانچه منجمان طالع مولود را در حکم خود
منظور دارند یا اینکه بدوم باشد چون مقصود از موالید خصوصیت مواد و استعدادات آنها است و اسباب ولادت آنها که احاطه بدان
جز بوحی و الهام از خداي حکیم میسر نیست و بسا مقصود اینست که هر که علم نجوم را درست بداند موالید همه خلق را میداند و
چون منجمان نمیدانند معلوم میشود که آن را درست نمیدانند، و بهر تقدیر ظاهر حدیث اینست که علم نجوم حق است ولی
صفحه 86 از 137
بررسی آن براي مردم دیگر جائز نیست چون درست آن را ندانند و ندانسته حکم کنند و اللَّه العالم. 25 - در النجوم: بسندي از امام
رضا علیه السّلام بحسن بن سهل فرمود: حساب نجوم تو چگونه است؟ گفت: چیزي از آن نمانده، همه را آموختهام امام علیه السّلام
فرمود: نور خورشید چند درجه از نور ماه فزونست و نور ماه از نور مشتري و نور ص: 207 مشتري از نور
زهره؟ گفت: نمیدانم، فرمود: هیچ نداري، این آسانترین آن علم است. 26 - در النجوم باسنادي که بریّان بن صلت میرسد گوید
محضري از دانشمندان در حضور مأمون بر پا شد و حجت امام رضا علیه السّلام بر همه روشن گردید، و صباح بن نصر هندي هم
حضور داشت، و مسائل بسیاري از امام علیه السّلام پرسید و امام در باره علم نجوم فرمود: آن علم در اصل درست است و گفتهاند:
نخست کسی که در علم نجوم سخن گفته ادریس علیه السّلام است، و ذو القرنین در آن استاد بوده و اصل این علم از طرف خدا عزّ
و جلّ است. و گفتهاند: خدا ستارهاي را که بدان مشتري گفته شده بصورت مردي بزمین فرستاد و بکشور عجم آمد و در ضمن
حدیثی طولانی بدانها نجوم آموخت و آن را بطور کامل نیاموختند، و بکشور هند آمد و بمردي هندي آموخت و از این رو این علم
در آنجا پدید شد، و مردي گفتهاند: آن از علم پیغمبرانست که براي مصالحی چند بدان مخصوص شدهاند، و منجمان دیگر درست
آن را یاد نگرفتند و درست و نادرست را بهم آمیختند پایان سخن امام علیه السّلام در این روایت والاسند است که از راه تقیه آن را
بدیگران نسبت داده، چنانچه گاهی فرماید پدرم میفرمود و گاهی بروایت از رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم نقل میکرده. بیان: بسا
تصحیح علم نجوم و اثبات آن از تقیه بوده زیرا مأمون شیفته این علم بود و از این رو بدین عبارات پرداخته، و در بیشتر دورهها
ستارهشناسان مقرب پادشاهان بودند، و مردم از آنها میترسیدند، با اینکه این روایت صریح در جواز تعلیم و تعلم و عمل به علم نجوم
نیست. 27 - در کافی ( 306 - روضه) بسندش از سلیمان بن خالد که از امام ششم علیه السّلام پرسیدم سرما و گرما از چیستند؟ بمن
فرمود: اي ابا ایوب، مریخ ستارهایست گرم و زحل ستاره سرد، چون مریخ آغاز بالا رفتن کند زحل فروشود و این در بهار است، و
پیوسته هر درجه مریخ برآید زحل فرو آید تا سه ماه که ص: 208 مریخ بنهایت بلندي رسد و زحل بنهایت
فرود، و مریخ بتابد و گرما سخت شود تا آخر تابستان و آغاز پائیز که زحل آغاز برآمدن کند و مریخ آغاز فرود و پیوسته هر
درجهاي زحل برآید مریخ فروتر آید تا مریخ بنهایت فرود رسد و زحل بنهایت ارتفاع و زحل بتابد و آغاز زمستان شود و پایان
تابستان (پائیز خ ب) و از این رو سرما سخت شود و همچنین این دو در بالا شدن و فرو شدن رقابت دارند، و اگر در تابستان روز
سردي باشد اثر ماه است و اگر در زمستان روز گرمی باشد از خورشید است، اینست تقدیر عزیز علیم، و منم بنده پروردگار
جهانیان. بیان: بر ناظران در این خبر اشکالی رخ داده از این رو که حرکت مخصوص زحل و مریخ موافق هم نیستند و مطابق
حرکت خورشید هم نیستند و نه با فصول حاصله از آن بهیچ وجه، و در حلّ این اشکال بنظر آمد که گرمی یک کوکب و سردي
دیگري خاصیت آنست نه اثر چگونگی آن از قبیل تاثیرات ناقصی که بکواکب نسبت دهند از نظر وضع آنها، و هر کدام از دو
کوکب را تدویري باشد که در آن بالا و پائین شوند و ارتفاع مریخ تا حدي اثر بخش در گرما است یا نشانه آنست و ارتفاعش در
برابر انحطاط زحل است از نظر تدویر آن و فروشدنش تا اندازهاي سرما را کم کند یا نشانه آن باشد از این رو هوا در تابستان گرم
شود و در زمستان بعکس آنست. و دلیلی بر امتناع این فرضیه نیست، چنانچه گویند قوت و ارتفاع ماه مؤثر است و یا نشانه است
براي فزودن سرما و رطوبت، و افلاك جزئی بسیاري ثابت کردند براي هر سیارهاي بمقصد ضبط حرکات آنها و با آن هم بر آنها
« فیجلو المریخ » اشکالات بیحلّی وارد است، و ضرر ندارد که ما براي حلّ این خبر منسوب بامام علیه السّلام فلکی ثابت کنیم. قوله
در بیشتر نسخههاي کافی چنین است از جلاء بمعنی بیرون شدن از جایی یعنی آغاز برآمدن کند یا از جلاء بمعنی تابیدن و روشن
و هر دو تعبیر « فیلحق پس برسد » شدن و در برخی نسخهها بجاي آن (فیعلو پس بالا رود) است در هر دو جا و در کتاب النجوم
براي این بوده که از غالیان در محضر او « منم بنده خداي جهانیان » : مناسب است و شاید ص: 209 اینکه فرمود
این » : بوده و رد بر آنان را فرموده، و گفتهاند آغاز سخن بپندار منجمان است که کواکب را اثر بخش دانند و چون در پایان فرمود
صفحه 87 از 137
گفته آنها را رد کرد. و حاصل اینکه منجمان خورشید و مریخ را گرم و خشک دانند و زحل را سرد « تقدیر عزیز علیم است
خشک، و ماه را سردتر، منظورشان اینست که در زمین چنین اثر بخشی کنند و ذکر خصوص مریخ و زحل براي اینست که از
علویانند و اشرافند، و مقصود از ارتفاع مریخ و انحطاط زحل خوشی حال اولی و بدي حال دومی است بپندار آنها، زیرا از آغاز
حمل که خورشید در آفاق مائله شمالی خرده خرده بالا میرود گرمی هوا فزوده شود، و مانع تأثیر مریخ از میان برود و اثرش نیرو
گیرد و اثر زحل کم شود و همچنین بعکس. 28 - در کافی ( 366 - روضه) بسندش از امام ششم علیه السّلام روایتی آورده که
مضمون آن در شماره 19 گذشته. 29 - در کافی ( 257 - روضه) بسندش از امام ششم علیه السّلام فرمود: خدا عزّ و جلّ در فلک
هفتم ستارهاي از آب سرد آفریده، و شش ستاره سیار دیگر را از آب گرم، و آن ستاره انبیاء و اوصیاء، و ستاره امیر المؤمنین علیه
السّلام است فرمان دهد بخروج از دنیا و زهد در آن، و به خاكنشینی و خشت بالینی و کرباس پوشی و نان جو نوشی، و ستارهاي
که نزدیکتر بخدا از آن آفریده نشده. بیان: این روایت دلالت دارد که ستارهشناسان در تشخیص طبع اختران خطا کردند، و در باره
شاید مقصود اینست که کسانی که بدان « فرمان میدهد بخروج از دنیا » کسانی که بدان منسوب کردهاند و هم در سعد و نحس آنها
منسوبند چنین باشند یا کسی که بطالع آن زاده باشد چنین است، یا منسوبان بدان چنین فرمایند. میگویم: بنا بر توجیه یکم منافاتی
میان این خبر و گفته ستارهشناسان نیست، زیرا نحوست آن از نظر اغراض اهل دنیا است که عزت و فخر و زیور دنیا جویند، و
سعادتش نظر باغراض آخرت طلبانست که دنبال ترك دنیا و لذات و شهوات ص: 210 آنند فتدبر. 30 - در
النجوم: بسندي روایت کرده که محمّد بن یحیی خثعمی از امام ششم علیه السّلام پرسید علم نجوم درست است؟ فرمود: آري، باو
گفتم کسی در روي زمین هست که آن را بداند؟ فرمود: آري. 31 - و از امام ششم علیه السّلام در حدیث دیگریست که فرمود: در
آسمان چهار ستارهاند که آنها را نشناسد جز خاندانی از عرب و خاندانی در هند یکی از آنها را شناسند، و بدانست که حسابشان
برپا است. 32 - در مناقب ابن شهر آشوبست که ابی بصیر گفت: مردي دیدم از امام ششم علیه السّلام از نجوم پرسید و چون بیرون
رفت از بر او، بآن حضرت گفتم: این علم اصلی دارد؟ فرمود: آري، گفتم از آن حدیث کن مرا فرمود: از سعدش بتو باز گویم نه از
نحسش، خدا جلّ اسمه نماز سپیده دم را فرض کرده براي نخست ساعت و آن فرض است و این ساعت سعد است، و ظهر را هفت
ساعت بعد فرض کرده و آن فرض است و این هم سعد است و نماز عصر را در ساعت نهم و آن فرض است و این هم سعد، و
مغرب را در نخست ساعت شب مقرر کرده و آن فرض است و این سعد و نماز عشا را در ساعت سه شب، و آن فرض است و این
هم سعد. بیان: شاید غرضش اینست که این علم اصلی دارد، ولی تو را نشاید از آن بجوئی جز اندازه که اوقات نماز را بدانی، یا
اینکه اوقات نمازها سعدند چون عبادت خدا در آنها انجام میشود. 33 - در النجوم: سند را به بیاع سابري رسانده که بامام ششم
علیه السّلام گفتم: من از نظر در علم نجوم خوشم میآید، و مردم آن را عیب کنند، اگر در آن گناهی است منش وانهم، و اگر در
آن گناهی نیست، راستی که مرا در آن خوشدلی است فرمود: تو طالع شماري؟ گفتم: آري، و آنها را برایش شمردم، فرمود:
خورشید چه اندازه از نورش را بخورد ماه میدهد؟ گفتم: این را نشنیدم هرگز. فرمود: زهره چه اندازه نورش را بخورد خورشید
میدهد؟ گفتم: و نه این ص: 211 را، فرمود: خورشید چه اندازه نور از لوح محفوظ میگیرد؟ گفتم: این را هم
هرگز نشنیدم، فرمود: این چیزیست که اگر مردي آن را بداند، میانهترین نی نیزار را میشناسد، سپس فرمود: نجوم علمی است که
نداند آن را جز خاندانی از عرب و خاندانی از هند. 34 - و از همان: بسندي از امام ششم علیه السّلام که فرمود: علم نجوم را نداند
جز خاندانی در هند و خاندانی در عرب. 35 - و از همان کتاب از محمّد و هارون پسران أبی سهل که بامام ششم علیه السّلام نوشتند
پدر و جد ما در علم نجوم مطالعه داشت براي ما حلال است نظر در آن؟ فرمود: آري. 36 - و در آنست نیز که هر دو آنها بامام علیه
السّلام نوشتند ما فرزندان نوبخت منجمیم و استجازه از شما کردیم که براي ما حلال است نظر در آن، نوشتی: آري و منجمان در
وصف فلک اختلافات دارند برخی گویند فلکی که در آن اختران و خورشید و ماهند آویختهاند بآسمان و زیر آسمانست و آنست
صفحه 88 از 137
که همه اختران و خورشید و ماه را میچرخاند و خود، و خود آسمان نه حرکت دارد، نه میچرخد و میگویند، چرخش فلک زیر
زمین هم هست، و خورشید با فلک زیر زمین میچرخد و در نهانگاه زیر زمین بمغرب میرود و بامداد از شرق طلوع میکند، جواب
در » نوشت: آري، تا از حد یگانهپرستی بیرون نرود. 37 - و از کتاب مذکور بسندي از امام ششم علیه السّلام در قول خدا تعالی
فرمود: ماه بزحل نحس شده بود. بیان: (آنچه آویخته است بآسمان) بسا که مقصود از آسمان فلک « روزي نحس مستمر، 19 - القمر
« چرخش فلک زیر زمین است » نهم است، مقصود از حرکت نکردنش اینست که حرکات مخصوص کواکب را ندارد، و اینکه گفته
خورشید با فلک » یعنی بحرکت خاصه یا یومیه یا هر دو و مقصودشان اینست که کواکب زیر زمین هم بتبع افلاك میگردند، و
، یعنی بحرکت یومیه. اینست آنچه در تفسیر خبر بنظر آمد، و ظاهرش اینست که افلاك جز سماواتند آسمان و جهان، ج 2 « میگردد
ص: 212 و شاید عقیده گروهی باشد مانند کراچکی که در کنز الفوائد گفته: بدان که زمین کرویست و هوا گرد آنست و افلاك
که زحل و مشتري و « متحیّره » گرد همه و آنها چند طبقهاند روي یک دیگر و هفت از آنها از آن خورشید و ماه و پنج دیگرند بنام
مریخ و زهره و عطاردند، و هر کدام از این هفت فلکی براي خود دارند و فلک زحل بالاي همه است و فلک ماه نزدیکتر همه است
بزمین و فلک خورشید در میان آنها است و فلک مشتري زیر فلک زحل است و سپس مریخ است و بالاي فلک ماه فلک عطارد
است و آنگه فلک زهره، و فلک اختران ثابت گرد همه آنها است و آنان همه اخترانیند جز این هفت که در آسمان دیده شوند،
سپس فلک محیط اعظم است که همه این افلاك را میچرخاند، بالایش هفت آسمان گرد همه افلاك هستند که جاي فرشتههایند و
پیغمبران و حججی که خدایشان بالا برده است (پایان) و این قولی است ناشناس و ندیدم که دیگري گفته باشد، و مخالف آن با
یعنی روا است بررسی نجوم تا از یگانهپرستی بیرون نبرد که آنها « نوشت آري » . ظاهر آیه شریفه بیش از گفته مشهور حکماء است
را اثر بخش دانند در برابر خدا و شریک او خوانند در خلق و تدبیر، و ظاهر اینست که مقصود از نجوم در اینجا همان علم هیئت
است و اندیشه در اوضاع فلکی و چرخش کواکب و افلاك و سنجش اندازه حرکاتشان و مانند آنها، نه استخراج احکام و پیشگوئی
از آینده. 38 - در النجوم: پس از بیان مدرکی گفته: روایت است که هارون الرشید موسی بن جعفر علیه السّلام را بحضور خود
آورد و گفت: مردم شما را ستارهشناس دانند اي زادههاي فاطمه، و میگویند شماها آن را خوب میدانید، و فقهاء عامه میگویند:
رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرموده: در باره اصحاب من خموش باشید و در باره قدر خموش باشید و در باره نجوم هم خموش
باشید، و امیر المؤمنین داناتر مردم بود بنجوم و هم فرزندانش که امام شیعه هستند. امام کاظم علیه السّلام فرمود: این حدیث ضعیف
است و سندش مورد طعن است، و خدا ص: 213 تعالی ستارهها را ستوده و اگر علم نجوم درست نبود خداي
همچنین نمودیم بابراهیم ملکوت آسمانها » : عزّ و جلّشان نمیستود پیغمبران بدان دانا بودند و خدا در باره ابراهیم خلیل الرحمن فرمود
و « و نگاه کرد در نجوم و گفت من بیمارم، 89 - الصافات » : و در جاي دیگر فرموده « و زمین را و تا بوده باشد از موقنان، 75 - الانعام
اگر علم نجوم نمیدانست، در آنها ننگریست و نمیگفت من بیمارم. ادریس اعلم زمانش بوده بنجوم، و خدا تعالی سوگند یاد کرده
بمواقع نجوم و آن را سوگندي گر بدانند بزرگ شمرده در جاي دیگر قرآن فرموده وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً- تا فرماید فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً و
مقصود 12 برج و 7 سیّاره است، و آنچه در شب و روز بفرمان خدا عزّ و جلّ پدیدار میشود، و پس از علم قرآن اشرف از علم
- و نشانه است و به ستاره هم ره جویند، 16 » نجوم نیست، و آن دانش أنبیاء و اوصیاء و وارثان انبیاء است که خدا عزّ و جلّ فرموده
ما هم این علم را میشناسیم و آن را فاش نکنیم، هارون گفت: اي موسی تو را بخدا این علم نزد جهال و مردم عوام پدیدار « النحل
نکنید تا بر شما سرزنش کنند و عوام بدان ببالند، این دانش را نهان دار و بحرم جدّت برگرد، سپس هارون گفت بیک مسأله دیگر
باقی است تو را بخدا بمن خبر ده، فرمود: بپرس، گفت بحق قبر و منبر و بحق خویشی تو با رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله بمن بگو
تو پیش از من میمیري یا من پیش از تو؟ زیرا تو این را از علم نجوم میدانی، فرمود: بمن امان بده تا بگویم، گفت: تو در امانی،
فرمود من پیش از تو بمیرم، و بمن دروغ گفته نشده و دروغ نگویم، و مرگ من نزدیک است. میگویم: تمام این خبر در ابواب
صفحه 89 از 137
تاریخ موسی علیه السّلام است. 49 - و از همان: بسندي از مردي که عکرمه پرسیدش از حساب نجوم، و او دریغ داشت که بوي
گزارش دهد و عکرمه گفت: از ابن عباس شنیدم میگفت: علمی است که مردم در آن درماندهاند، دوست داشتم آن را بدانم.
40 - و همان بنقل از ربیع الابرار زمخشري این حدیث عکرمه را آورده. 41 - و در آن از ابن عباس ص: 214
است که نجوم از علم نبوتست، و کاش خوب آن را میدانستم. 42 - و از همان: با ذکر مدرکی و سندي تا عکرمه گفت: به ابن
عباس گفته شد: اینجا یک مرد یهودیست که پیشگو است و ابن عباس او را خواست و باو گفت: بمن خبر رسیده تو غیب میگوئی
یهودي گفت: غیب را جز خدا نداند، ولی اگر خواهی بتو خبر بدهم گفت: بگو، گفت: تو پسري ده ساله داري که بمکتب میرود؟
گفت: آري، گفت: او فردا تب دار از مکتب بیاید و روز دهم بمیرد، و تو هم از دنیا نروي تا نابینا شوي گفت: این از پسرم و از
خودم، از خودت هم بگو گفت: منم در سر سال بمیرم. عکرمه گفت: پسر ابن عباس تب دار از مکتب آمد و روز دهم مرد، و چون
سر سال شد ابن عباس گفت: اي عکرمه بنگر تا یهودي چه کرد، من نزد خانوادهاش آمدم، گفتند دیروز مرد، و ابن عباس هم از
دنیا نرفت تا نابینا شد. 43 - در النجوم: بنقل از کتاب ربیع الابرار از علی علیه السّلام هر که از دانشمندان قرآن از علم نجوم فرا
-44 و در آنست نیز از میمون بن مهران که « راستی در گردش شب و روز، 6- یونس » گیرد، ایمان و یقین او بیفزاید سپس خواند
مبادا نجوم را دروغ شمارید که دانشی است از دانشهاي نبوت. و در آنست نیز از علی علیه السّلام که بد است مسافرت در محاق ماه
و در وقت قمر در عقرب. 45 - و خطیب در تاریخ بغداد آن را از علی علیه السّلام نقل کرده. 46 - و در کتاب ربیع الابرار از علی
علیه السّلام روایت کرده که مردي گفت: من در محاق ماه میخواهم بسفر تجارت روم، فرمود: میخواهی خدا تجارتت را محو
ص: 215 کند؟ در ماه نو بتجارت برو. 47 - و در آنست که بنی اسرائیل دو علم را نهان میکردند، علم نجوم و
علم طب، و آنها را بفرزندان خود نمیآموختند چون پادشاهان به آن نیاز داشتند تا مبادا همنشین پادشاهان شوند و بدانها نزدیک
گردند، و دینشان نابود گردد. 48 - و در آنست بنقل از کتاب (تواقیع) که معقلۀ بن اسحاق نامهاي بعلیّ ابن جعفر نوشته و گزارش
داده طبق نظر یک منجم که میلاد و اندازه عمرش را معین کرده مرگش نزدیک است و بر خود ترسان است و درخواست کرده که
او را بعملی رهنمائی کند که مایه تقرب بخدا عزّ و جلّ باشد، و علی بن جعفر عین نامه را بدو رسانیده و چنین پاسخ نوشته. بنام
خداي بخشاینده مهربان، خدا مرا بتو بهرهمند سازد، فلان نامه را خواندم، و از تو گلهمندم، سبحان اللَّه تو حال او را نسبت بما
میدانی، و فرمانبري و کارهاي ما را میدانی چرا خبر را بما نرساندي تا آسانتر کار را پیشواز کنیم یا آنکه آن را خوابی مقرر داشتی
که دیده، یا سنّش رسیده، یا از خود نفرت دارد که نیاز خود برآرد، هر چه باشد این کار آسانست و بایدش بحساب خدا گذارد، او
را یادآور کنیم که جز خودش شایستگی آن را ندارد، و اعتماد ما بدو چنانچه میدانی بحمد اللَّه بسیار است، و از او خواستاریم که
از نعمتش بهره برد با بهترین موالی و نیکترین یاوران بعون و رحمت و مغفرتش. بفلانی بفرما (خدایش از ما نگیرد) هر چه تواند
روزه دارد یا هر روز یا روز بروز یا سه روز در ماه، و در هر روز یا روز بروز از صدقه بر 60 مستمند خودداري نکند یا هر چه در دل
گیرد و اجرا شود، سپس خود را سخت بنماز شبانه روز وادارد، و همچنین باستغفار و قرائت قرآن و ذکر خدا تعالی و اعتراف بگناه
در قنوت، و از آنها از خدا آمرزش خواهد و از گناهانش بصدقه دادن و بنده آزاد کردن آمرزش جوید، و نیّتش را در اعتقاد بحق
خالص کند، و صله رحم کند و بآنها خوبی کند، و امیدواریم از موقع خود نزد ما سود برد، و از خشنودي ما و از ستودن ما او را
ص: 216 البته بخدا کار او مرا ناگوار افتاد بیش از آنچه وصف شود، بعلاوه امیدوارم خدا در عمرش بیفزاید و
گفته منجم را بیهوده سازد، که خدا او را بر غیب آگاه نکرده، و الحمد للَّه. و این حدیث را در توقیعات حمیري دیدم که بسندي از
امام کاظم علیه السّلام نقل کرده. بیان: نسخه این روایت جدّاً مغلوط بود و در جاي دیگر بدست نیامد تا اصلاح شود، و ما آن را
چنانچه بود وانهادیم. 49 - النجوم: بسندي از عمار بن أبی معاویه که شهرهاي شام بدست یوشع ابن نون گشوده شد تا بلقاء رسید. و
در آنجا مردي را دیدند بنام (بالق) که بلقاء از نام او است، و مردم آن شهر با یوشع میجنگیدند و از آنها کشته نمیشد و سبب
صفحه 90 از 137
پرسید و گفته شد در شهر او زنی است ستارهشناس که فرج خود را برابر خورشید میدارد و حساب میکند و لشکر را سان بیند و هر
که مرگش رسیده آن روز بجنگ نرود، یوشع بن نون آن روز دو رکعت نماز کرد و از خدا خواست خورشید را پس اندازد، و
حساب آن پیره زن پریشان شد، و ببالق گفت: بآنها پیشنهاد صلح بده و هر چه خواهند بپذیر که حساب من درهم شده، باو گفت:
لشکر را سان ببین و بیرون شو که جز جنگ در پیش نیست. گوید سان دید (سلاح پوشید خ ب) و بیرون شد، و جنگ سخت و
بیمانندي نمودند و از یوشع درخواست صلح کردند و او نپذیرفت جز بشرط اینکه آن زن را باو تحویل دهند، بالق نخواست او را
بدهد، آن زن گفت مرا بدو ده، و صلح کرد و او را تسلیم نمود، آن زن بیوشع گفت در آنچه بصاحبت وحی شده کشتن زنان آمده
است؟ گفت: نه گفت: جز اینست که مرا بکیش خود میخوانی؟ گفت: همین است، گفت: من بکیش تو درآمدم، این آخر لفظ
حدیث او است. بیان: مقصود از استقبال بفرج اینست که روبروي خورشید میایستاد و حساب حرکتش را میرسید، و این تعبیر بهمین
المرأة الشطاء تلقی » معنا شایع است و در چند جا وارد است. ص: 217 از آنها است در بدفالی مسافر که
یعنی روبرو شوي با چنین زنی. 50 - در نوادر راوندي: بسندي تا امام باقر علیه السّلام فرمود: زمینی میان من و مردي شریکی « فرجها
بود و خواست آن را قسمت کند، و آن مرد منجم بود، و ساعت سعدي براي خود استخراج کرد و ساعت نحسی براي ما و فرستاد
نزد پدرم، و چون زمین را قسمت کردند قرعه بهتر بنام پدرم برآمد و آن منجم در شگفت شد پدرم باو فرمود: تو را چه شد؟ و باو
گزارش داد، پدرم فرمود: تو را به به از آن رهنمائی نکنم؟ چون بامداد کردي یک صدقه بده تا نحوست آن روز از تو بگردد، و
چون شبت رسید صدقه بده تا نحسی شب از تو بگردد. 51 - در دعوات راوندي: بسندي از امام ششم آورده که زمینی میان پدرم و
مردي بود و خواست قسمت کند- و مانند آن را گفته- و فرموده: در علم نجوم ما مؤمن و کافر شناخته میشوند. بیان: شاید ذکر این
مطلب بمناسبت علم نجوم براي این بوده که بفهماند علم ما از آنچه منجمان دارند فراتر است نه اینکه آن را از علم نجوم میفهمند،
و بعلاوه منظور اینست که علم آنها ناقص است زیرا مدعی فهم این مطلب نیستند از علم نجوم. 52 - در احتجاج ( 125 ) و در نهج (ج
1 ص 128 ) در ضمن کلامی بیکی از یارانش هنگام رفتن در برابر خوارج که گفت: یا امیر المؤمنین اگر در این وقت حرکت کنی
از نظر علم نجوم میترسم بمقصودت نرسی، فرمود: تو پنداري بساعتی رهنمائی که هر که در آن برود بدي از او برود و هم ساعتی را
که هر که در آن برود بدي بیند بیم میدهی، هر که تو را بدین سخنت تصدیق کند قرآن را دروغ شمرده و از یاري خواستن از خدا
تعالی در رسیدن بدلخواه و دفع بدخواه بینیاز گردیده، و خواهی کسی که بگفته تو کار کند سپاس تو گوید نه پروردگارش را،
زیرا بپندارت تو او را رهنما شدي بساعتی که در آن سود برد و از زیان آساید. ص: 218 سپس رو بمردم کرد
و فرمود: اي مردم مبادا علم نجوم آموزید مگر همانچه که راه نماید در خشکی و یا دریا، زیرا ستارهشناسی به پیشگوئی کشاند،
منجم چون کاهن است، و کاهن چون جادوگر، و جادوگر چون کافر، و کافر در دوزخ است، بروید بنام خدا و یاري او. بیان: گویا
سید بشیوه خود چیزي از روایت را انداخته، و تمام آن گذشت و بنا بر آن هذا اشاره است به علم بدان چه در شکم دابه است، و
و نداند کس فردا چه » اگر هم چیزي نیفتاده، بسا که اشاره است بدعوي علم بهر دو ساعت که منافات دارد با قول خدا عزّ و جلّ
نزد او » و قول خدا جلّ و علا « بگو نداند کسی غیب را در آسمانها و زمین جز خداوند، 65 - النمل » و هم قول او « میکند، 34 - لقمان
و آنچه همین معنا را دارد. و ممکن است توجیه کلام بوجه دیگر و گفته شود « است کلیدهاي غیب نداند آنها را جز او، 59 - الانعام
اگر دفع بدي و رسیدن زیان تابع ساعتشناسی منجم باشد چه اینکه اوضاع آسمانی تمام علّت حوادث زمینی باشند یا جزء علت یا
نشانه بیتخلف این منافات دارد با آنچه در دین ثابت است که خدا هر چه را خواهد محو کند و هر چه را خواهد بجا نهد و با اینکه
هر کار خواهد بکند و هر چه خواهد بفرماید و با اینکه خدا از کار فراغت نیافته و او هر روز در کار است، و ظاهر کلام
ستارهشناسان نخست عدم امکان تخلّف و وقوع است، و تصدیقشان منافی با تصدیق بقرآن و آنچه از دین و ایمان دانسته شده
میباشد بدین نظر، و کسی که تخلف از پیشگوئی خود را روا دارد و دعاء و توسل و صدقه را بخواست خدا در رفع نحوست مؤثر
صفحه 91 از 137
اشاره « جز آنکه راه نماي در خشکی و دریا است » داند منظور امام نیست و مقصود این است که ساعتشناسی خود را حتمی شمارد
و او است که ستارهها را رهنماي شما ساخت در ص: 219 ظلمات خشکی و دریا، » است بقول خدا سبحانه
کهانت ریاضتی است که مایه تسخیر جن باشد تا اخبار نهانی را براي او بیاورد و نزدیک بجادوگریست، گفتهاند در « -97 الانعام
میان عرب کاهنانی بودند مانند شق و سطیح و دیگران، برخی پنداشتهاند که جنی مسخر آنها بوده و اخبار را برایش میآورد و
برخی میپنداشتند از اندیشه در مقدمات و وسائل عمل و اشخاص مراجعه کنند و از اوضاع آنان رازي را میفهمیدند و آن را عراف
مینامیدند چون کسی که مدعی بوده چیز دزدي را کشف میکند یا جاي گمشده و مانند آن را، و کشیده شدن کهانت به جادو یا
براي اینست که خرده خرده بدان رغبت کند و آن را بیشتر سازد، یا دعوي منجم همان پیشگوئیست مانند کاهن. و امّا جادوگري.
جادو، وردي یا نوشته و سوگند و عزیمهایست که مایه ضرر بر کسی باشد چون بستن مردي از زنش، یا دشمنی میان مردم و تسخیر
ملائکه و پري و شیاطین در کشف غائبات و درمان بیماران روحی و استحضار آنان و در آوردن آنها به تن کودکی یا زنی و کشف
امور نهانی بزبان آنها همه جادوگریست (پایان) و ظاهر آنست که مخصوص بایجاد ضرر نیست، و تحقیقی از آن در باب هاروت و
ماروت آید و تحقیق کاملش در باب کبائر است. شباهت منجم بکاهن براي اینست که هر دو غیب گوئی کنند یا دروغ گویند و از
روي نشانههاي نارسائی تخمین زنند یا هر دو از راه حق منحرفند، و براي حاجت روائی باسباب نامشروع دست زنند، و از توسل
بخدا و دعاء و صدقه و عبادات دیگر مانع شوند، و از مغفرت و رحمت دور باشند، و مانند این شباهت در دوتاي آن هم هست و
وجه شبه در مشبّه به اقواست، و نتیجه همه رفتن بدوزخ است، و بسا که همان دوزخ رفتن که در باره کافر گفته وجه شباهت همه
باشد و مقصود خلود است یا دخول، اظهر دوم است و گرچه در کافر در ضمن خلود است. ص: 220 ابن میثم
در شرح این کلام او گفته: بدان که سرّ نهی پیغمبر از تعلم نجوم دو چیز است. 1- دلبستن آموزندههایش بدان و اعتماد دیگران
بآنان در کارهاي خود و توجه باختران و امید و بیم از آنان و غفلت از توجه بخدا و این مخالف مطلوب شارع است که خواسته
همیشه بنده متوجه بخدا باشد و تنها امید و بیم بوي داشته باشد. 2- اینکه اخبار منجم در نظر مردم غیبگوئی است و مایه گمراهی
بگو نمیداند در آسمانها و » مردم میشود، و سستی عقیده آنها بمعجزه و عظمت خدا تعالی و مایه شک آنها میشود نسبت باین آیه
راستی » و این آیه « نزد او است کلیدهاي غیب و جز او کسی آنها را نداند، 59 - الانعام » و این آیه « زمین غیب را جز خدا، 65 - النمل
و منجم مدعی است که فردا را میداند چه میکند و در کدام زمین میمیرد، و این « که نزد خدا است علم بساعت- تا آخر، 34 - لقمان
عین تکذیب قرآنست، و گویا این دو وجه سبب حرمت کهانت و سحر و عزائم و مانند آنها است، و عقل هم با شرع در این باره
موافق است باین بیان که اهل نظر یا متکلمند مانند معتزله و اشاعره و معتزله منجم را بدو وجه دروغگو دانند. 1- چون شرع آنها را
دروغگو دانسته و آنها گویند هر حکم شرعی یک سبب عقلی دارد و گرچه ما آن را درك نکنیم. 2- اعتراض بدرستی و ضبط
اسباب خبرگزاري و پیشگوئی منجم از نظر کون و فساد. و امّا اشعریه گر چه گویند مؤثر در هستی جز خدا نیست و کواکب
بیاثرند ولی مانع ندارد که خدا اتصال کوکبی را بدیگري نشانه پدیدهاي ساخته باشد و سخن منجم از این راه درست باشد ولی از
کجا که او بنشانه کامل راه برد و امّا حکماء گویند هر چه در این جهان بود شود تباه میگردد و بود هر چیزي را چهار سبب لازم
است، فاعلی، مادي، صوري و غائی، سبب فاعلی درجه یک حرکات ص: 221 سماویه است و حرکات پیشتر
و محرك آنها تا برسد بجود الهی که هر چه را بهره شایسته میدهد، و امّا سبب مادي همان صورت پذیر است که میرسد بصورت
پذیر کلی و ماده مشترك میان همه پدیدهها، و صورت همانی است که ماده پذیرفته، و علّت نمائی اثر مطلوب از وجود او است. امّا
حرکات سماویه یا بیک دوره مؤثرند در وجود حادث یا کمتر یا بیشتر و مواد هم مشروط بآمادگی خاصی هستند، بسابقه معدات
بسیاري دنبال هم که هر کدام زمان مخصوصی و حرکت مخصوصی و اتصال مخصوصی لازم دارند که ادراك بشري از دریافت
آنها عاجز است. اکنون که این را فهمیدي گوئیم حکم منجم یا شخصی و جزئی است مثل اینکه فلان شخص معین چنین و چنان
صفحه 92 از 137
خواهد شد و معلوم است که علم بدان میسر نیست زیرا نهایت اینست که گفته شود چنین اتصالی چنین اثري داشته در سابق و اکنون
هم دارد با اینکه ممکن است همان زمان خاص شرط این اثر باشد و برگشت آن میسر نیست و نمیشود آن را دلیل قطعی حادث
آینده دانست، زیرا مؤثرات مختلف را نباید آثار متشابه باشد و بعلاوه نمیتوان علّت وجود حادثی را منحصر باتصال واحدي دانست
با اینکه بعضی کائنات نیاز به بیش از یک دوره یا کمتر از آن دارند. و از نظر آمادگی ماده هم باید دانست که شرائط پذیرش
وجود از زمان و مکان و وضع آسمانی و زمینی فراهم است و روشن است که احاطه بهمه اینها براي بشر ممکن نیست. و امّا أحکام
کلی منجمان که گویند مثلا چون زحل و مشتري قران کنند طوفان میشود یا چنین و چنان میشود باز هم قطعی نیست زیرا
مستندي جز تکرّر این حوادث و تجربه ندارد و این تجربه ناقص است و این استقراء میسّر نیست زیرا مستند بمشاهده نمیشود و همه
افراد آن در دسترس قرار نمیگیرد تا بتوان بدان قطع پیدا کرد مانند اینکه گوئیم هر آتشی سوزنده است براي آنکه هر فرد آن را
مشاهده ص: 222 کردیم چنین است، ولی تشکلات فلکی و اتصالات کواکب که علت حوادثند بعینه برگشت
ندارند و گرچه بهم شبیهند ولی درك اندازه شباهت آنها براي بشر میسّر نیست، زیرا حساب منجم روي بخش زمانست بماه و روز
و ساعت و درجه و دقیقه و سنجش آن با حرکت و نسبتگیري میان آنها و اینها امور فرضی هستند و تقریبی نه واقعی و تفاوت آنها
گرچه در مدتهاي کم پیدا نیست ولی در مدتهاي طولانی ظاهر است، و با این حال دعوي علم از این تجربه ناقص بیجا است و اگر
هم بپذیریم تفاوتی در میان نیست ولی مجرد علم ببرگشت آن دوره موجب علم بظهور همان اثر نمیشود چون نیاز دارد که بدانیم
همان استعدادات و شرائط اثر سابق هم موجود است و بتوانیم همه را ضبط کنیم تا علم تجربی حاصل شود، و این از قدرت بشر
بیرونست سپس بدان که مقصود ما اینست که احکام منجمین از نظر پیشگوئی حوادث مورد اعتماد نیست. و این منافات ندارد که
قواعد حسابی و ریاضی تقریبی آنها در باره تقسیم زمان و حرکت فلک و بیان سال و ماه و روز مورد اعتماد باشد و در امور دینی
چون وقت نماز و ماه و روزه و حج و جز آن یا در امور دنیوي مانند مدت بدهیها و معاملات از آنها استفاده شود، و یا در شناختن
فصول أربعه سال براي آمادگی کشت و کار و سفر و اسباب زندگی مورد توجه باشد، و همچنین قوانین تقریبی آنها در اوضاع
کواکب و حرکات آنها که مسافران در خشکی و دریا از آن بهرهمند میشوند و راهیابی میکنند. این اندازه از ستارهشناسی حرام
نیست و شاید هم مستحب باشد زیرا مصالحی دارد بیمفسدهاي که احکام نجومی دارند، و از این رو خدا بخلق کواکب بر
تا بدانید » و فرموده « او است که اختران را رهنماي خشکی و دریا براي شما ساخته، 97 - الانعام » بندگانش منّت نهاده و فرموده
من گویم: ابن ابی الحدید این روایت را بوجه دیگر مبسوطتر از نقل ص: « شماره سالها و حساب را، 5- یونس
223 سید آورده بنقل از کتاب صفین ابن دیزیل بیذکر سند، که چون علی علیه السّلام خواست از کوفه برابر خوارج رود، در
اصحابش منجمی بود و گفت: یا أمیر- المؤمنین در این ساعت مرو، و سه ساعت از روز گذشته برو، زیرا اگر در این ساعت بروي
بتو و یارانت آزار و زیان سختی میرسد، و اگر در آن ساعت که فرمودمت بروي پیروز شوي و غالب گردي و بمرادت برسی، علی
علیه السّلام فرمود: تو میدانی در شکم اسبم چیست؟ نر است یا ماده گفت: اگر حساب کنم میدانم، فرمود: هر که تو را در این باور
سپس فرمود: محمّد صلی اللَّه « خدا است که علم ساعت را میداند- تا آخر آیه، 34 لقمان » کند قرآن را دروغ شمرده، خدا فرموده
علیه و اله هم آنچه را تو مدعی هستی مدّعی نبود، تو پنداري ساعت سود و زیان مسافر را میدانی، و از ساعت بد میگردانی هر
کهات باور دارد از استعانت بخدا جلّ و عزّ در صرف بدي از خود بینیاز شود، و باید دلبند بفرمانت تو را در برابر خدا جلّ و جلاله
سپاس گوید، زیرا تو او را بساعت سودمند سفر رهنمودي، و از ساعت بد سفر باز گرفتی، هر که بتو در این بگرود نگرانم که چون
کسی باشد که در برابر خدا ضد و همتا گیرد، بار خدایا فالی جز فال تو نیست، و شایسته پرستشی جز تو نیست. سپس فرمود: ما بر
خلاف غدقن تو اکنون سفر کنیم، و آنگه رو بمردم کرد و فرمود: أیا مردم، مبادا ستارهشناس شوید جز همان اندازه که رهجوئی در
خشکی و دریا است، همانا ستارهشناس چون پیشگو است، و پیشگو چون کافر و کافر در دوزخ است، بخدا سوگند اگر بمن خبر
صفحه 93 از 137
رسد که تو بنجوم عمل کنی بزندان ابدت افکنم تا هستم و حقوقت را قطع کنم تا سلطنت دارم. سپس در همان ساعت که منجم
نهی کرده بودش سفر کرد و باهل نهروان پیروز شد. سپس فرمود: اگر در ساعتی که منجم گفته بود سفر کرده بودیم مردم میگفتند
ص: 224 این پیروزي اثر نفس منجم بود، هلا که نه محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم را منجمی بود، و نه ما
را پس از او تا خدا کشور خسرو و قیصر را بدست ما گشود، أیا مردم بخدا توکل کنید و اعتماد باو نمائید، که او بس است از هر
کس جز او. میگویم: سیّد جلیل علیّ بن طاوس پس از نقل روایت در کتاب النجوم از نهج بیسند گفته: این روایت را أبی جعفر
محمّد بن بابویه در کتاب عیون الجواهر با سندي آورده که دنبالش عمر بن سعد از یوسف بن یزید، از عبد اللَّه بن عوف بن احمر
است، و گفته: میگویم در سند حدیث چند مردند که علماي اهل بیت بروایت آنها عمل نکنند و کسی که خبر واحد را هم حجّت
داند خبر آنها را حجّت نداند و میان آنها عمر بن سعد بن أبی وقاص کشنده حسین علیه السّلام است که اخبار و روایات او مردود
است، و هر کسش میشناسد توجه بروایت و هر چه سند باو دارد نکند. بعلاوه اگر این روایت درست باشد باید آن حضرت یار خود
را که مصنّف نهج البلاغهاش از اصحاب او دانسته محکوم بکفر کرده باشد، و اگر مرتد فطري بوده فوراً او را بکشد، و اگر غیر
فطري بوده توبهاش دهد، و اگر نپذیرد او را بکشد، زیرا روایت گوید منجم چون کافر است یا حکم کاهن و جادوگر بر او
جاریست، زیرا روایت او را چون کاهن و ساحر دانسته، و تاکنون ما ندانستیم که آن حضرت این منجم را در حکم کافر و یا ساحر
و یا کاهن دانسته و نه اینکه او را تبعید کرده یا تعزیر نموده، بلکه گفته: بنام خدا سفر کنید، و منجم هم بهمراهشان بوده چون یار
آن حضرت بوده. و این تو را رهنماید که این روایت دور از صحت است یا اینکه تأویلی جز ظاهرش دارد. سپس گفته: دلیل دیگر
هر که تو را باور دارد البته قرآن را دروغ داند و از استعانت » : بر بطلان ظاهر روایت که تحریم علم نجوم است اینست که میگوید
و ما میدانیم که پیشقراولان در نبردها رهنمائی کنند به سلامت از هجوم ص: 225 سپاهیان « بخدا بینیاز شود
دشمن و بسیاري از پیشامدهاي بد و مژده سلامت دهند، و آنچه لازمه آنست که باید آنها را در برابر پروردگارشان سپاس گفت.
بعلاوه در دعاهاي بسیاري وارد است پناه جستن بخدا از اهل کهانت و از جادوگران، و اگر منجم مانند آنها بود باید در برخی
دعاها پناه جستن از او آمده باشد و در هیچ دعائی تاکنون چنین چیزي ندیدم، و باز هم دلیل بر بطلان ظاهر روایت اینست که از
« و نه عالم بنجوم » اوصاف پیغمبر در دعاها و خبر آن رسیده است که نه کاهن بوده و نه جادوگران و تاکنون ندیدم تعبیر شده باشد
و اگر منجم مانند کاهن و ساحر بود، دور نبود که در ذکر اوصاف پیغمبر نفی منجمی هم آمده باشد (پایان). و میگویم اعتراض او
بسند روایت بیمورد است زیرا در میان خاصه و عامه شهرت دارد و از این رو سیّد آن را در نهج آورده است زیرا شیوهاش در آن
روایت هر آنچه است که پذیرفته نزد طرفین باشد، و اگر سندي که صدوق آورده ضعیف باشد دلیل نشود که سندهاي دیگرش
ضعیف باشند، و عمر بن سعدي که نصر بن مزاحم از او روایت کرده جز عمر بن سعد ملعون جنگکننده با حسین علیه السّلام
است، چنانچه از کتاب صفین او که نزد ما است روشن است زیرا بیشتر روایاتش از این مرد است و در بسیاري موارد بجاي عمر
(عمرو) است و آن ملعون از راویان حدیث و خبردانان نبوده، تا این همه اخبار از او نقل شود. بعلاوه زمان نصر از زمان او بسیار
فاصله دارد زیرا نصر از اصحاب امام محمّد باقر علیه السّلام است، و آن ملعون پس از شهادت حسین علیه السّلام زمان کمی زیست
و گواه بر اینکه این راوي جز او است بر کسی که بروش اخبار دانا و شناسا برجال است نهان نیست، و این گفته از سید- ره- غریب
است. و اما اینکه گفته امام او را تکفیر نکرد و منجم را کافر ندانست براي اینست که او مانند کافر است نه خود کافر، و در وضعی
با او شریک است نه در همه احکام تا او را فوراً یا پس از امتناع از توبه بکشد با اینکه او را شبیه کافر ندانسته بلکه آسمان و جهان،
ج 2، ص: 226 شبیه شبیه کافر، و اما اینکه گفته: مجازاتی براي او قائل نشده جوابش اینست که در روایت ابن ابی الحدید او را
تهدید به حبس مؤبد و محرومیت از حقوق نموده و معلوم نیست که او پس از آن اصرار کرده باشد بعمل بنجوم تا مستحق کیفر
باشد و نبودن این قطعه در روایت سید دلیل نبودن آن نیست زیرا او اکتفاء بنقل مورد حاجت خود کرده و همه روایت را نیاورده و
صفحه 94 از 137
عدم نقل دلیل عدم وجود نیست، و بودن وي از اصحاب حضرت و میان آنها دلیل نیست که پسندیده و خوش عمل بوده زیرا در
قشونش بسیاري از خوارج و منافقین بودهاند مانند اشعث برادر همین منجم چنانچه سید و دیگران گفتند که او عفیف بن قیس برادر
اشعث سره منافقان و فتنه انگیز آن دوران بوده است. و اما سنجش او با پیشقراولان نبردها که فرق میان این دو روشن است زیرا
گزارشهاي پیشقراولان دلیل حتمی ظفر یا شکست نیست بلکه هر کدام را شرائط دیگریست که بفضل خدا است، بخلاف ادعاي
منجم که ساعت را مؤثر تام میداند و اما اینکه از نجوم و منجم استعاذه نشده براي اینست که زیان او بخودش میرسد ولی زیان
جادوگران و کاهنان به بسیاري از مردم میرسد، با اینکه دعائی که خود سید در کتاب استخارات آورده، و ما در این بابش نقل
کردیم متضمن برائت بخدا است از پناه بردن بعمل بنجوم و طلب اختیارات از آنها. و اما اینکه پیغمبر وصف نشده باینکه منجم نبوده
براي اینست که او را بسحر و کهانت و شعر متهم میکردند در رد آنها رسیده است که از آنها برکنار بوده، ولی او را منجم
نمیدانستند، با اینکه آن حضرت علم نجوم را بدرستی میدانسته و از فضائل او بشمار است. 53 - در مکارم (ج 1 ص 83 ) در حدیث
است که نهی شده از حجامت روز چهارشنبهاي که خورشید در برج عقربست. 54 - در الذهبیه: از امام رضا علیه السّلام بدان که
، جماع با زنان با اینکه ماه در برج حمل یا دلو است بهتر است، و به از آن اینست که در برج ثور باشد چون آسمان و جهان، ج 2
ص: 227 شرف ماه است. بیان: شاید این موافق نظر مأمون بوده و در آن زمان مشهور بوده چنانچه در آن رساله بدان اشاره شده.
-55 در المهج: در حرز جواد: و شایسته است که قمر در عقرب نباشد. 56 - در تهذیب بسندش از امام ششم علیه السّلام فرمود
گرفتن خورشید سختتر است بر مردم و بر بهائم. بیان: اشاره دارد که احوال و اوضاع کواکب در برخی اشیاء اثر بخش است و
ممکن است مقصود این باشد که نشانه خشم خدا است یا اینکه از تاریکی نابهنگام بهراس میافتند. 57 - در نوادر علی بن اسباط:
بسندش از امام ششم علیه السّلام که هر که سفر کند در قمر در عقرب یا زن بگیرد خوشی نبیند. در کافی ( 275 - روضه) مانندش
آورده. بیان: ظاهر مقصود از قمر در عقرب در اینجا برابر بودن آنست با اختران عقرب چنانچه شیوه عرب است در بیابانها و جز آن
زیرا آنها نه برجشناس بودند و نه انتقالات کواکب را طبق تقویم امروزي استخراج میکردند، و شیوه ائمه نبوده که مردم را در احکام
دینی مورد نیاز خود باوضاع علمی مخصوص بدانشمندان حواله کنند، ویژه که در آن زمانها علماء هم از آن خبري نداشتند، و
کواکب ثابته و اشکال آنها که بروج بدانها نامگذاري شده تقریباً در زمان ما باندازه مسافت یک برج جابجا شدند و عقرب بجاي
قوس آمده و روشن است که آنچه در شرع مقرر شده موافق قواعد مقرره آنها نیست. 58 - در خصال ( 86 ) بسندش از ابان بن تغلب
که گفت: نزد امام ششم علیه السّلام بودم و مردي از اهل یمن بر آن حضرت وارد شد و سلام کرد (و روایت یکم باب را آورده با
، اندك اختلافی که ترجمه آن گذشت). در النجوم: سید- ره- این حدیث را بسندي دیگر آورده جز اینکه آسمان و جهان، ج 2
و از نجم هیجان شتر و کلاب و بقر همه پرسش شده، « المزنی » ص: 228 بجاي (سعد) همه جا (سعید) است، و بجاي (المولی) لفظ
- و گفته نمیدانم، و سید گفته این حدیث بچند سند تا ابان از کتاب عبد اللَّه بن قاسم حضرمی بمن رسیده. 59 - در کافی ( 271
روضه) بسندش از امام ششم علیه السّلام که راستی خدا بهر که سلطنت داده مدتی از شب و روز و سالها و ماه براي آن نهاده، و اگر
با مردم بعدالت رفتار کنند خدا عزّ و جلّ بصاحب فلک فرماید آن را کند بگرداند، و دوران آنها طولانی شود، و اگر عدالت نکنند،
خدا تبارك و تعالی بچرخدار خود فرماید تند آن را بگرداند، و دورانشان کوتاه شود گرچه خدا مدتشان را بسر رسانیده. بیان:
سخن در مانند آن گذشت. 60 - در کافی ( 230 - روضه) بسندش از معلّی بن خنیس گفت: از امام ششم پرسیدم از نجوم که آیا
درست است؟ فرمود: آري، خدا عزّ و جلّ مشتري را بصورت مردي بزمین فرستاد و مردي از عجم را شاگرد خود ساخت و علم
نجوم را باو آموخت تا پنداشت که استاد شده، سپس باو گفت: ببین مشتري کجا است؟ گفت منش در فلک نبینم و ندانم کجا
است، گوید: او را از خود دور کرد، و یک مرد هندي را گرفت، و او را آموخت تا گمان کرد استاد شده و باو گفت: ببین مشتري
کجاست؟ گفت: حسابم دلالت دارد که تو خود مشتري هستی، گفت: فریاد کشید و مرد و علمش بخاندانش رسید، و علم نجوم
صفحه 95 از 137
در آنجا است. بیان: بصورت مردي، بسا بر فرض صحت خبر مقصود اینست که خدا او را جان داد و دانش و بزمین فرستاد تا منافی
نباشد با اجماع مسلمانان که میآید بر اینکه اجسام فلکی زندگی و شعور ندارند، و اما چطور مشتري یک آدمی شده و در زمین
گنجیده ممکن است توي هم رفته باشد و ممکن است تیکه شده باشد و سپس تیکههاي افتادهاش باو برگردد، چنانچه اجزاء شخص
یعنی آنها را نوشته بود و « علمش را بخاندانش ارث داد » از اول تا آخر عمر عوض میشوند و خود او بر جا است بخاطر اجزاء اصیله
پیش از مرگ بآنها نیاموخته بود، این خبر دلالت دارد که این علم اصلی ص: 229 دارد، ولی دلالت ندارد که
بررسی و تعلیم و تعلم و استخراج احکام از آن براي دیگران جائز است، و شاید این هم آزمایشی بوده چون داستان هاروت و
-61 در فقیه بسندش از عبد الملک بن اعین که بامام ششم علیه السّلام گفتم: گرفتار این علم شدم و چون طالع بد بینم .«1» ماروت
براي حاجتی بنشینم و بدنبال آن نروم و چون طالع نیک بینم بروم، فرمود: حکم میکنی طبق طالع؟ گفتم آري، فرمود: کتابهایت را
بمعنی اینکه حکم میکنی در آینده و پیشگوئی میکنی یا حکم میکنی که « تقضی » : بسوز. در دعوات راوندي هم آن را آورده. بیان
ستاره اثر دارد یا طالع اثر دارد یا باین معنی که در طالع خوب حاجتت برآورده میشود؟ و معنی یکم اظهر است نزد من، و این
خبریست معتبر و دلالت دارد بر اینکه اخبار باحکام نجوم، و اعتقاد بسعادت نجوم و طالع حرامست و احتراز از آن لازمست. 62 - در
فقیه: از ابن ابی عمیر که من طالع بین بودم و مایه نگرانی من بود و بامام هفتم علیه السّلام شکایت بردم فرمود: براي رفع نگرانی
بنخست مستمند صدقه بده و دنبال کارت برو که خدا عز و جل از تو دفع کند. در النجوم همان را از ابن ابی عمیر روایت کرده و
گفته، از کتاب تجمل هم این روایت رسیده سپس گفته اگر در شیعه نبود عارف بعلم نجوم جز ابن ابی عمیر همین بس بود در
صحت و مباح بودنش، زیرا او از خاصان أئمه و حجج است در عقائد و روایات آنان. بیان: گویم: این روایت را برقی در محاسن از
ابن ابی عمیر از ابن اذینه از سفیان بن عمر نقل کرده و معلوم میشود عارف بنجوم ابن ابی عمیر نیست و شخص آسمان و جهان،
ج 2، ص: 230 مجهول الحالی است و در نسخه فقیه تیکهاي افتاده از سند و اگر هم بپذیریم جواب امام دلالت دارد بر درمانی براي
نگرانی ابن ابی عمیر چنانچه صدقه درمان فال بد هم هست و آن را اصلی نیست، و ابن ابی عمیر معصوم نیست که کار او حجت
باشد 63 - در دلائل الامامه طبري و جز آن بسندي از ابن عباس گفت: ماده گاوي بحسن بن علی علیه السّلام گذر کرد، فرمود:
گوساله مادهاي در شکم دارد که پیشانی و سر دمش سفید است، ما همراه قصاب رفتیم تا سرش را برید، و گوسالهاش چنان بود که
شما از کجا دانستید؟ فرمود: ما میدانیم نهانی را که « و او میداند و بس که در رحمها چیست » او فرمود، باو گفتیم: مگر خدا نفرموده
آگاه نیست بدان هیچ فرشته مقرّب و پیغمبر مرسلی جز محمّد و نژادش علیه السّلام. بیان: دلالت دارد که منجمان و همگنانشان
بمانند این امور دانا نیستند. 64 - در کافی (ج 4 ص 6 فروع) بسندي از امام ششم علیه السّلام فرمود زمینی میان من و منجمی بود و
او دنبال ساعتی بود که براي خودش سعد و براي من نحس باشد تا آن را قسمت کنیم، و چون در آن ساعت قسمت کردیم بهترش
بنام من در آمد، و او دست راست بر چپش زد و گفت: مانند این روز هرگز ندیدم، گفتم: واي بر روز دیگر تو را چه شده؟ گفت:
من تو را در ساعت نحست بر آوردم و خود در ساعت سعدم بودم و پس از قسمت بهترش بنام تو درآمد. فرمود: تو را باز نگویم از
آنچه پدرم از رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله باز گفت که فرمود: هر که را خوش آید که خدا نحوست روزي را از او بگرداند اول
روز صدقه بدهد تا خدا نحسی روز را از او ببرد، و هر که خواهد نحسی شبش از او بگردد، شبش را با صدقه گشاید تا خدا نحسی
شبش را از او ببرد، و من هنگام بیرون آمدن صدقه دادم، و این براي تو از ستارهشناسی بهتر است. بیان: دلالت دارد که اگر
نحوستی باشد بصدقه دفع میشود، و مراعات آن نشاید، بلکه دفع مانند آن بدعاء و صدقه و توکل است. 65 - در معانی الاخبار
271 ) بسندي از امام چهارم علیه السّلام فرمود: ص: 231 گناهانی که هوا را تیره کنند جادو و کهانت و )
عقیده بنجوم و دروغ شمردن تقدیر است (الخبر). بیان: تیرهگی هوا کنایه است از سرگردانی، یا سختی بلاء و ظهور آثار خشم خدا
در فضا. 66 - در النجوم در کتاب عرائس ثعلبی گوید: او را ادریس نامیدند، چون بسیار کتاب بررسی کرد و هم صحف آدم و
صفحه 96 از 137
شیث را و نخست کسی بود که با قلم نگاشت و جامه دوخت، و دوخته پوشید، و نخست کسی که در نجوم و حساب نظر کرد.
سید- ره- در نقلی از تورات آورده که ادریس علیه السّلام نخست کس بود که خط نوشت و حساب نجوم را رسید، و از رساله أبی
اسحاق طرسوسی نقل کرده: راستی خدا آدم را که از بهشت بزمین فروآورد، هر دانشی باو داد و از آن جمله علم نجوم و طبّ بود،
و آموزنده ادریس شماره نجوم و حساب و سالها و » گوید: در کتاب منتخب از طریق علماء شیعه در دعاي روزي از رجب دیدم
گفته نخست کسی که علم نجوم را پدید کرد، و « لطائف المعارف » و عبد اللَّه بن محمّد بن طاهر در کتاب « ماهها و ازمنه را
رهنمائی کرد بر ترکیب و اندازه سیر کواکب و وجوه تأثیر کواکب را روشن نمود هرمس بود. 67 - در درّ منثور (ج 3 ص 34 ) از
قتاده که خدا ستارهها را براي سه خصلت ساخته، زیور آسمانند، راهنما و راننده شیاطین از آسمان هر که جز این گوید، در رأي و
بهره و نصیبش خطا رفته، و ندانسته گفته و مردمی بنادانی در امر خدا بستارهها پیشگوئی کنند که هر که بستاره چنانی زناشوئی کند
چنین و چنان میشود و هر که بستاره چنانی سفر کند چنین میشود، بخدا هیچ ستاره نیست که بطالع آن سرخ و سیاه و بلند و کوتاه
و زیبا و زشت زاده شوند، و اگر کسی غیب میدانست باید آدم علیه السّلام بداند که خدایش بدست خود آفرید، و فرشتهها را
68 - و از ابن عمر است که رسول خدا صلی اللَّه بسجده او واداشت و نام هر چیز را باو آموخت. ص: 232
علیه و اله فرمود: از علم نجوم همان را بیاموزید که رهنماي خشکی و دریا است در تاریکی و سپس باز ایستید. 69 - از مجاهد است
که باکی نیست کسی از نجوم بیاموزد آنچه راهنماي در خشکی و دریا است، و منازل قمر را یاد بگیرد. 70 - و از حمید شامی است
که: نجوم علم آدم علیه السّلام بوده. 71 - از حسن بن صالح که از ابن عباس شنیدم، علم نجوم را مردم گم کردند (ج 3 ص 34 درّ
منثور). 72 - و از عکرمه است که از مردي حساب نجوم را پرسید و او نگران بود که بدو خبر دهد، عکرمه گفت: از ابن عباس
شنیدم میگفت: آن علمی است که مردم در آن درماندند و من دوست داشتم آن را بدانم، خطیب گفته: مقصود او قسم مباح آنست
73 - و از عبد اللَّه بن حفص که عرب مخصوصند بچند خصلت: کهانت قیافه، ( که عرب در آن متخصص بودند (.. ج 3 ص 35
عیافه، نجوم و حساب، اسلام کهانۀ را از میان برد و باقی را بجا نهاد (....). 74 - و از قرطبی است گفت: بخدا هیچ کس از زمین در
آسمان ستاره ندارد ولی مردم از کاهنان پیروي کنند و ستارهها را سبب شناسند (...) 75 - و از سمرة بن جندب که در سخنرانی خود
از قول رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله گفت: مردمی پندارند گرفتن خورشید و ماه و جابجا شدن ستارهها از جاي خود براي مردن
بزرگان زمین است، و البته دروغ گویند، ولی اینها آیاتی است از خداوند تا بندگانش عبرت گیرند، و بیند که چگونه توبه کنند
-76 و از علی علیه السّلام فرمود: پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله مرا بازداشت از نظر در نجوم و واداشت بکامل کردن آب وضوء (...)
-77 از أبی هریره که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله باز داشت از نظر در نجوم. 78 - از ابن مسعود که رسول خدا صلی اللَّه (....)
علیه و اله فرمود: چون نام اصحابم برده شود ص: 233 خاموش باشید، چون نام قدر برده شود، خاموش باشید،
و چون نجوم یاد شود خاموش باشید (...) 79 - از انس که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: از دو چیز بر امّتم میترسم، تکذیب
بقدر و تصدیق بنجوم، و در لفظ دیگر (استادي در نجوم) 80 - از ابن عباس که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: هر که از علم
نجوم اقتباس کند از جادو اقتباس کرده، فزود آنچه فزود (...) 81 - و از ابن عباس که مردمی در نجوم بنگرند، و حساب ابجدي
کنند، نبینم براي آنان که چنین کنند بهرهاي (...) 82 - از میمون بن مهران که بابن عباس گفتم: بمن سفارش کن، گفت: بتو
سفارش کنم، ترس از خدا را، مبادا از علم نجوم یادگیري که بکهانت و پیشگوئی میکشاند (...) 83 - و از حسن بن علی علیه السّلام
که چون خدا خیبر را بر پیغمبر گشود، کمان خود را خواست و بر دسته آن تکیه کرد و خدا را سپاس گفت و فتح و نصرت او را
یاد نمود و از چند کار نهی کرد، از اجرت زناکار و از انگشتر طلا و از زمینهاي سرخ ابریشم و از جامههاي ابریشم و از بهاي سگ
( و از خوردن گوشت خرهاي اهلی و از دادوستد طلا با طلا و نقره با نقره بکم و بیش و از نظر در نجوم (درّ منثور ج 3 ص 35 و 36
-84 و از ابن عباس، علم نجوم نیاموز که به پیشگوئی میکشاند. (..) 85 - از عباس بن عبد المطلب که رسول خدا (ص) فرمود: خدا
صفحه 97 از 137
این جزیره را از شر پاك کرد تا نجوم آنان را گمراه نسازد (...). 86 - و از ابن عباس که رسول خدا (ص) فرمود: هر که حروف
ابجد یاد گیرد تا ستارهشناسی کند روز قیامت نزد خدا بهرهاي ندارد. (...) بیان: عیافت فال گرفتن به پرنده است بنام یا نشست آنها.
ص: 234 دنباله و تفصیل خوب [اقوال فقهاء شیعه در باره ستارهشناسی و پیشگوئی بدان] در نقل اقوال بزرگان
فقهاء شیعه در باره ستارهشناسی و پیشگوئی بدان، و رعایت ساعت خوب و بد منجمان و تأثیر آن و سپس آنچه را از اخبار گذشته
فهمیدیم بگوئیم. شیخ مفید- ره- در کتاب مقالاتش طبق نقل سید بن طاوس در کتاب نجوم خود گرچه در نسخه ما نبود چنین
گفته: خورشید و ماه و اختران دیگر اجسامی ناریند، نه زندگی دارند نه مرگ و نه شعور، خدایشان آفریده تا بندگانش از آنها بهره
او است که خورشید را تابان ساخت و ماه را » : برند، و آنها را زیور آسمانهایش ساخته و از نشانههاي خود نموده چنانچه فرمود
روشن و مقدرش کرد منزلهائی تا بدانید شماره سالها و حساب را نیافرید خدا آن را جز درست، شرح دهد نشانهها را براي مردمی
او است که اختران را ساخت تا رهبري شوید بدانها در تاریکی خشکی و دریا البته شرح دادیم » و هم فرمود « که میدانند، 5- یونس
و» : و فرمود « و نشانهها است و آنان به ستاره رهبري شوند، 16 - النحل » : و فرمود « نشانهها را براي مردمی که میدانند، 97 - الانعام
و امّا استخراج احکامی از آنها به دلیل حرکاتشان مانع عقلی ندارد، منکر نیستیم .« زیور نمودیم آسمان دنیا را به چراغها 12 - فصلت
که خدا آن را به برخی پیغمبرانش اعلام کرده و دلیل صدق او نموده جز اینکه قطع بدان نداریم و معتقد نیستیم که تاکنون به
دسترس مردم مانده باشد، و آنچه ستارهشناسان کنونی گویند و بعضی هم درست درآید یا بواسطه تجربه و یا عادت مورد انکار
نیست و بسا هم تخلف کند و اعتماد کن بر آن بسیار خطا کند و هرگز به واقع نرسد، زیرا دلیل قطعی از عقل و قرآن و اخبار رسول
(ص) ندارد این مذهب جمهور متکلمین عدلیه است، و بنی نوبخت از امامیه و أبو القاسم و ابو علی ص: 235
و شیخ محمّد بن حسین کیدري در شرح نهج البلاغه راجع به تشنیع بر احکام نجومی گفته: .«1» ( هم از معتزله بدان معتقدند (پایان
چگونه آدمی حوادث و اسباب آن را در حال میداند تا برسد بآینده مانند همین جزر و مد دریا، هر که مدعی است اسباب کائنات
را میداند مقدماتش برهانی نیست همانا تجربهاي ناقص یا خیالبافی یا خطابهایست که از شهرت و قبول مردم و یا از گمان سرچشمه
گرفته، با این همه همان بعضی اسباب آسمانی را در نظر دارند و همه اسباب آسمانی و زمینی را منظور نتوانند، و چون آمادگیهاي
زمینی دگرگون شوند أثر فاعل در آنها دگرگون گردد چنانچه آتش در هیزم خشک اثري دارد که در خاکستر آن ندارد و شناخت
بقاء آمادگی شرط تأثیر است، و بسا آمادگیها بمانع برخورند، و این اسباب و مسببات را جز خدا نداند. بعلاوه منجم روي یک یک
ستاره حکم میکند و اثر مجموع مرکب آنها را در نظر نگیرد، و چنانچه أثر هر یک از اجزاء یک معجون بتنهائی جز أثر مرکب
آنست، همچنین أثر مجموع اختران با هم جز أثر هر یک آنها است و حکم روي هر کدام ناقص است و اعتماد را نشاید، و بسا دو
کودك دو قلو با هم زاده شوند و طبق حکم منجم باید در همه چیز تا برسد بسخن گفتن و خموشی مانند هم باشند و با هم بخوابند
و بیدار شوند و بمانند و بمیرند، و ارتباطشان با خارج یکسان باشد ص: 236 و یک زن بگیرند و یک جا
باشند و فساد آن روشن است. و بعلاوه در نظر آنها حکم کلی بر حکم شخصی غالب است و اگر طالع یک بخشی زمین فاسد
باشد، عطیه ستاره مخصوص یک شخصی باو سود ندهد، و چگونه بطالع و اختیارات شخصی با عدم توجه بطالع کلی منطقه میتوان
اعتماد کرد، و رسواتر گفته آنها اینست که اگر فرزندي براي پادشاه همزمان با یک بازاري بزاید کواکب طالع در زندگی آنها
باختلاف أثر کنند ولی عمرشان برابر باشد، زیرا دائره زایمان و کدخداشان یکی است، و اگر کواکب أثر مختلف در زندگی آنها
دارند چرا در عمر آنها ندارند، با اینکه تقویم کواکب طبق اختلاف زیجها مختلف است، و دلیلی نیست بر تعیین درست آنها، و بسا
که اختلاف در تقویم خورشید به 5 درجه میرسد و همه طالعها و بروج مورد اختلاف میشوند و حکم درست در میان نیست. سپس
باختلافات و تناقضات بسیاري بدانها اعتراض کرده که ما سخن را با ذکر آنها دراز نسازیم و شیخ ابراهیم پسر نوبخت گفته قدم
صانع مختار گفتار منجمان را و هم تأثیر طبیعت را باطل میسازد زیرا هر اثري باختیار صانع است و استقراري بطبع خود ندارد. و
صفحه 98 از 137
علامه- ره- در شرحش گفته: منجمان دو قسمند، یکی معتقد است که هفت سیّاره زندهاند و صاحب اختیار و دوّم گفتهاند: در
افعال خود مضطرند و بیاختیار و هر دو قول باطل است. اما نخست براي آنکه آنان جسمهائی پدید شدهاند و نتوانند خدا باشند و
براي آنکه نیاز بآفرینندهاي دارند که جسم نباشد و باید معتقد بصانع شد. و اما دومی، براي اینکه ستاره مخصوصی چون مریخ علّت
جنگ است و باید همیشه جنگ باشد و جهان در هرج و مرج و ستیزه بسر برد، و هیچ آرامشی نباشد و این باطل است و گفته آنها
هم باطل است، و امّا طبیعی که هر کاري و پدیدهاي از طبیعت میداند همین دلیل قولش باطل است، زیرا طبیعت نیروي جسم است و
هر ص: 237 جسمی حادث است و وجود هر قوهاي در حادث نیاز دارد بمحدث جز طبیعت، و گر نه لازم آید
در پاسخ این سؤال از مسائل سلاریه « غرر و درر » تسلسل، و لازم شود عقیده بصانع سبحانه و تعالی. و سیّد شریف مرتضی در کتاب
که: چه میفرمائید در پیشگوئی منجم و تأثیر نجوم، و چه مانع دارد که کواکب اثر بخش باشند چنانچه خورشید رنگ ما را
گندمگون میکند و اگر خود کواکب أثري نشایند چه مانعی است که خدا را عادت باشد که با طلوع آنها أثر خاصی بیافریند یا در
وضع دیگر آنها، ما شیفته جوابیم، و چطور میفرمائید حکم منجم روي حدس است با اینکه کمتر گفته آنها فاسد درآید و بلکه در
گزارش آفتاب گرفتن از نظر وقت و مقدار درست گزارش میدهند و بیتخلّف، چه فرقی است میان آن و احکام راجع بما؟ جواب
گفته: منجمان کواکب را بطبع خود مؤثر دانند نه اینکه در قرآن و اتصال آنها اثري آفریند که از خود کواکب نباشد و اگر کسی
چنین گوید ظاهر سازي کرده در برابر مسلمانان و خلاف گفته منجمان قدیم است و این هم گرچه ممکن است ولی دلیل بر فساد
آن موجود است، ولی عقیده منجمان همان محالی است که امکان صحت ندارد، متکلمان اسلام سخنان را تمام کردهاند در اینکه
نمیشود اختران را در ما اثري باشد، و ما هم در چند جا در این باره سخن گفتیم، و بطلان طبیعت را که بدان یاوه سرایند و افعال را
بدان وابندند روشن کردیم و گفتیم فاعل باید زنده و توانا باشد، و ما میدانیم کواکب چنین نیستند، و شرط کار در آنها نایابست، و
متکلمان دلیل بسیار بر زنده نبودن کواکب آوردهاند که بیشترشان مورد اعتراض است. و روشنتر همه اینست که حرارت شدید
100 درجه) چون حرارت آتش منافی زندگی است، و حرارت خورشید از آتش بیشتر است چون پرتو آنکه از مسافت دوري )
میتابد سوزانتر است و محال است که زنده باشد، و دلیل اقوي شرع است و اجماع بر اینکه فلک و هر کوکبی در آنست زنده نیست
و همه مسخر خدایند ص: 238 و این از دین رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله بطور ضرورت معلوم است، و
چون میدانیم کواکب نه زندهاند و نه توانا چگونه فاعل باشند؟ و گر بپذیریم توانایند ولی گوئیم تأثیر توانا در دیگري بزایش و
امتزاج است و میان ما و کواکب هیچ پیوندي نیست تا در ما اثر کنند. و اگر گویند هوا پیوند است میان ما و آنها گوئیم هوا ابزار
حرکت سخت و جر اثقال نشود، و اگر وسیلهاي بود باید ما درك عمل آن را بنمائیم و بفهمیم که هوا در ما اثر میکند، چنانچه اگر
بابزار دیگر ما را بجنبانند میفهمیم، بعلاوه برخی پدیدههاي ما ابزار پذیر نیستند، چون اراده و اعتماد، و بسیاري دیگر، و چگونه
کواکب در آنها اثر کنند، و تأثیر خورشید در رنگ ما باینست که خدا بوسیله آن این اثر را میکند مانند سوختن آتش و راه مفهومی
دارد، ولی تأثیر کواکب چنین نیست و راه مفهومی ندارد. و دلیل بطلان تأثیر کواکب اینست که مستلزم سقوط امر و نهی و مذمّت
میشود و جبر لازم میآید و دلیل ابطال جبر بر بطلان آن دلالت دارد، و امّا اینکه گفته شود: در اوضاع کواکب خدا اثري مینماید
گفتیم این عقیده منجمان نبوده و امروزه با اظهار آن ظاهر سازي میکنند، و اگر چه ممکن است ولی دلیلی بر اثباتش نیست که
گفته شود طالع زحل و مریخ نحس است و طالع مشتري سعد است، نه دلیل قطعی بدان آمده و نه گفته پیغمبریست. و اگر گویند از
تجربه معلوم شده کی میپذیرد که این تجربه منظم و پیاپی است، با اینکه میبینیم دروغ شما بیشتر از راست شما است، و آنجا که خبر
شما راست شود مانند گفته دیدهگر و گمانبر آنست، که دیدهایم بیشتر پیشگوئیشان درست در میآید با اینکه بر پایه قاعده و
دستور نجوم نیست، و اگر گوئی خطاء منجم ناشی از خطاء در بررسی است گوئیم چرا درستگوئیش ناشی از دیدگري نباشد، زیرا
دلیل قطعی بر صحت تأثیر نجوم نداریم تا خطاء را تأویل کنیم. و از آنچه مایه خموش کردن معتقدین بصحت احکام نجوم است و
صفحه 99 از 137
پاسخی ص: 239 ندارند اینست که طالع بگیرید و بگوئید این چیز را میگیرند یا نمیگیرند و سپس مخالف
گفته آنها عمل میشود، و این مسأله بر آنها دشوار است و عذرهاي نادرستی میتراشند و میگویند باید آن شخص خواست خود را
بنویسد یا بکسی بگوید تا ما تصمیم سپرده او را استخراج کنیم، و این عذریست بیهوده زیرا اگر منجم همه کائنات را میفهمید باید
اختیار ما را هم بفهمد، و چه فرقی دارد که آن را قبلا بسپارد یا نه؟ و اگر آن را هم سپرده کنیم باز درست گفتن آنها کمتر از خطاء
آنها است، و از همان تخمین و گمانپرانی بهتر نیست. یک روز یک رئیس بلکه یک وزیر که ادیب و نویسنده فاضلی بود و شیفته
ستارهشناسی بود در ضمن اظهار تعجب من از کسی که عمر در آن صرف کند گفت: میخواهم چیزي که در دل دارم از شما
بپرسم، گفتم: هر چه خواهی بپرس، گفت: بگو بدانم در تکذیب احکام نجوم تا آنجا رسیدي که براي سفر و نو پوشیدن و دنبال
کاري رفتن هیچ ساعتی منظور نداري؟ گفتم: من- بحمد اللَّه- باین مقام رسیدم و بیش از آن، و نه در خانه تقویم دارم و نه در آن
نگاه کنم، و در هر اقدامی جز خوبی ندیدم. و باو گفتم دلیل علمی بر بطلان نجوم بکنار یک دلیل عمومی در اینجا هست و آن
اینست که در راه عمومی چاههاي نزدیک هم باشد که باید با توجه از آنها بسلامت گذشت، آیا بینا و نابینا که همیشه در آن راه
رفت و آمد دارند در سلامت برابرند؟ گفت: البته بینایان سلامت بیشتري دارند از نابیناها گفتم: اگر محال است که این دو در راه پر
از چاه در سلامت با هم برابر باشند فرض کن منجم بینا براه زندگی و چاههاي بلا و آفت است و دیگران نابینا و باید منجم در
زندگی خود سالمتر و موفقتر و از بلاها دورتر باشد از دیگران و حال اینکه چنین نیست بلکه برخی مردم بیابانی و چادرنشینی در
زندگی از یک منجم خوش بختتر و سالمتر و از بلا دورتر است گفت: این اتفاقی است، گفتم پس باید بر حسب اتفاق سلامت
نابیناها در راه پر چاه برابر بیناها یا بیشتر از آنها باشد یا اینکه این امر ص: 240 اتفاقی نیست و همیشه است. و
دلیل دیگر بر فساد عقیده منجمان پیشگوئیهاي طرفه برخی غیبگوها است که نه ستاره شناسند و نه هرگز در آن بررسی کردهاند،
شخصی را معروف بشغرانی ما خود دیدیم که نمیتوانست اسطرلاب طالع را بدست گیرد و هرگز در زیج و تقویم نگاه نکرده بود
ولی باهوش و حاضر جواب و پیشگو و بسیار درستگو بود و نهایت در پرده برداري از رازها استاد بود، یک روز جمعی نزد من
بودند و میخواستیم براي مقصدي بجائی برویم، یکی از جمع از او مقصد ما را پرسید، و بیطالع گرفتن و تقویم دیدن از آن جهتی
که مقصد ما بود خبر داد. آنگه رو بهر یک از آن جمع کرد و از بسیاري شرح حال و اغراض او خبر داد، و بیکی از آن میانه گفت:
کسی بتو وعدهاي داده که بتو میرساند و دلخواه تو است، و در آستین تو دلیل بر آن وجود دارد، و حاجتت برآورده است، و دست
بآستینش برد و آنچه در آن بود درآورد، و آن مرد شرمگین شد و اخم کرد و تلاش کرد که مردم بر آنچه در آستین دارد آگاه
نشوند، ولی سودي نداشت و حاضران در کشف آن همدست شدند و آن برگهاي بسیاري بود که یکی حواله سر ضرابخانه بود از
طرف معاون وزیر آن زمان، ما از درست گوئی او تعجب کردیم یکی از دوستان میگفت پیشگوئیهاي درست شغرانی دلیل بر بطلان
احکام نجوم است. و یک روز این داستان را با منجمی در میان نهادیم و او گفت: بعقیده منجمان سبب پیشگوئی غیر منجم اینست
که بطالع ستاره پیشگوئی زاده، من گفتم شاید بطلمیوس و هر منجم پیشگوي درست هم بطالع آن ستاره باشند، و اگر جاهلی پیشگو
میشود بواسطه طالع خود چه نیازیست بعلم نجوم، زیرا سببش همان طالع زایش است و بررسی علم نجوم بیهوده و بازیست و اگر
طالع ولادت کسی را پیشگو کند باید گفت شاعر شیوا، و صنعتگر ماهر و جز آنها هم از اثر طالع بمقام خود رسیدند نه از رنج در
آموزش و این سخن مایه بسی نادانیها است. ص: 241 و بدان که رنج بردن در فهم اوضاع کواکب و
حرکتشان سودي ندارد جز همان استخراج احکام و پیشگوئی، اگر ندانستن آنها مانند دانستن ریگهاي بیابان و پیمانه کردن هسته و
اندازه گرفتن بلندي و وزن کوهها است، و چنانچه رنج کشیدن براي دانستن این امور سفاهت و کار بیهوده است دانستن اوضاع
فلکی و حرکات آنها هم چنین است، و رنج و عمرگذرانی منجمان براي استخراج احکام است و نباید فریفته شوي باینکه میگویند
منظور شرافت علم هیئت و لطافت و عجائب آن علم است زیرا این ظاهرسازیست و براي سازش با مسلمانها است. و دلیل روشنتر بر
صفحه 100 از 137
بطلان احکام نجوم اینست که پیشگوئی خود یکی از معجزات پیغمبران علیه السّلام بوده و مانند زنده کردن مرده و شفاي کور و
پیس فوق طاقت بشر بوده و اگر علم نجوم وسیله پیشگوئی باشد این معجزه و خرق عادت نمیشود، و بر هیچ مسلمانی بطلان احکام
نجومی نهان نیست زیرا مسلمانان از قدیم و جدید اتفاق دارند بر تکذیب منجم و فساد عقیده او و بطلان احکام او و این ضروري
دین رسول صلی اللَّه علیه و اله است، و روایت از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله در این باره بیشمار است و هم از اهل بیت و علماي امّت
او که همیشه از عقائد منجمان بیزاري جستند و آنها را گمراهی و محال دانستند، و با این شهرت چگونه مسلمانی بر خلاف آن
گول میخورد و حکم میکند. و اما اینکه در گزارش کسوف همیشه درست میگویند براي اینست که آن اثر اتصال و مقارنه کواکب
است که بر پایه حساب صحیح استوار است و مانند تأثیر کواکب در خوبی و بدي حال ما نیست که بیشتر خطا دارد و کمتر درست
است مانند پیشگوئی از تخمین و گمان و نباید آن دو را بهم سنجید و اشتباه کرد (پایان) و سید بن طاوس- ره- جواب سؤالی را از
، او چنین نقل کرده که: گوئیم آن پیغمبري که علم نجوم آورده ادریس علیه السّلام بوده، و این خود معجزه آسمان و جهان، ج 2
ص: 242 او بوده و مخصوص باو و گفتیم تأثیر نجوم محال است، و وجه دلالت نجوم تاکنون برجا نمانده، چون که شریعت ادریس
و هر چه داشته از میان رفته و حال آن بر ما معلوم نیست، و اگر از آن چیزي بدست مردمی بود بدنبال هم نقل میکردند و دست
بدست میدادند و بتواتر معلوم میشد، و اکنون هم ما از این دریغ نداریم که امارات گمان پردازي دست بعضی باشد که منجمان
بدان تمسّک کنند و خودشان هم یقین باحکام خود ندارند، و مانند یک طبیب این علم را تحصیل میکنند که روي نشانی و تجربه و
گمان کار میکند نه روي علم و یقین (پایان). علامه- ره- در کتاب المنتهی المطلب گفته: ستارهشناسی و آموختن آن با اعتقاد باثر
بخشی آنها حرام است و یا اعتقاد باینکه دخالت در سود و زیان دارند، و خلاصه هر که معتقد باشد که حرکات نفسانیه یا طبیعیه
مربوط و معلول حرکات و اتصال کواکب است کافر است، و مزد گرفتن بر آن همه حرام است، و امّا کسی که از نجوم همان سیر
کواکب و بعد و احوال تربیع و کسوف و جز آنها را بیاموزد عیب ندارد، و در تحریر و قواعد هم مانند آن را گفته. و شیخ شهید-
ره- در قواعدش گفته: هر که اختران را آفریننده این جهان و آنچه در آنست بداند بیتردید کافر است و اگر آنها را وسیله آفرینش
خدا داند چنانچه عدلیه گویند خطا گفته زیرا دلیلی از عقل و نقل نیست که آنها زنده باشند و کارگزار و برخی اشاعره اینها را هم
کافر دانند، و بر خود اعتراض کردند چرا معتزله و دیگر از معتقدان باینکه بنده خود کار میکند کافر نباشند و گفتند فرقش اینست
که بندهها و حیوانهاي دیگر خود زبونند و مقام پروردگاري بخود نگیرند بخلاف کواکب که دیدرس نیستند و بسا که مردم آنها را
مستقل گیرند در برابر خدا و بکفر گرایند. و امّا آنچه گفته شده که آنها در حوادث اثر ابزاري دارند مانند تأثیر آتش در سوختن و
تأثیر دارو در درمان و خدا را شیوه چنانست که با شکل مخصوص کواکب یا وضع مخصوص آنها کاري که بدانها مربوط است
انجام دهد و نسبت کار بدانها مجازي است نه حقیقی ص: 243 و چون نسبت درمان بدارو است این کفر
نیست ولی خطاء است، زیرا حصول این آثار از آنها نه همیشه است و نه در بیشتر اوقات. و در دروس- ره- گفته: اعتقاد اثر بخشی
اختران مستقلا یا بشرکت با خدا و گزارش از کائنات بدانها کفر است اما پیشگوئی بدانها با عقیده باینکه مؤثر حقیقی خدا است و
آنها نشانه کار اویند حرام نیست گرچه بد است، با اینکه نشانه همیشگی هم نیستند و کمتر درست در میآید، و علم نجوم را برخی
فقهاء ما حرام دانسته و شاید براي اینست که خطر اعتقاد باثر بخشی آنها را دارد، یا اینکه احکام آن تخمینی است و ندانسته گوئی
است، و اما علم هیئت افلاك حرام نیست و بسا که مستحب است زیرا مایه آگاهی بر حکم خدا و عظمت قدرت او است. و محقق
شیخ علی- اجزل اللَّه- تشریفه- گفته: تنجیم گزارش از احکام اخترانست نظر بحرکات افلاك و اتصالات کواکب و بقیاس و
تخمین برگردد- تا گوید- از صاحب شرع بوجه هر چه رساتر نهی شده از آموختن علم نجوم، و باید دانست که ستارهشناسی با
عقیده بتأثیر اختران در موجودات زمین و گرچه به مدخلیّت آنها باشد حرام است و یاد گرفتن آن هم بر این پایه حرام است، بلکه
اعتقاد کفر است- نعوذ باللَّه- و اگر چنین نباشد و دروغ نگوید جائز است، و البته ثابت شده که تزویج و سفر حج در قمر در عقرب
صفحه 101 از 137
بد است، و این هم از این باب است، آري این هم مکروه است، و مایه عقیده فاسد نیست، و نهی از آن بطور مطلق براي ریشهکنی
ماده فساد است. شیخ بهائی- ره- گفته: وابستن حوادث زمین باجرام آسمانی با عقیده باینکه آنها آفریننده یا شریک در آفرینشاند
بمسلمان روا نیست و علم نجوم بر این پایه کفر است- العیاذ باللَّه- و حدیث نهی از علم نجوم بهمین معنا است، و اگر گویند اوضاع
کواکب نشانه برخی حوادث این جهانند که خدا آفریند چنانچه حرکات و اوضاع نبض نزد طبیب نشانه صحت و بیماریند، و چنانچه
لرزیدن برخی اندام تن را نشانه احوال آینده گیرند، این مانعی ندارد، و روایات صحت علم نجوم و جواز ص:
244 نقل آن بر این معنا است سپس گفته: پیشگوئی منجمان در امور آینده بر سه پایه است. 1- برخی مستند باصحاب وحی سلام
اللَّه علیهم است. 2- بر قواعدي که گویند بتجربه بدست آمده است، امور چندي که نیروي بشري غالباً بضبط و احاطه بر آنها عاجز
است چنانچه امام صادق علیه السّلام فرمود: بسیارش درك نشود و کمش بینتیجه است از این رو اختلاف کلمه دارند، و احکام
آنها دچار خطاء است، و اگر کسی اصول درست آن را بدست آرد درست گوید چنانچه کلام امام صادق علیه السّلام پیش از این
فصل بر آن گویا است، یعنی در روایت ابن سیابه، ولی دسترسی بدان دشوار است و براي کمی میسّر است و اللَّه الهادي الی سواء
السبیل. ابن سینا هم در فصل مبدء و معاد الهیات شفاء در اینجا سخنی دارد که: اگر کسی بتواند همه حوادث زمین و آسمان و طبائع
آنها را بداند میتواند آینده را بفهمد ولی منجم پیشگو مقدمات برهانی ندارد، و بسا که تجربه یا وحی را مدرك خود شمارد، و بسا
که بخیالبافی و خطا بچسبد و او تنها اسباب آسمانی را منظور میدارد، با اینکه احاطه بهمه آنها ندارد، و وجود آنها را در همه وقت
نمیتواند تضمین کند گرچه اکنون همه را هم بداند، و در پایان سخنش گفته: بنا بر این، اعتماد بگفته آنها نداریم و گرچه بیدلیل
همه مقدمات حکمیه آنها را هم درست بدانیم (پایان). و شیخ کراچکی- ره- در کنز الفوائد خود رد بر کسانی که کواکب را علل
حتمی حوادث دانند ضمن بیانی مفصل بطور خلاصه گفته: اگر اختران و اوضاعشان حوادث آفرینند نیازي به طالعگیري و
پیشگوئی از آنها نیست چون علاجی براي اثر آنها در میان نیست و این اطلاع پیش زیان دارد و سود ندارد و اگر خوشی و سعد
باشد مایه پریشانی خاطر و دیر شماري وقت است و شعلهوري آتش اشتیاق و دست کشیدن از کار و نشستن بانتظار و بسا دچار
شدن بنومیدي زیرا پیشگوئیها همیشه ص: 245 درست در نیایند و سود بدل بزیان شود و اگر بدي و نحوست
باشد دانستن آن بلائیست سختتر از خود آن، و اگر این بدي را توان علاج کرد گفته شما که اختران مدبّرند نقض و باطل است.
سپس گفته: من بطلان اقوال و فساد استدلال آنها را از چند راه ثابت کنم. 1- نام 12 برج بحمل و ثور تا آخر حقیقتی ندارد و تنها
رصد بآنان آن را ساختهاند و میان آنها معروف شده است. 2- و همه 48 صورت دو سوي منطقۀ البروج هم باعتراف دانشمندانشان
ساختگی است و استادان رصدشناس آنها را ساختهاند و نامگذاري کردهاند، و ابو الحسین صوفی از ستارهشناسانی که تالیفات
بیمانندي در آن دارد در ج 1 کتاب صور کواکب خود گفته: ستارهشناسان نخست کواکب را در 6 درجه اندازهگیري کردند و
مرتب نمودند و 917 ستاره انتخاب کرده و 48 صورت از آنها تصور کردند که هر صورتی داراي چند ستاره است و همانها است
که بطلمیوس در مجسطی بیان کرده برخی در نیمه شمالی کره است و برخی بر خود منطقۀ البروج که مسیر خورشید و ماه است و
اختران تندرو و برخی در نیمه جنوبی و هر صورتی را بنام مانندي که تصور کردند نامیدند موجودي را بصورت آدمی چون جوزاء
و زانو بر زمین، و عوّاء و برخی بصورت جانوران خشکی یا دریا مانند حمل، ثور، سرطان، اسد، عقرب، حوت، دب اکبر، دب
اصغر، برخی بصورت بیجان مانند، اکلیل و میزان، و این براي شناسائی و شناخت ساعات شب و طالع و منافع مهم دیگر است
(پایان). سپس کراچکی گفته: این دلیل روشنی است که این صور و اشکال و القاب خیالی و ساختگی است و تغییر پذیر است و
آنگاه بسیاري از احکام خود را به پایه همین نامهاي ساختگی نهادند و آن را یک حقیقت جلوه دادند، و چنانچه ابن هنبثی از
بطلمیوس نقل کرده گفتهاند: اگر گرفتن خورشید در بروج پردار باشد مانند عذرا رامی، دجاجه، نسر و مانند آنها پیشامدي در
پرندههاي خوراك مردم رخ دهد و اگر در صورت حیوانات آبی مانند سرطان باشد یا دلفین (جانور فربه بزرگ دریائی) آسمان و
صفحه 102 از 137
جهان، ج 2، ص: 246 پیشامدي در جانوران دریا یا نهر پدید شود، و این خود رسوائی بزرگی دارد، آیا نمیدانند این جانوران بالدار
آسمانی را خودشان ساختند و هیچ واقعی ندارند، و چگونه منشأ حکمی براي کسوف خواهند شد و اثري خواهند آورد، و
برگشتش باینست که خود آنها که سازنده این صور خیالی هستند مدبر جهانند. سپس اعتراضهاي بسیار و الزامهاي خفهکننده بر
آنها آورده گفته: این صورتهاي ساختگی آنها هم بر جاي خود نمانند و با حرکت کند ثوابت جابجا شوند و حمل که در برج یکم
بوده ببرج دوم آمده و حوت جاي آن را گرفته، صوفی در کتاب صور گفته: صورتها که در منطقۀ البروج بوده جا عوض کردند، و
سه هزار سال پیش در قسمتهاي دیگر بودند و صورت حمل که در قسم اول است آنجا نبوده و اول بروج ثور بوده و دوم جوزاء و
رصدها را تازه کردند، دیدند صورت حمل بقسم اول آمده که پس از نقطه اعتدال « طیموخارس » سوم سرطان، و چون در روزگار
ربیعی است و نامها را تغییر دادند و نخست را حمل نامیدند و دومی را ثور و سومی را جوزاء کسی مخالفت ندارد که این صورتها
جابجا میشوند تا آنجا که حمل ببرج میزان که قسم هفتم است میرسد و صورت میزان ببرج حمل میآید که قسم یکم است، و برج
یکم میزان میشود و دوم عقرب. سپس توضیح داده که انتقال آنها سبب تغییر نام برجها میشود و آنها اتفاق دارند که دو ستاره
که اول منزل ماه است بر دو شاخ حمل بودند باید اول 12 برج باشند، و که هر آنها را در این زمان 428 « شرطین » نزدیک هم بنام
هجري 1348 ذي القرنین بررسی کند میداند که یکی در درجه 20 حمل است و دیگري در درجه 21 آن و کدام برج بصورت خود
میماند؟ و چگونه توان حکم کرد که برج یکم از آن وحوش و جانوران سمدار است با آنکه بیشتر حوت بدان آمده و همچنین
است حال بروج دیگر، و سپس بسیاري از اغلاط و اشتباهات آنها را ذکر کرده تا اینکه گفته: و اکنون ما سخن خود را در باره
ستارهها و عقیده خود را در باره آنها میگوئیم ص: 247 بدان- ایدك اللَّه- که خورشید و ماه و اختران
اجسامند از جنس اجسام زمین، و مرکبند از اجزاء عرض بردار، و در حقیقت نه فاعلند و نه زنده و توانا و استاد ما شیخ مفید گفته:
همه اجسامی آتشینند، و حرکتشان کار خدا است، همه آنها از آیات باهره آفرینشند و زیور آسمانند و براي مردم سودهاي بیشمار
و براي « و نشانههایند و بستاره آنان رهنمائی شوند، 16 - النحل » : دارند، و راهنماي مسافران خشکی و دریایند و خدا تعالی فرموده
خلق مصالحی دارند که جز خدا نداند، و اثر بخشی آنها را هم مانند خورشید و ماه منکر نیستیم. و میدانیم که اثر کردن جسم در
دیگري نیاز به تماس آنها دارد گرچه با یک واسطهاي باشد ولی پرتو ماه و خورشید که تا زمین میرسد و بر آنچه در آنست میتابند
براي پیوست اثر بخشی آنها کافی است و کیست که تأثیر خورشید و ماه را که محسوس است منکر شود هم در وضع زمان و هم در
وضع شهرها و هم در گیاه و هم در جانوران. البته ستارههاي دیگر اثر محسوسی ندارند ولی نمیتوان گفت بیاثرند زیرا پرتو آنها
هم بزمین میرسد و گرچه کمتر از پرتو خورشید و ماه است و اگر هم تأثیر دارند مانند تأثیر خورشید و ماه کار خدا است نه از خود
آنها است و اینها ابزار فعل خدایند و نسبت اثر بآنها مجازي و ظاهریست چنانچه گویند آتش سوخت، و یخ سرد کرد، و شمشیر
برید، و سنگ سر شکست و در حقیقت همه ابزار فعلند نه فاعل فعل. و ما هم که گوئیم خورشید داغ کرد و بزراعت سود رساند
و او است که فروآرد از آسمان آب را و بروش » یعنی ابزار این کار خداست و دلیل اینکه همه اینها ابزار کار خدایند این آیه است
و قول خدا .« چشمههایش سازد در زمین سپس از آن زراعت چند رنگ برآورد، سپس بهیجان آید و بینی که زرد شده، 21 - الزمر
او است که فرستاده بادها را مژدهاي پیش از رحمتش تا ص: 248 چون برداشتند با خود ابري سنگین » تعالی
راندیمش آن را بسرزمینی مرده و بیگیاه و فرود آوردیم از آن باران، و برآوردیم بدان از هر میوه همچنین برآوردیم مردهها را
در این گفته برگشت از سخن خود و اقرار بگفته منجمان نیست که آن را در پیش منکر «. شاید شما یاد آور شوید، 56 - الاعراف
شدیم، زیرا ما منکر آنیم که خود خورشید و ماه اثر بخش باشند در برابر خدا و اثر آنها بیدلیل قطعی باشد و همه کارها را آنها
بکنند و زنده و توانا باشند، ما منکریم که خورشید و ماه یا اختران دیگر کارها را انجام دهند یا ما را بکار وادارند. زیرا عقل گواه
است که اگر کارهاي ما در ابتکار دیگري بود و یا ما بر آنها وادار بودیم بقصد و اراده ما وابسته نبودند، و مانند تندرستی و بیماري
صفحه 103 از 137
و پیکر بندي ما بیاراده ما انجام میشدند، و فرق میان آنها دلیل است بر اینکه کار ما باختیار ما است نه بتأثیر اختران، ما منکریم که
خدا در جهان کاري نکند جز آنچه اختران بر آن دلالت دارند، و هر چه را دلیل آن باشند باید بشود، زیرا اگر اثر و دلالتی هم بر
حسب عادت دارند، روا است که خدا بنا بمصلحت آن را تغییر دهد و بسا خدا بیک دعا یا صدقه بلاء را بگرداند و عمر را بیفزاید،
این بدلیل براي ما ثابت شده و موافق شرع است ولی با دعوي منجمان سازگار نیست- و الحمد للَّه-. ما بر آنها اعتراض داریم که در
احکام خود استناد باصولی متناقضه و مقدماتی ساختگی دارند و گمان پردازي میکنند بیبیّنه، و اگر براي علم نجوم پایهاي درست
و عقل پسند باشد نه در دست آنها است، نه دعوي آن را دارند، و استاد ما شیخ مفید گفته است: استدلال بحرکت اختران بر امور
آینده مانع عقلی ندارد و بسا که خدا ببرخی پیغمبرانش براي معجزه آن را اعلام کرده باشد (پایان سخن کراچکی). و استاد
متکلمین محمود بن علی حمصی- ره- در این باره گفته: ما حساب سیر کواکب و اوضاع آنها را منکر نیستیم و مهم ندانیم، و
منکریم که آنها علت الزامی کار ص: 249 بشر باشند زیرا جبر لازم آید و دلیل اختیار، آن را باطل میسازد.
سپس بخود اعتراض کرده که اخبار منجمان بکسوف و دیدن ماه نو درست است و پیشگوئی آنها از آینده هم درست درمیآید و
چگونه میشود منکر احکام آنها شد. و جواب داده که کسوف و ماه نو راجع بحساب حرکات کواکب است نه حکم نجومی باشد
حکم اینست که گویند بر اثر کسوف چنین و چنان میشود ولی پیشگوئی آنها از حوادث بیشتر خطا میکند و صحتش اتفاقی است
چنانچه فالبینانی با سنگ و یا غشیها و دیوانهها هم گاهی پیشگوئیهاي درستی دارند و سید جلیل علی بن طاوس- ره- که با علم
نجوم مأنوس بوده و در آن رساله اي نوشته منکر است که نجوم صاحب اراده یا فاعل و اثر بخش باشند و دلیل بسیار بر آن آورده و
آن را با کلام گروهی از افاضل تأیید کرده جز اینکه با سید مرتضی- ره- در حرمت آن مخالف است و آن را مباح دانسته و گفته
ستارهها نشانه حوادثند ولی روا است که قادر حکیم حوادث را بوسیله برّ و صدقه و دعاء و جز آنها از مصالح تغییر دهد، و آموختن
و یاد گرفتن و نظر در علم نجوم و عمل بآن را بیاعتقاد تأثیر کواکب جائز دانسته و اخبار ذم را حمل کرده بعقیده مؤثر دانستن
کواکب، سپس براي تأیید گفته خود جمعی از شیعه را نام برده که ستارهشناس بودند. 1- گروهی از خاندان نوبخت دانشمند و
پیشواي علم نجوم بودند، و چند کتاب از آنها در این علم دیدم که اختران را دلیل بر حوادث دانستهاند و یکی از آنها حسن ابن
موسی نوبختی است. 2- احمد بن محمّد خالد برقی که نجاشی در کتب او کتابی در نجوم نام برده است. 3- احمد بن محمّد بن
طلحه که شیخ و نجاشی در فهرست کتب او کتاب نجوم را نام بردهاند. 4- شیخ نجاشی که تألیفی در علم نجوم داشته. آسمان و
5- جلودي بصري. 6- علی بن محمّد بن عدوي شمشاطی که نجاشی رسالهاي در ابطال احکام نجوم از او نام جهان، ج 2، ص: 250
برده. 7- علی بن محمّد بن عباس که نجاشی کتاب رد بر منجمین و رد بر فلاسفه را در کتب او نامبرده. 8- محمّد بن أبی عمیر که
براي او بروایت گذشته دلیل آورده و اعتراض بر آن بیان شد 9- محمّد بن مسعود عیاشی که در تالیفاتش کتاب نجوم نامبرده شده.
- -10 موسی بن حسن از نوادههاي نوبخت که نجاشی گفته علم نجوم را خوب میدانسته و در عبادت و دین هم خوب بوده. 11
فضل پسر أبی سهل بن نوبخت که از تالیفات او بدست ما رسیده و دلیلند که خوب علم نجوم را میدانسته و از عیون نقل کرده آنچه
را در ابواب تاریخ امام رضا علیه السّلام آوردم که هم او بمأمون خبر داد بخطاي منجمان در باره ساعتی که براي ولایت عهد آن
حضرت تعیین کرده بودند، و مأمون باو تشر زد و غدقن کرد از اینکه بکسی بگوید و دانسته شد که در آن تعمّد داشته. 12 - ابن
-15 ابو القاسم بن نافع از علماي شیعه. .« مروج الذهب » اعلم، صاحب الزنج. 13 - ابو قیراط نقیب. 14 - شیعه فاضل مسعودي مؤلف
-16 ابراهیم فزاري که قصیده در نجوم دارد و منجم منصور بوده است. 17 - احمد بن یوسف نصري کاتب آل طولون. 18 - محمّد
بن عبد اللَّه بازیار قمی شاگرد ابو معشر. 19 - ابو الحسن بن ابو خضیب قمّی. 20 - أبو جعفر سقّاء منجم که شیخ در رجالش نامبرده.
22 - محمود نوه سندي بن شاهک معروف -21 محمّد بن أحمد جعفی مؤلّف کتاب الفاخر. ص: 251
بکشاجمه که ابن شهرآشوب گفته: شاعر و منجم و متکلّم بوده. 23 - عفیف بن قیس برادر اشعث که مبرد نام او را برده، و گذشت
صفحه 104 از 137
که گفتهاند هم او بود که اشاره بعلی علیه السّلام نمود تا در آن ساعت که معین کرده بود بجنگ خوارج نرود. سپس نام جمعی
دیگر را در شمار منجمین آورده تا رسیده باسحاق بن یعقوب کندي و برخی از بنی عباس، و گفته از توفیق من این بود که دانستم
طالع علیّ بن بابویه را گرفتهاند و تولّدش بطالع سنبله بوده و باز تأیید آورده که چون امام کاظم وفات کرد أبو خالد سیستانی از
واقفه بود و مرگ او را باور نداشت ولی از ستارهشناسی مرگ او را فهمید و از عقیده خود برگردید، و این علم سبب هدایت او شد
و خودش از أصحاب امام کاظم علیه السّلام بوده، و بما نرسیده که از آن علمش نهی کرده باشد و اگر این علم بد بود بعقیده خود
بر آن تکیه نمیکرد، و بعلاوه جد من شیخ طوسی این حدیث را برگزیده و صحیح دانسته، و جمعی را بداشتن علم نجوم ستوده.
سپس گفته: عبد اللّه بن أبی سهل نوبختی بعلم نجوم معروف بوده، و محمّد بن اسحاق ندیم منجم علوي مصري است و حسن بن
أحمد معروف بعاصمی محدث کوفی ثقه در علم نجوم کتبی تألیف کرده است. و فضل بن سهل وزیر مأمون شیعه مآب و منجمی
است معروف، و در روایت محمّد بن عبدوس و دیگرانست که: چون جنگ مأمون با امین در گرفت خراسان پریشان شد و قشون از
مأمون حقوق خواستند و علیّ بن عیسی از عراق بسوي خراسان میآمد و مأمون از ترس لشکر خود بهمراه فضل به منظره بالا رفته
بود و چنان کار بر مأمون تنگ شده بود که میخواست تسلیم شود ولی فضل طالعش را دید و اسطرلاب کشید و گفت: از این مقام
تنزل نکند جز خلیفهاي که بر برادرش امین غالب است، شتاب مکن و پیوسته او را دلداري داد تا در همان ساعت سر علی بن عیسی
که طاهرش کشته بود بدانها رسید و ملک او پایدار شد و هراسش رفت و ص: 252 آسوده شد. سپس گفته:
از علماي نجوم شیعه مآب حسن بن سهل است، و حدیث حمام و کشته شدن فضل را که از عیون در احوال امام رضا علیه السّلام
آوردیم ذکر کرده، و گفته در یکی از کتب حسن بن سهل یافت شده که بخط خود نوشته بوده: این سال فلانی بلاآور است و از
خدا دفع آن را خواهانم، و اگر حساب فلک درست درآید، کار شدنی است، و از خدا سرانجام خیر خواهانم، و براي او هر سال
تقویمی درست میشد و خودش بر آن مینگاشت، این روز براي چه شاید، و این روز چه کاري نباید، و سالی که در آن کشته شد
تقویم را بدو عرضه کردند و او روز بروز نگارش کرد آنچه را شاید تا بروز قتل خود رسید و گفت: اف بر این روز که چه بد است
براي من، و تقویم را بدور انداخت. و از خواهر فضل روایت شده، شبی که بامدادش کشته شد، نزد مادرش آمد و در کنارش
نشست و او را پند داد و در باره خود تسلیت گفت، و به پیشامدهاي روزگار و گذشت امور بندگان یادآوري کرد، و سینه و
پستانش را بوسید و با او براي آخرین دیدار وداع کرد، و برخاست با آشفتگی و نگرانی از حسابی که کرده بیرون رفت، و از اینجا
بآنجا و از این مجلس بآن مجلس جابجا شد و تا سحر خوابش نبرد، و قصد حمام کرد تا بار اندوه خود را در آن فرو نهد و حمام در
آخر باغ بود و استرش را سوار شد و بسوي آن رفت و استر بسر درآمد و خرسند گردید: و خیال کرد بلا همان بوده، و بحمام رفت
و غسل کرد و کشته شد. گفته: از ناموران علم نجوم پوران دختر حسن بن سهل است، و من در جنگ کهنهاي دیدم که در همه
علوم بویژه نجوم پایه بلندي داشته، و در آن بنهایت استاد بوده، و همیشه اسطرلاب را بلند میکرد و طالع معتصم را وامیرسید و روزي
مرگ او را بر اثر چوبی دریافت، و بپدرش حسن گفت برو نزد امیر المؤمنین و بگو فلان کنیزك در اسطرلاب دیده در فلان ساعت
مرگی در کمین او است، حسن گفت: نور چشم نظر او از ما برگشته و بسا بد بین گردد و از پدرت اندرز نگیرد، گفت: آسمان و
جهان، ج 2، ص: 253 چرا از خیر خواهی امامت دریغ داري او عوضی ندارد، اگر پذیرفت بسیار خوب و اگر نه تو وظیفه خود را
انجام دادي. حسن نزد معتصم رفت و سخن پوران را باو رسانید، معتصم باو دعا کرد و گفت سلام مخصوص مرا باو برسان و روزي
را که معین کرده نزد من باش و بمان تا بگذرد و من این راز را با دیگري در میان نگذارم. بامداد آن روز حسن نزد وي آمد، و
معتصم همه اطرافیان را بیرون کرد، و با او تنها شد، از او خواست از اتاق مسقف چوبی به مجلس سربازي جابجا شود که هموزن
درهمی چوب نداشته باشد، و حسن پیوسته با او حدیث میگفت و معتصم با او شوخی میکرد و خرم بود، تا روز برآمد و بانگ نماز
شد. معتصم برخاست وضوء سازد، و حسن گفت از این مجلس بیرون مرو، وضوء و نماز و هر چه خواهی در آن باشد تا روز
صفحه 105 از 137
بگذرد، خادم آمد و شانه و مسواك آورد، حسن باو گفت خودت شانه بزن و مسواك کن و خادم نپذیرفت و گفت این مخصوص
امیر المؤمنین است. معتصم گفت باید فرمان حسن را اجراء کنی، و اجرا کرد و فوراً دندانهایش فرو رفت و مغزش ورم کرد، و
بیهوش افتاد و مرده بلندش کردند، و حسن برخاست برود، معتصم او را نزد خود خواست و در آغوش کشید و میان دو چشمش را
بوسید و املاك و مزارع پوران را که ابن زیّات از او گرفته بود باو برگردانید. و از کتاب وزراء ابن عبدوس آورده که اسماعیل بن
صبیح گوید: روزي برابر یحیی بن خالد برمکی مینوشتم که پسرش جعفر بر او وارد شد، و تا او را دید فریاد زد و رو از او برگرداند
و چهره در هم کشید و بدش آمد، چون جعفر رفت گفتم: خدا عمرت را دراز کند با پسرت چنین میکنی با اینکه نزد خلیفه از هر
فرزندي و دوستی عزیزتر است؟ گفت: اي مرد دست از من بدار بخدا هلاك این خاندان بسبب او است، و پس از مدتی این واقعه
تکرار شد، و من باو اعتراض کردم، گفت دواتت را نزد من آر، و چند کلمه در ورقهاي نوشت و مهر کرد و بمن داد آسمان و
جهان، ج 2، ص: 254 و گفت نگهدار تا سال 187 بیاید و برود آنگاه آن را بخوان و در ماه صفر بود که رشید ببرمکیان یورش برد،
و من آن ورقه را خواندم و بهمان تاریخ بود، اسماعیل گفت: یحیی اعلم مردم بود بعلم نجوم. و در همان کتاب از نصر خادم روایت
شده که در آخر روزگارشان بود و بامدادي بعیادت یحیی رفتم که بیمار شده بود دیدم در آستان خانه استري زین است او را با من
انسی بود و رازش را بمن میگفت: دیدم بسیار افسرده و اندوهناك و در بررسی حساب نجوم است، باو گفتم: از دیدن استر زین
شده شاد شدم بنظرم آمد بیماري رفته و قصد سواري دارید، ولی از چهره اندوهگین شما دلم گرفت، بمن گفت این استر داستانی
دارد، من دیشب در خواب دیدم سوار آن شدم و سمت چپ جسر رسیدم، و ایستادم و از جانب دیگر فریاد بلند شد که: تو گفتی
نبد در حجون تا صفا انیسی و در مکّه همدم نبود من هم دست روي زین زدم و گفتم: چرا ما همه اهل آنجا ولی گذشت زمان،
بخت بدمان ربود و از خواب بیدار شدم و طالع دیدم و زیر و روي کار را وارسیدم و دانستم دوره ماه تمام شده و کار ما گذشته
گوید: هنوز سخنش را تمام نکرده بود که مسرور خادم آمد با خوانی سرپوشیده که سر جعفر در آن بود، و بیحیی گفت: امیر
المؤمنین بتو میگوید: چگونه دیدي انتقام خدا را در فاجر و بدکار، یحیی گفت: باو بگو بینم که تو دنیاي او را تباه کردي و او
آخرت تو را تباه کرد. سپس گفته: و از علماء نجوم که مذهبش را نمیدانم ابراهیم بن سندي شاهک است که منجم و طبیب و
متکلّم بوده، و دیگر عضد الدوله ابن بویه است که شیعه مآبست و بسا که زیدي بوده، و دیگر محمود بن علی حمصی است چنانچه
گفتیم و دیگر جابر بن حیّان از اصحاب امام صادق علیه السّلام است که ابن ندیم او را شیعه دانسته، و از وزراء أبو أیوب
موریانیست، و برامکه بنجوم عمل میکردند و این مبارك گفته: چون جعفر خواست بکاخی که ساخته بود نقل مکان کند منجمان را
براي ص: 255 ساعت نقل مکان گرد آورد و ساعتی از شب را معین کردند، و در آن ساعت بر خري سوار
شد تا بکاخش برود، کسی در راه نبود و مردم همه در خانهها بودند، و چون بسوق یجبی رسید مردي این شعر را خواند. تدبیر کند
با نجوم و نمیداند پروردگار منجم بکند هر چه خواهد و در هراس افتاد و آن مرد را خواست و گفت دوباره بخوان باز خواند،
گفت مقصودت چیست؟ گفت قصدي نداشتم ولی بزبانم آمد، و فرمود: چند اشرفی باو دادند. سپس پیشگوئی بسیاري از منجمان
را نقل کرده، و از ربیع الابرار آورده که مردي دو انگشت خود را میان دو حلقه قیچی درآورد و بمنجم گفت: در دست من
چیست؟ جواب داد دو انگشتر نقره، و در خانه رئیسی آبخوري نقرهاي گم شد و از ابن ماهان پرسیدند گفت: خودش را دزدیده و
خندیدند گفت در خانه کنیزي بنام فضه نیست که آن را برده باشد و چنان بود که گفته بود، گفت: از منجمی سعایت شد و حکم
کردند بدار رود باو گفتند در طالع خود این را دیده بودي، گفت: بلندي دیده بودم ولی نمیدانستم چوبه دار است. و از پادشاهان
ستارهشناس و منجم دوست، مأمونست که محمّد بن اسحاق گفته: بفرمان او کتب نجوم و فلسفه از روم آمد و میان مسلمانان نشر
شد، و مسعودي در حدیث مرگ مأمون گفته: جمعی از أهل محل را احضار کرد و پرسید (ندیون) یعنی چه؟ گفتند: پاها دراز کن،
و در زایچه مأمون دیده « رقه » و چون آن را شنید پریشان شد و بفال بد گرفت گفت: بپرسید بزبان عرب اینجا را چه گویند؟ گفتند
صفحه 106 از 137
بودند که در رقه خواهد مرد، و چون نام آن را شنید بیادش افتاد که جز در آنجا نمیرد، و در آنجا طبق حکم نجوم مرد. محمّد بن
خواب دید در جمع دانشمندان منجمان را هم احضار کرد و تنوخی در کتابش از « بخت نّصر » گفته: چون « دلائل النبوة » بابویه در
قول صوفی منجم گفته: أبو الحسن حاضر بود که عضد الدوله برایم باز میگفت: که بیمار سختی شدم ص:
256 و طبیب از من نومید شد، و خودم هم نومید شدم و تحویل سالم در نجوم بد و نحس و هراسناك بود، و بیماریم فزود، و غدقن
کردم هیچ کس نزد من نیاید مگر دربان بویه، تا آنجا که آمدن طبیب را هم از تنگدلی و نومیدي غدقن کردم سه چهار روز تنها
ماندم و بحال خود گریستم که دربان بویه آمد و گفت: أبو الحسین صوفی از بامداد بدربار آمده و اذن دخول میخواهد، و با هر
زبانی خواستیم او را رد کنیم نپذیرفته و گوید ناچار باید شرفیاب شوم، و نخواستم جز بدستور او را برگردانم، و گفتم او هیچ کس
را نمیپذیرد، گوید من مژدهاي دارم که نباید دور از آن مطلع گردد، این را باو بگو و برایم اجازه بگیر. من با آوازي ناتوان گفتم:
میخواهد بگوید فلان ستاره بفلان جا رسیده و از این هدیهها برایم بیاورد که دلم را تنگ کند و اندوهم را فزون کند، بگو من تاب
شنیدن سخن تو را ندارم، برگرد، دربان رفت و شتابانه برگشت و گفت: یا أبو الحسین دیوانه شده یا خبر مهمّی دارد، من فرمایش
شما را باو رساندم و گفت: برگرد بگو: بخدا یا باید گردنم را بزنی یا شرفیاب شوم، بخدا من یک کلمه هم از نجوم با تو سخن
نگویم. من در شگفت شدم چون بعقل او اعتماد داشتم، خواستم بفهمم چه میگوید گفتم او را بیاور، چون وارد شد زمین را بوسید
و گریست و گفت: بخدا تو خوب هستی و باکی بر تو نیست، و امروز تو خوب میشوي و من در این باره معجزهاي دارم گفتم: آن
چیست؟ گفت: دیشب امیر المؤمنین علی علیه السّلام را در خواب دیدم که مردم گردش میدویدند و از او حاجت میخواستند. من
هم نزد آن حضرت رفتم و گفتم یا امیر المؤمنین من در این شهر غریبم، و سرمایه و کسم را در ري گذاشتم، و باین امیري که همراه
اویم چسبیدم، و او از خود نومید شده، و نگرانم که بمردن او بمیرم، از خدا عافیت او را بخواه، فرمود فنّاخسرو بن بویه را گویی؟
گفتم: آري یا امیر المؤمنین. فرمود: فردا برو باو بگو مگر پیغام مرا که وقتی مادرت بتو آبستن بود در ص:
257 خواب باو گفتم فراموش کردي؟ آیا من گزارش مدت عمرت را بتو ندادم و نگفتم در فلان سال سخت بیمار میشوي که
طبیبان از تو نومید میشوند و هم خاندانت سپس خوب میشوي، و تو فردا از این بیماري به خواهی شد، و صلاحت در اینست که
سوار شوي و دنبال همه کارهاي خود بروي در این چند روز و پیش از موعدي که مادرت بتو گفته مرگی نداري. عضد الدوله
گفت فراموش کرده بودم که مادرم گفته بود در این سال بیمار میشوم تا أبو الحسین صوفی آن را بیادم آورد و چون سخن او را
شنیدم نیرو گرفتم، و گفتم مرا بنشانید، و غلامها آمدند و مرا بلند کردند تا بر بستر تکیه کردم و بابی الحسین گفتم بنشین و بازگو
کن تو مرا نیرو دادي و میل بطعام کردم، و پزشکان را خواستم و طعامی را برایم معین کردند که فوراً آماده شد و خوردم، و روز
نگذشت تا بخوبی بهی حال خود را درك کردم و روزي که أبو الحسین گفته بود سوار شدم و بکارهاي خود پرداختم و انجام کار
عضد الدوله را تا آنجا نقل کرده که سیف الدوله در حلب بنام او دعوت کرد و حلب در حکومت او قرار گرفت گفته: حاکم
نیشابوري در تاریخش از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت کرده که تبّع بمکّه فرستاد تا خانه کعبه را به یمن برد، و تنش
بیمار شد و بمنجمانش گفت حساب برسید و رسیدند و گفتند شاید قصد بدي براي خانه خدا کردي؟ گفت: آري، میخواستم آن را
نزد خود بیاورم، گفتند این نشدنیست ولی پیراهنی باو بپوشان و مأموران را برگردان، آنها را برگردانید و پیراهن بکعبه پوشانید و
خوب شد (پایان آنچه میخواستم از کلام سیّد نقل کنم). سیّد مهنان بن سنان از علامه- ره- پرسیده که گرفتن خورشید براي حایل
شدن ماه است میان آن و زمین و گرفتن ماه بر اثر حایل شدن زمین میان آن و خورشید، و دلیلش همین است که در تقویم
پیشگوئی میکنند و درست هم هست و اگر چنین است، چرا بترسیم و بدعاء و نماز در مساجد پناه بریم؟ جواب داده استناد کسوف
و خسوف بدان چه آنها گویند از روي رصد است ص: 258 و آن یقینی نیست و اگر هم آن را بپذیریم مانع
از تکلیف بدعا براي رد روشنی نیست و بسا این پیشامد سبب پیشامدهاي بد دیگریست و جائز است عبادت آن را علاج کند. و
صفحه 107 از 137
پرسیده از پیشگوئی منجمان و رمالان بامور نهانی، و جواب داده که همه اینها تخمین است و حقیقت ندارد و درست در آمدن آنها
اتفاقی است و علم رمل را بادریس علیه السّلام وابستهاند و محقق نیست، گرچه وقایع عجیب و آزمایشهاي درست از آن دیدیم ولی
علم قطعی نتیجه نمیدهد (پایان) من گویم: پس از احاطه تو باین اخبار و اقوال، عقیده باینکه اختران علت تامه و فاعل مختار
حوادثند گرچه اثر آنها شرائطی داشته باشد کفر است و مخالف ضروري دین و تأثیر ناقص آنها دو وجه دارد. 1- أثر آنها در
چگونگی اوضاع زمین مانند گرمی از خورشید و تابش از کواکب و سردي از ماه و این قابل انکار نیست ولی آیا اینها مؤثرند یا
مقدمه تأثیر پروردگارند یا آنکه نشانه تأثیر خدایند بیشتر همین را گویند. 2- حرکات و اوضاع و اتصالات آنها مؤثر در حوادث
باشند بیکی از این سه وجه پیش و این فسق است و ندانسته گوئی چون دلیل عقلی و نقلی ندارد و ظاهر آیات و اخبار مخالف
آنست و حکم بکفر بودن آن مشکل است گرچه بعید نیست، و کراچکی در آنچه گذشت فرقی میان این وجه و وجه اول نگذاشته
و اگر چه دومی را مورد نزاع دانسته و اما اینکه اوضاع کواکب نشانهاي باشند از طرف خدا بر حدوث حوادث دور از حقیقت
نیست، و شناختی که بیشتر اخبار بر آن دلالت دارند ولی حصول علم از آنها مخصوص پیغمبر یا امام است که از وحی و الهام
احاطه بهمه شرائط و موانع دارند، ولی دیگران را که این احاطه نیست جز گمانی بیش نیست و آنهم مورد تردید است. و اما تعلیم و
، تعلم و عمل بنجوم چند قسم است. 1- پیشگوئی از امور نهانی و آینده و طالعگیري و تشخیص عمر و حال آسمان و جهان، ج 2
ص: 259 مردم و این حرام است و مورد نهی اسلام و اخباري که گویند آنها نشانه حوادثند دلیل تجویز براي کسی که احاطه بجمیع
شرائط و موانع مانند معصومین علیه السّلام ندارد نمیشوند، و اخباري که دلالت بر جواز دارند بیشترشان ضعیف است و بسا که حمل
بر تقیه شوند زیرا عمل بنجوم مطلوب خلفاء و سلاطین جور بوده در بیشتر اعصار و ممکن است حمل اخبار نهی بر کراهت شدید، و
حمل اخبار جواز بر اباحه، یا حمل اخبار نهی بر صورت عقیده بتأثیر و اخبار جواز بر عدم عقیده بتأثیر چنانچه سید بن طاوس و
دیگران کردهاند ولی قول یکم اظهر و احوط است. 2- اعتبار ساعات نیک و بد تقویم براي کردن یا نکردن کاري و محتمل است
مکروه باشد یا حرام، و آنچه در باره رعایت قمر در عقرب و محاق براي تزویج و سفر رسیده دلالت بر عموم ندارد و موافق تقویم
- هم نیست، زیرا زبان اخبار جز زبان تقویم است، و امّا آنچه در باره سعد و نحس کواکب و بروج وارد شده دو معنا را شاید. 1
- سعد و نحس حقیقی باشند، ولی نحوست آنها بتوکل و دعاء و صدقه و توسل بخدا دفع میشود، و ربطی بساعت نجومی ندارد. 2
اثر آنها از نظر بدبینی و زبانزد مردم است و بدي آنها براي بد بینها است که توکل آنها ضعیف است و بددلند و بدان اشاره دارد
و بهر دو وجه مرد با ایمان و با توکل را نشاید بدان توجه نماید و « بار خدایا فالی نیست جز فال تو » گفته امیر المؤمنین علیه السّلام
بلکه در هر کاري بخدا توسل جوید و خیر از او خواهد و در روایتی است از امام صادق علیه السّلام که بد فالی بدل تو است، اگر
آسانش گیري آسانست، و اگرش سخت گیري سخت است و اگرش هیچ نشماري چیزي نیست. و از آن حضرتست بواسطه
پدرانش از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله که فرمود: خدا عزّ و جلّ بداود علیه السّلام وحی کرد، چنانچه خورشید تنگ نگردد از هر که
در پرتوش نشیند همچنان رحمان من تنگ نیاید از هر که در آن درآید، و چنانچه بدفالی زیان ندارد ص:
260 بکسی که بدش نشمارد، همچنان بدبینان از فتنه رها نباشند و سخن در آن در باب آینده بیاید. 3- آموختن این علم بدو وجه
پیش و یاد گرفتن آن و بررسی در آن مورد حرمت یا کراهت است و کراهت در اینجا اقوا است. 4- علم هیئت و بررسی هیئات
افلاك و حرکاتشان، و جواز آن دور از قوت نیست در صورتی که معتقد بر خلاف آیات و اخبار نگردد مانند اینکه افلاك را بهم
چسبیده داند، و معتقد بدان چه بیبرهانست نشود و بر سبیل احتمال اظهار کند و امّا آنچه شهید- ره- گفته که مستحب است، این
در صورتی است که قواعد آن مطابق واقع باشد و مشتمل بر مخالف ظاهر شرع نباشد، و گر نه در صورت عدم علم بواقعیت قول
ندانسته است و دروغ و در صورت دوم مخالف شرع است، و آیات داله بر تفکّر در آفرینش آسمانها و زمین ظاهرش اندیشه در
- دلالت آنها بر وجود صانع است و علم و قدرتش و حکمتش نه از جهت ترتیب و کیفیت و حرکات آنها گرچه محتمل است نیز 5
صفحه 108 از 137
حکم بگرفتن خورشید و ماه و رؤیت ماه نو و محاق و امثال آنها از روي تقویم، و ظاهر جواز آنست و گرچه احوط اجتناب است
نیز، زیرا احکام شرعیه متعلّق بآنها بر پایه رؤیت است نه بر گفته منجمان، و خلاصه اینکه براي کسی که دیندار و پیرو خاندان
عصمت است و خود را شیعه آنها داند شاید که از آثار آنها پیروي کند، و بدین امور رو نیاورد مگر اندکی که راجع بشناخت
اوقات نماز و عبادات و سمت قبله و مانند آنها است، و اگر در این علوم و اعمال دخالتی در صلاح دین بود هر آینه ائمه علیه السّلام
ما را بدان فرمان میدادند و تشویق میکردند، و قواعدشان را بما میآموختند. و شیوه اهل بیت علیه السّلام نبوده که رجوع بساعات
تقویم کنند یا آنها را براي شیعه بیان کنند و از ساعات بدنجومی بر کنار دارند، بلکه براي دفع بلا دستور صدقه و دعاء و زاري و
توسل بخداي سبحان دادهاند، و در این زمانه همه آنها را ص: 261 ترك کرده و بتقویم و منجمان پرداخته و
بدان اعتماد دارند، و چون از گزارش منجمین گرفتن خورشید و ماه را میدانند از آن ترسی ندارند، و در رفع شرّش بخدا ننالند، با
اینکه خودش در بیشتر مردم عقیده بتأثیر نجوم و زندگی و جهان پروري آنها را تقویت میکند، خدا ما را و همه مؤمنان را از آن در
پناه خود گیرد، و ما اندکی سخن را در اینجا بدرازا کشیدیم براي اینکه مردم شیفته این علم و عمل بدانند و بوسیله آن مقرب
پادشاهان و بدین جهت مردم را در هلاکت اندازند، خدا نگهدار است از فتنههاي بدعتگذاران، و رهنما است بحق و یقین. آسمان
و جهان، ج 2، ص: 262
باب یازدهم در نهی از بارانجوئی بستارهها و نهی از فال بد و واگیره بیماري
آیات
-1 النمل ( 37 ) گفتند ما بتو و همراهانت فال بد میزنیم گفت بد فالی شما نزد خدا است، بلکه شما مردمی فتنه گرفتهاید. 2- یس
18 و 19 ): گفتند ما بشما فال بد میزنیم اگر باز نایستید البته شما را سنگسار کنیم و عذابی سخت بشما برسانیم، گفتند: فال بد شما )
بهمراه خود شما است اگر یادآور شوید بلکه شما مردمی اسرافکارید. 3- الواقعه ( 82 ): و بسازید روزي خود را که شما دروغ
شمارید.
تفسیر
از اینکه سختی و قحطی پیاپی بما رو آوردهاند، و بدین کیش شما میان ماها جدائی افتاده، گفت: « بتو و همراهانت فال بد زنم »
و در معرض آزمایش میباشید که خوشی و « بلکه شما فتنه گرفتهاید » سبب بدي شما قضا و قدر خدا است یا کارهاي بد خود شما
بدي بدنبال هم دارید و این دلالت دارد که بدفالی اصلی ندارد، و خوبی و بدي بتقدیر خدا و بدنبال کارهاي نیک و بد است
در « و آنچه بدي بشما رسد بسزاي آنست که بدست خود کنید، 30 - الشوري » چنانچه ص: 263 خدا فرموده
کشاف گفته: چون مردي بسفر میرفت و بپرندهاي گذر میکرد بدان فال میگرفت، و اگر آهو از سمت راستش میگذشت خوب
میدانست، و اگر سمت چپش بد میدانست و چون خوبی و بدي را به پرنده وابستند آن را تعبیر از خوبی و بدي آوردند، و آن
بیضاوي در (ج 2 ص 309 ) تفسیرش گفته: براي اینکه دعوي او را ناشناس « راستی ما بتو فال بد زنیم » قسمت و تقدیر خدا است
که پندار بد و کردار شما « بدفالی شما با خود شما است » از این گفتار خود « اگر باز نایستید » شمردند و زشت شمردند و نفرت بار
طبرسی در (ج 9 ص 226 ) تفسیرش گفته: یعنی بهره خود را که چون روزي شما است دروغ شمردن « وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ » ... است
قرآن میسازید، و گفتهاند یعنی شکر روزي خود را تکذیب قرآن مینمائید، و از ابن عباس است که گفت: در یک سفري مردم را
تشنگی سختی رسید و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله دعا کرد و سیراب شدند بباران، و شنید مردي گوید بباران بخشی فلان ستاره باران
صفحه 109 از 137
آمد، و این آیه نازل شد، و حسن گفته: یعنی بهره خود را از قرآن تکذیبش میسازید، و از علی علیه السّلام و از ابن عباس و از
یعنی بجاي شکر و قدر دانی که بایدتان، تکذیب مینمائید، یا اینکه « تجعلون شکرکم » پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت شده که
شکر روزي خود را تکذیب مینمائید ...
روایات
و تجعلون » -1 در تفسیر علی بن ابراهیم ( 263 ) بسندي از أبی عبد الرحمن سلمی که علی علیه السّلام سوره واقعه براي آنها خواند
و چون تمام کرد فرمود: من میدانم یکی خواهد گفت چرا چنین خواند راستش من از پیغمبر صلی اللَّه علیه « شکرکم أنکم تکذبون
شکر شما اینست که دروغ » و اله شنیدم چنین میخواند، و چون باران میآمد میگفتند اثر فلان ستاره است و خدا فرو فرستاد
-2 بسندي از امام ششم است که در وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ فرمود ص: 264 بلکه آن و « میشمارید
تجعلون شکرکم أنکم تکذبوناست. بیان: جزري در نهایه (ج 2- ص 178 ) گفته: در حدیث است که 3 کار از جاهلیت است، طعن
و انواء 28 منزل ماه « ما باران یافتیم به نوء چنانی » در نسب، نوحهگري و أنواء، ذکر نوء و أنواء در حدیث مکرر شده، و از آنست
در هر 13 شب یک منزلی هنگام طلوع فجر « براي ماه منازلی مقدر کردیم » : است که هر شبی در یکی از آنها است، و خدا فرموده
غروب میکند و دیگري در برابرش از مشرق برمیآید، و در یک دوره سال همه گردش میکنند، و عرب میپنداشتند که با غروب یک
منزل و طلوع رقیبش یک بارانیست و آن را بدان وامیبستند و میگفتند باران ما به برآمدن فلان ستاره است از منازل ماه، و همانا
نوءش خواندند براي آنکه ستاره دیگر از مشرق برآید و برپا خیزد یا آنکه آن یکی فرو رود و أبو عبیده گفته نوء را بمعنی سقوط
جز در اینجا نیافتیم. و پیغمبر انواء را سخت غدقن کرد براي آنکه عرب آن را باران ده میدانستند و کسی که باران را از خدا شناسد
و نوء را نشانه آن داند جائز است، یعنی گوید خدا در این اوقات باران میدهد (پایان) و ابن العربی هم این معنا را تأیید کرده، نووي
گفته نشانه دانستن آن هم مکروه است زیرا شعار کفر و نمونه آنست. 3- در معانی الاخبار ( 326 ) بسند خود از امام باقر علیه السّلام
روایت کرده که سه چیز از عادات جاهلیت است فخر بنسب، طعن در حسب، و باران خواستن بانواء. صدوق- ره- گفته: بسندي که
جمعی دانشمندان گفتهاند انواء 28 ستارهاند که مطالع آنها در دوره سال از چهار فصل معروف است در هر 13 شب یکی غروب
کند و دیگري در برابرش طلوع کند، و هر دو معلوم و نامدارند و در یک سال بگردند و باز ستاره نخست با سال نو برآید، و عرب
میگفتند چون ستاره از آنها غروب کند و دیگري برآید ناچار باران و بادي بیاید، و هر بارانی را وابسته بدان ستاره دانستند که
غروب کرده و میگفتند ما بنوء ثریا، و یا دبران، و یا سماك باران ص: 265 داریم، و همچنین سائر ستارهها، و
آن را نوء گفتند، چون بسقوط یکی در مغرب دیگري در مشرق برآید، و نائی هر چیزیست که بسنگینی برخیزد و خدا فرمود
-4 و از همان: بسندي که به پیغمبر رسیده، که غدقن کرد از ذبائح پري، و .« -76 القصص « سنگین بار میکرد شتران نیرومند را »
ذبائح پري اینست که خانه بخرد، یا چشمه درآورد و مانند آن و براي دفع فال بد، حیوانی ذبح کند. أبو عبیده گفته: مقصود اینست
که نگران بودند و فال بد میزدند که اگر ذبحی نکنند و قربانی نگذرانند جن بآنها آفت رساند، و پیغمبر این نگرانی را ابطال کرده.
-5 و فرمود صلی اللَّه علیه و اله در نیاورند معیوب را بر تندرست یعنی کسی که شترش گر شده یا دردمند گردیده آن را داخل
شترهاي تندرست نکند، أبو عبیده گفته: براي آنکه- و اللَّه أعلم- ترس دارد خدا شتران تندرست را هم دردمند کند و صاحبش
گمان برد که دردمندها بدو سرایت کرده، و گنهکار شود. 6- در خصال ( 105 ): بسندش از علی علیه السّلام که رسول خدا صلی
اللَّه علیه و اله فرمود: چهار چیز پیوسته در امّتم باشند تا روز قیامت، فخر بخاندان، و طعن در نژاد، و بارانجوئی بستارهها، و
نوحهگري (الخبر). 7- در الخرائج: روایت است که در جنگ تبوك مردم تشنه شدند، و گفتند یا رسول اللَّه کاش دعا میکردي خدا
ما را سیراب میکرد، دعا کرد، و رودخانهها روان شدند، و ناگاه مردمی که لب رود ایستاده بودند میگفتند: ما بنوء ذراع یا نوء چنانی
صفحه 110 از 137
باران یافتیم، رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: بنگرید تا چه میگویند؟ خالد گفت: گردنهاشان را بزنم؟ رسول خدا صلی اللَّه
علیه و اله فرمود: چنین میگویند و میدانند که خدا باران فرود آورده. بیان: دلالت دارد که این گفته حرام یا مکروه است و سبب کفر
نیست ص: 266 با بیاعتقادي بأثر بخشی آنها، و بر اینکه این اعتقاد کفر است و موجب ارتداد و استحقاق
و ایمان نیارند بیشترشان بخدا جز با » قتل. 8- عیاشی: از یعقوب بن شعیب گفت پرسیدم امام ششم علیه السّلام را از قول خدا تعالی
فرمود: میگفتند بنوء کذا و نوء کذا باران داریم، دیگر آنکه به پیشگویان مراجعه میکردند و آنچه « اینکه مشرکند، 106 - یوسف
در معنی « و ایمان نیاورند بیشترشان بخدا جز اینکه مشرکند » : میگفتند باور میکردند. بیان: طبرسی در (ج 5 ص 267 ) تفسیرش گفته
آن چند قول است. 1- از ابن عباس که منظور مشرکین قریشند معترف بودند که خدا آفریننده و زندگی بخش و جانگیر است با این
حال بت میپرستیدند و آنها را معبودان میخواندند. 2- در مشرکان عرب است که چون از آنها پرسش میشد چه کس آسمانها و
زمین را آفریده و باران فرومیبارد؟ گفتند خدا، و آنگه مشرك بودند که در تلبیه حج خود میگفتند: لبیک لا شریک لک الا
شریک هو لک، تملکه و مالک، تو شریکی نداري جز آن شریکی که او را مالکی و تو را مالک نیست. 3- مشرکان اهل کتابند که
بخدا و روز جزا و تورات و انجیل ایمان دارند و بانکار قرآن و نبوّت پیغمبر ما مشرکند و این قول را با آنکه گذشت دارم بن قبیصه
از امام رضا علیه السّلام از جدش امام ششم علیه السّلام روایت کرده. 4- منظور منافقانند که اظهار ایمان کنند و کفر در دل دارند.
-5 مشبهه باشند که خدا را یکی دانند و در شرح آن بشرك گرایند، از ابن عباس است نیز. 6- منظور شرك در طاعت است نه
شرك در عبادت یعنی اطاعت شیطان کنند در گناهان و او را شریک در طاعت خدا سازند گرچه با خدا دیگري را نپرستند از امام
پنجم است، و از امام ششم علیه السّلام روایت است که گفته کسی، اگر فلانی نبود ص: 267 هلاك میشدم، و
اگر فلان نبود عالم از دست میرفت، شرك بخدا است در ملک و روزي بخشی او و در نگهداري او، باو گفته شد: اگر گفت اگر
خدا بر من بوجود فلانی منت ننهاده بود هلاك میشدم؟ فرمود: این عیب ندارد، و در روایتی است از دو امام که مقصود شرك
نعمتها است و در روایتی از امام رضا علیه السّلام که این شرکی است که بحد کفر نرسد (پایان). گویم: آنچه در این خبر است
نزدیک بوجه آخریست، و دلالت دارد بر حرمت اعتقاد بنجوم و کهانت. 9- در کافی ( 196 - روضه): بسندش از نصر بن قرواش
جمّال که پرسید از امام ششم علیه السّلام که شتري گر میشود و از شتران دیگرم جداش میکنم از ترس سرایت بدیگران، و بسا
سوت میزنم تا آب بنوشد امام ششم علیه السّلام فرمود: یک اعرابی نزد رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم آمد و گفت گوسفند
و گاو و شتر گر با بهاي کم بدسترسم آیند و از خریدشان خوشم نیاید براي ترس از اینکه گري آنها بشتر و گوسفندم سرایت کند،
رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: اي اعرابی پس از کجا باوّلی سرایت کرده؟ سپس رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: نه
عدوا است، نه بدفالی، نه جیغ مرده، نه شؤم، نه صفر نه رضاع پس از شیر بریدن، و نه تعرب پس از هجرت، و روزه خموشی تا
شب، و نه طلاق پیش از زناشوئی، و نه آزاد کردن پیش از مالک شدن بنده، و نه یتیمی پس از بلوغ. ایضاح: در نهایه (ج 3 ص
عدوي واگیر بیماریست چنانچه شتري گر است و از آن دوري کنند تا « نه عدوي هست و نه صفر » 73 ) گوید: در حدیث است که
بشتر دیگر سرایت نکند و اسلام آن را ابطال کرده چون پنداشتند بیماري خودش واگیر دارد و پیغمبر فرمود: چنین نیست و اثر
قدرت خدا است، و از این رو در حدیثی فرمود: اول بیماري از کجا آمده؟ و من گویم: بسا مقصود اینست که تا خدا نخواهد واگیر
ندارد، و با پناه بخدا جلوش گرفته شود پس منافات ندارد با اخباري که گویند بگریزید از خورهدار ص: 268
و امثال آن نسبت بعموم مردم که سست عقیدهاند و پناه بخدا نبرند، و بد دلی کنند و روایت شده که امام چهارم با خوره داران
همخوراکی کرد، و آنها را مهمان کرد و با آنها در سفره شرکت کرد، با اینکه ممکن است این از خصائص ائمه باشد زیرا خدایشان
استثناء شده طیبی در شرح مشکاة گفته: واگیره « لا عدوي » از بیماریهاي نفرتآور مصون ساخته، برخی گفتهاند، خوره از این قاعده
در هفت بیماریست خوره، گري، آبله، حصبه، گند بینی و دهن، چشم درد و بیماریهاي وبائی، و شرع آن را ابطال کرده که واگیر
صفحه 111 از 137
ندارند. و گفتهاند مقصود اینست که واگیر بیخواست خدا نیست، و از این رو منع شده از نزدیک شدن ببلا مانند دیوار شکسته، و
کشتی معیوب، و بر قول اول گویند نهی براي نگرانی از اعتقاد بآنست در صورت بروز بیماري، و من این قول دوم را بهتر میدانم که
نهی از فال بد « لا طیرة » .( جمع میان احادیث و اصول طیّبه است که شرع آن را بوجهی که منافی با توحید نباشد معتبر دانسته (پایان
زدنست در کارها که رسم عوام است یا مقصود بیان اینست که یا هیچ اثري ندارد یا آنکه بتنهائی اثر ندارد و با قوت نفس و توکل
بر خدا اثرش رفع میشود، و مؤید معنی اخیر است آنچه بیاید و آنچه در برخی اخبار است که فی الجمله اثر دارد، و آنچه در دعاء
آمده از پناه بخدا از آن، در نهایه: (ج 2 ص 51 ) گوید: طیرة بد بینی بچیزیست، عرب بواسطه پریدن پرنده و دویدن آهو از سمت
چپ و یار است فال میگرفت و چون بد بود بنظرش دنبال کار نمیرفت، و شرع از آن نهی کرد و آن را بیاثر دانست و در حدیث
است که فرمود: هیچ کس از سه چیز بر کنار نماند، بدفالی، و حسد و بدگمانی، گفته شد: پس چه کنیم؟ فرمود: در فال بد دنبال
کار برو، حسد که بردي ستم مکن، و گمان بد را مسلم مدار. و در (ج 4- ص 258 ) گوید: هامۀ بمعنی سر است و نام پرندهایست،
و مقصود حدیث همین است زیرا بدان فال بد میزدند، از پرندههاي شب است و گفتهاند ص: 269 همان جغد
است، و گفتهاند هامه بزعم عرب روح کشتهایست که خونخواهی او نشده و پرندهاي شود و فریاد کشد مرا سیراب کنید، مرا سیراب
نامند و اسلام آن را نفی کرد « صدي » کنید، و چون خونخواهی شد پرواز کند، و گفتهاند استخوانهاي مرده هامه میشوند و آن را
(پایان). و گفتهاند: جغد است که بر بام کسی نشیند و خبر مرگ او یا کسانش را بدهد میم آن بیتشدید است و بعضی با تشدید
نهایه در (ج 2 ص 241 ) گوید: شومی اگر باشد در سه چیز است، زن، خانه و اسب، یعنی نگرانی از سرانجام این سه « شؤم » دانند
است، و اختصاص باین سه براي آنست که چون بد فالی با پرنده و آهو را نفی کرد فرمود: اگر کسی خانهاي دارد که بدان خوشدل
نیست یا زنی که دوست ندارد یا اسبی که از آن نگرانست، آنها را رها کند و عوض بگیرد، و گفتهاند شومی خانه اینست که تنگ
باشد و بدهمسایه، و شومی زن اینست که نزاید و شومی اسب اینست که آن را بجهاد نبرند، شومی ضد میمنت است (پایان)، و
گفتهاند شومی زن گرانی مهر و بدخلقی او است، خطابی گفته آن از بدفالی جدا شده و مقصود اینست که بد فالی نیست جز در
این سه که از آنها جدا شود و طیبی آن را بد فالی ندانسته و ارشاد دانسته باینکه هر که از این سه دارد و بد دارد از آن جدا شود
و لا » (پایان). من گویم: معنی اخیر اظهر است و در اخبار ما نیز باین مضمون وارد است چنانچه در کتاب نکاح بیاید ان شاء اللَّه
نهایه (ج 2 ص 266 ) گوید: عرب پنداشتی که در دل ماریست بنام صفر که در گرسنگی آزار میرساند، و واگیر دارد، و « صفر
اسلام آن را باطل دانست، و گفتهاند مقصود پس انداختن حرمت محرم است بماه صفر که در جاهلیت میکردند و آن را نسیء
میگفتند و شرع آن را باطل کرد (پایان) و گفتهاند مقصود نفی ماه صفر است که عرب آن را ماه گرفتاري و فتنه میدانست و
میفرماید چنین نیست، و محتمل است مقصود از سوت زدن باشد بقرینه اینکه ص: 270 امام جواب آن را
نگفته ولی بعید است، و ظاهر اینست که راوي جواب آن را ساقط کرده و از بعض اخبار برآید که مکروه است. (لا رضاع بعد
فصال) یا (بعد فطام) چنانچه در روایات دیگر است و مقصود اینست که پس از زمانی که باید بچه را از شیر گرفت یعنی از دو سال،
موجب نشر حرمت نیست، (لا تعرب بعد الهجرة) یعنی روا نیست از شهر برگشت و بعربهاي بیابانی پیوست و بسیاري از اخبار آن را
یعنی روزه خموشی که در امم گذشته بوده در اسلام نیست و نسخ شده و « و لا صمت یوماً الی اللیل » از گناهان کبیره شمردهاند
لا یتم بعد » . که گوید چون فلانه را ازدواج کردم طالق است و همچنین در آزاد کردن بنده « و لا طلاق قبل نکاح » ، بدعت است
یعنی احکام یتیم پس از بلوغش مرتفع میشوند مانند حجر او و ولایت ولی بر او و حرمت اکل مال او بیاجازه ولی او، و « ادراك
تفصیل این احکام در محل خود بیاید ان شاء اللَّه تعالی. 10 - در کافی ( 198 - روضه) بسندي تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که
فرمود: کفاره بدفالی توکل است. بیان: یعنی توکل بر خدا گناه بدفالی را که از آن نهی شده برطرف میکند یا اینکه اثر آن را میبرد
بد فالی شرك است و از ما کس نباشد جز ... » چنانچه کفاره اثر گناه را، جزري در نهایه (ج 3 ص 52 ) گفته و از آنست حدیث
صفحه 112 از 137
ولی بتوکل آن را ببرد، حدیث چنین رسیده و مستثنی در آن نیست یعنی (جز بدفالی در دلش آید) و براي اختصار و اعتماد بفهم
شنونده حذف شده، و بدفالی را شرك شمرده چون معتقد بودند که با موافقت آن سود برند و زیان نبینند و گویا آن را همکار خدا
دانستند، و فرمود: خدا بتوکل آن را ببرد یعنی چون بدفالی بد افتد ولی بخدا توکل کند و کار خود بدو واگذارد، و بدنبال آن نرود
خدایش بیامرزد و از او مؤاخذه نکند. 11 - در کافی ( 197 - روضه) بسندش از امام ششم علیه السّلام فرمود: فال چنان آسمان و
جهان، ج 2، ص: 271 باشد که صاحبش بدل نهد، اگر آسانش گیري آسانست و اگر سختش گیري سخت است، و اگرش چیزي
نگیري چیزي نیست. 12 - و در ( 108 - روضه) بسندش از امام ششم علیه السّلام فرمود: سه چیز است که کس از آنها رها نیست، از
پیغمبر و فروتر، اندیشه وسوسه آور در آفرینش فال زدن و حسد بردن جز اینکه مؤمن حسد خود را بکار نگیرد. 13 - در خصال:
بسندي که بامام ششم علیه السّلام رسانده فرمود: سهاند که از آنها کسی بر کنار نیست از پیغمبر تا فروتر از او، فال زدن، حسد
بردن، اندیشه وسوسه آور در آفرینش. صدوق- ره- گفته: مقصود از فال بد در اینجا اینست که قوم انبیاء بدانها فال بد میزدند نه
- ما بتو و همراهانت فال بد زنیم، گفت فال بد شما نزد خدا است، 47 » خود آنها که از آن برکنارند چنانچه قوم صالح بدو گفتند
و اما حسد در اینجا اینست .« راستی که ما بشما فال بد زنیم تا آخر آیه، 18 - یس » و همچنان دیگران به پیغمبرانشان گفتند « النمل
یا بلکه حسد برند بمردم بدان چه خدا از فضلش بدانها داده » که حسد برده شوند نه اینکه بدیگري حسد برند چنانچه خدا فرموده
و اما اندیشه وسوسه آور در خلق گرفتاري آنها « البته دادیم بخاندان ابراهیم کتاب و حکمت و دادیم بآنها ملکی عظیم، 53 - النساء
راستی او اندیشید و اندازه » است باهل وسوسه نه جز آن و این چنانست که خداوند از ولید بن مغیره مخزومی حکایت کرده است
یعنی بقرآن گفت: که این نیست مگر جادوئی که واگیر شده و نیست « گرفت، کشته باد که چگونه اندازه گرفت، 18 و 19 - المدثّر
بیان: توجیه صدوق براي خبر خصال بجا است ولی در اخبار دیگري که خاصه و عامه روایت کردند و شامل .« مگر گفته آدمی
مطالب دیگر هم هست روا نیست مگر بزور بسیار و ظاهر اینست که منظور از طیره در آنها بدل گرفتن بدي است یا بد آوردن آنها
در واقع و نخست در معصومین اظهر است که در خاطر شریفشان درآید و با توکل ص: 272 آن را دفع کنند و
این با عصمت منافات ندارد، و اما در حسد ظاهر اینست که اگر در دل باشد و اظهار نشود گناهی نیست و دور هم نیست زیرا در
بیشتر مردم اختیاري نیست و شاید مقصود از آن رشک را هم شامل باشد که در معصومین هست. و اما تفکر در وسوسه در آفرینش
دو معنا را محتمل است. 1- آنچه در اندیشه آید راجع بخالق و کیفیت خلق و از آن جمله ربط حادث بقدیم، و خلق اعمال بندهها،
و مسأله قضا و قدر، و اندیشه در حکمت خلق بدیها در عالم بیآنکه در دل بماند و شکی آرد چنانچه کلینی (ج 2 ص 324 کافی)
بسندش از محمّد بن حمران روایت کرده که پرسیدم امام ششم علیه السّلام را از وسوسه، فرمود: چیزي نیست، میگوئی: لا اله الّا اللَّه،
و بسندش از جمیل بن دراج که بامام ششم علیه السّلام گفتم: در دلم چیزي بزرگ میآید، فرمود: بگو: لا اله الّا اللَّه، جمیل گوید:
هر وقت در دلم خاطرهاي افتاد گفتم: لا اله الّا اللَّه و دفع شد. و در (ج 2 ص 425 - کافی) بسندش از امام ششم علیه السّلام که
مردي نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله آمد و گفت: یا رسول اللَّه هلاك شدم، فرمود: شیطان بدلت آمد و گفت: کی تو را آفریده؟
گفتی: خدا، بتو گفت: خدا را که آفریده؟ آن مرد گفت: آري بخدائی که تو را بحق فرستاده همچنین بود، فرمود: بخدا این محض
ایمانست، ابن ابی عمیر گوید: این را براي عبد الرحمن بن حجاج باز گفتم و او گفت: امام ششم بمن فرمود رسول خدا صلی اللَّه
براي رفع نگرانی هلاکت او بوده از این که در دلش افتاده. و عامّه در « این محض ایمانست » علیه و اله همانا مقصودش از اینکه
و در روایت « آن محض ایمانست » صحاح خود روایت کردند که از رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله پرسش شد از وسوسه؟ فرمود
دیگریست که شیطان در بر یکی از شما آید و گوید: چه کسی چنین و چنان را آفریده تا آنجا که گوید چه کسی پروردگار ترا
آفریده، و چون باینجا رسد باید بخدا پناه برد و باز ایستاد. 2- مقصود از خلق مخلوق باشد و تفکر در وسوسه در دل گذراندن
عیوب ص: 273 آنها باشد و بررسی احوالشان و مؤید این وجه است آنچه جزري در نهایه آورده و ما آن را
صفحه 113 از 137
در این نزدیکی از او نقل کردیم. 14 - در خصال ( 45 ) بسندش از امام ششم که رسول خدا فرمود: از امتم نه چیز را برداشته است:
خطا، فراموشی، و آنچه بر آن وادار شوند، آنچه ندانند آنچه نتوانند، آنچه بدان ناچارند، و حسد، و فال بد، و اندیشه وسوسه آور
در آفرینش تا بزبان نیاید. در فقیه: بیسند از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله مانندش آورده. بیان: شاید اینکه فرمود (تا بزبان نیاید) بهر
سه تاي آخري برگردد، و شرح تمام خبر در کتاب عدل گذشته. 15 - در کافی ( 314 - روضه) بسندش از امام هفتم که شوم مسافر
در راهش رنج است، کلاغی که از سمت راستش بانگ زند، و یادم پهن کند، و گرگی که بروي او عوعو کندو بر سر دم نشسته
باشد و تا سه بار برآورد و فرو کشد و آهو که از سوي راست پدید شود و بسوي چپ رود، و جغد جیغ کش، و زن مو جو گندمی
که روبروي او درآید، و ماده الاغ گوش بریده، و هر کس از آنها بددل شود باید بگوید: بتو پناهم پروردگارا از شرّ آنچه در دل
.« از شر آنچه در دل یابم مرا از آن نگهدار » : خود یابم، و نگهداري شود از آن. و در خصال: بسند دیگر مانندش آورده تا فرموده
در « پنج است » بیان: شومی مسافر، بد دلی او است و بسا که با توکل و دعاء در این خبر و جز آن دفع شود چنانچه در طیره گذشت
سگ دم پهن » در فقیه است که ،« شش » و در برخی « هفت » خصال و محاسن و بیشتر نسخههاي فقیه چنین است و در برخی نسخهها
که خود نوعی دیگر از شومی کلاغ است، و در محاسن بیواو است وصف دیگر « و دم پهن کرده » و در خصال مانند کافی « کرده
است براي کلاغ، و روشن میشود که هفت است یا شش و پنج شمردن آنها از تصحیف نسخه ص: 274
بردارانست یا سهتاي بانک زن را یکی شمرده، یا سگ و گرگ را یکی شمرده چون هر دو درندهاند، و کلاغ و جغد را هم یکی
بنا بر نسخه دیگر عطف به مجموع خمسه باشد، و جدا آوردن « الاتان » چون هر دو پرندهاند. و ممکن است المرأه بنا بر نسخهاي و یا
گفتهاند، هر گاه بآدمی برخورد همین « بر سردم نشسته و آن را برآورد و فرو نهد » آن پنج براي شهرت یا فزونی شوم آنها است
در .« آهوي سانح » روش دارد براي آنکه گرد بروي بپاشد، و گفتهاند این دو وصف بآواز یا دمش هر دو برگردد و آن بعید است
(ج 1 ص 71 ) نهایه است که بارح ضد سانح است، سانح پرنده یا دام وحشی است که از سمت چپت بسمت راست برابرت نمودار
شود، و عرب آن را بفال نیک گیرد چون تیررس و آماده شکارشدنست و بارح بعکس آنست و بدان فال بد زنند چون نتوانی بدان
تیر زنی مگر آنکه بگردي، و جوهري هم همان را گفته و جز او، و سانح در اینجا بهمان معنوي لغوي است یعنی رخ دهنده. و
یعنی سرش جو « مرأة شمطاء » کفعمی گفته: برخی بارح را میمون دانند و سانح را شوم مانند مردم حجاز و اهل نجد برعکس گویند
بنظر من کنایه از روبروشدنست و فاضل استرآبادي گفته: یعنی روسري گشاده تا « تلقی بفرجها » گندمی است و سیاه و سپید است
بدانی که شمطاء است، و دیگري که دیدم بمن گفته: بسا مقصود اینست که روي زمین خوابیده، یا کنایه از زانیه است، و معنی
رکیک دیگري هم گفتهاند ... 16 - در در منثور (ج 6 ص 162 ) از ابن عباس: که در عهد رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم
بمردم بارید و پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله فرمود: برخی مردم شکرگزارند، و برخی ناسپاس، گفتند: این رحمتی است خدا داده و
دیگران گفتند نوء فلانیست و این آیه آمد، فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ تا رسید به وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ 17 - و از ابن عباس
ص: 275 مقصود اینست که أنواء را سبب باران دانند و « و تجعلون شکرکم أنّکم تکذبون » است که میخواند
قدرت خدا را دروغ شمارند، و باران بمردمی نیاید جز اینکه برخی ناسپاسی کنند و گویند باران ما بواسطه نوء فلانیست و خدا فرو
-18 از أبی خدرة که این آیه در باره یک مرد انصاري فرود آمد در (...) « مینهید روزي خود را در اینکه دروغ شمارید » فرستاد
غزوه تبوك، در حجر منزل کردند و پیغمبر فرمود: چیزي از آب آن برنگیرند و در منزل دیگر آب نداشتند، و به پیغمبر شکایت
بردند و آن حضرت دو رکعت نماز خواند و دعا کرد، و خدا یک ابري فرستاد و بر آنها بارید تا سیراب شدند، و مردي انصاري
بدیگري که متهم بنفاق بود گفت: واي بر تو دیدي پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله دعا کرد و خدا باران داد بما، در پاسخش گفت باران
19 - و از علی علیه السّلام در تفسیر این آیه ( ما بسبب نوء چنانی بود و خدا فرو فرستاد وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ (.. ص 162
و میگوئید باران ما به نوء چنانیست. 20 - و از أبی عبد الرحمن سلمی گفت: علی « شکر شما اینست که تکذیب میکنید » فرمود: یعنی
صفحه 114 از 137
علیه السّلام در نماز بامداد سوره واقعه را خواند و گفت: و تجعلون شکرکم أنکم تکذبون و چون تمام کرد فرمود: من میدانم یکی
خواهد گفت: چرا چنین خواند؟ من شنیدم رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله آن را چنین میخواند، وقتی بارانشان میآمد میگفتند:
ج 6 ص ...) « شما شکر خود را در برابر باران این میسازید که بدان تکذیب مینمایند » باران ما از نوء چنانیست، و خدا فرو فرستاد
-21 و از قتاده در وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَ ذِّبُونَ که حسن میگفت: چه بد پیش گرفتند آن مردم براي خود، بهره نبردند از (163
قرآن خدا جز تکذیب بدان گفت: براي ما حکایت شده که مردم در عهد پیغمبر بقحطی افتادند و گفتند یا نبی اللَّه کاش براي ما
باران میخواستی، فرمود: بسا که مردمی باران یابند و گویند از نوء چنانیست، و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله استسقاء کرد و باران آمد،
مردي گفت: از انواء چنان و چنان مانده بود، و خدا فرو فرستاد وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ/ (... ص: 276
22 - و از أبی سعید خدري که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: اگر خدا هفت سال باران را بر مردم ببندد و آنگه .( ج 3- ص 163
بفرستد جمعی ناسپاس گویند این بنوء دبران بود (...) 23 - از زید بن خالد جهنی گفت رسول خدا دنبال بارانی نماز بامداد را در
حدیبیه براي ما خواند، و چون سلام داد رو بما کرد و فرمود: آیا نشنوید آنچه پروردگار شما در این آیه گفته؟ من هیچ نعمت
ببندههاي خود ندهم جز آنکه گروهیشان ناسپاسی کنند بر آن، امّا کسی که بمن ایمان آرد و سپاسم گوید بر بارانم او است که
بمن ایمان دارد و بکوکب کافر است، و هر که گوید: باران ما بنوء کذا و کذا است او است که بستاره ایمان دارد و بمن کافر است
24 - و از ابن عباس است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روزي باصحابش فرمود: میدانید پروردگار شما چه .( (.. ج 6 ص 164
فرماید؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند، فرمود: میفرماید: آنان که میگویند باران ما از ستاره چنین و چنین است، کافر بخدا و مؤمن
25 - و از عبد اللَّه بن سخیر که سلیمان ( بستارهاند و آنان که گویند: خدا بما باران داده بخدا مؤمنند و بدان ستاره کافر (.... ص 163
بن عبد الملک او را خواست و گفت: کاش علم نجوم میآموختی تا دانشت میافزود، گفتم: رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرموده:
26 - از جابر که شنیدم از پیغمبر صلی ( بدترین ترس من بر امّتم، تصدیق بنجوم است، و تکذیب بقدر، و ستم بر امّت (.... ص 164
اللَّه علیه و اله بر امّتم از سه چیز میترسم، باران جستن از انواء، ستم پادشاه، تکذیب بقدر. 27 - و از معاویه لیثی گفت: رسول خدا
صلی اللَّه علیه و اله فرمود: مردم بخشکسالی افتند پس خدا از رزق خود باران بدانها فرستد و مشرك شوند، گفتند چگونه یا آسمان
و جهان، ج 2، ص: 277 رسول اللَّه؟ فرمود: میگویند از ستاره بما باران رسید (...) 28 - و از أبی هریره که رسول خدا صلی اللَّه علیه
و اله فرمود: خدا بامداد یا شام نعمتی بمردم دهد و گروهی بدان کافر شوند، میگویند، باران ما بنوء کذا و کذا بوده (....) 29 - و از
ابن عباس که هیچ مردمی باران ندیدند جز آنکه برخیشان کافر شدند، میگویند: باران ما بنوء کذا و کذا بوده و قرائت کرد ابن
ص: 278 (...) « و تجعلون شکرکم أنّکم تکذّبون » عباس
باب دوازدهم آنچه مناسب نجوم و احکام نجوم است از کتاب دانیال علیه السّلام و جز آن
روایات
کتاب دانیال:در روز اول ماه چه نشانههایی است
-1 در قصص راوندي: بسندش از امام صادق علیه السّلام که فرمود: در کتاب دانیال علیه السّلام است که: چون یکم محرم شنبه
باشد، سرما سخت است و باد بسیار و یخ فراوان، گندم بالا است، و وباء و مرگ کودکان و تب در آن سال فزون عسل اندك و
سماروغ بیش، زرع بیآفت و برخی درختها و تاکها دچار آفت، سال فراوانی است، مرگ بر روم گیرد و عرب بر آنها بتازند، و
اسیر و غنیمت فراوان بدست آرند و در همه جا بخواست خدا سلطان پیروز است. و چون یک شنبه باشد زمستان خوش باشد و باران
صفحه 115 از 137
فراوان، برخی درختان و زرع دچار آفت، دردهاي چندي باشد و مرگ و میر سختی تا عسل اندك، و وباء و مرگ در هوا بسیار و
در آخر سال تا اندازه گندم گران شود، و در آخرش پیروزي با سلطانست. و چون دوشنبه باشد، زمستان خوش است، و تابستان
پرگرم پر باران، گاو و گوسفند بیش، و عسل فراوان، گندم و نرخها در کوهستان ارزان ص: 279 و میوه در
آنجا بسیار، مرگ زنانست و در پایان سال یک شورشی در نواحی مشرق بر پادشاه بشورد، و ببرخی بلاد فارس غمی رخ دهد و
زکام در سرزمین جبل بسیار باشد. و چون سه شنبه بود، زمستان سخت شود، برف و یخ در سرزمین جبل و ناحیه مشرق بسیار و
گوسفند و عسل فراوان، و برخی درختان و تاکها را آفت رسد، و یک آفت آسمانی در ناحیه مغرب و شام درگیرد که خلقی بمیرد،
و یک شورشی نیرومند بر سلطان درآید و پیروزي با سلطانست، و پاره غلات در پارس آفت گیرد، و پایان سال در آنجا نرخها بالا
روند. و چون روز چهار شنبه باشد، زمستان میانه بود، و باران در گرما خوب و سودمند و مبارك، و میوهها و غلات در همه
کوهپایهها و همه ناحیه مشرق بسیار جز اینکه آخر سال مردن دامنگیر رجال شود و مردم بابل و جبل را آفت رسد و نرخها ارزان
گردد و مملکت عرب آرام باشد و غلبه پادشاه را بود. و چون روز پنجشنبه باشد زمستان ملایم است و گندم و میوهها و عسل در
همه نواحی مشرق فراوان، و در آغاز و انجام سال تب بسیار در زمین بابل، و روم بر مسلمین پیروز گردند، سپس عرب بر آنها غلبه
کنند در ناحیه مغرب، در سرزمین سند جنگها شود و ظفر با ملوك عرب باشد. و چون روز جمعه باشد، زمستان سرد نشود و باران و
100 فرسخ ناحیه کوهستان غلّات کم باشند، و مرگ در همه مردم بیش گردد، نرخها در ناحیه * نهرها و آبها کم باشند، و در 100
مغرب گران شوند، و ببرخی درختان آفت رسد، و روم بر پارس بسختی بتازند.
گرفتن خورشید در 12 ماه چه نشانهایست
در محرم، سال فراوانیست جز اینکه در پایانش درد و بیماري بمردم رسد سلطان پیروز گردد، و زمین لرزهاي شود که دنبالش
سلامتی است. در صفر: هراس و گرسنگی در ناحیه مغرب، و هم جنگ بسیار در آن ص: 280 ناحیه که در
ربیع بصلح انجامد و پیروزي سلطان را باشد. در ربیع الاول: میان مردم سازش باشد، اختلاف کم شود، پیروزي از آن سلطانست در
مغرب، کار و گوسفند کمیاب شوند و در پایان سال فراوان شوند و در شترهاي بیابانی وبا افتد در ربیع الآخر: اختلاف میان مردم
بیش گردد، جمع بزرگی از آنها کشته شوند، بر پادشاه شورش شود هراس و نبرد باشد، مردم پر بمیرند. در جمادي الاولی: همه
مردم در وسعت افتند، و پادشاه بمردم نظر کند و باهل کشورش نیکی کند و جانبداري نماید. در جمادي الآخرة: یکی از بزرگان
مغرب بمیرد، در بلاد مصر جنگ سخت باشد، و آخر سال در مغرب گرانی شود. در رجب: زمین آباد گردد، باران در کوهستان و
ناحیه مشرق بسیار باشد، ملخی در ناحیه فارس پدید آید که زیانی ندارد در شعبان: همه مردم از پادشاه بسلامت باشند و او در
مغرب بدشمنانش پیروز گردد، آخر سال در جبال وباء پدید گردد و دنبالش سلامت باشد. در ماه رمضان: همه مردم فرمانبر بزرگ
پارس شوند، روم بر عرب سخت بتازند، و بر روم بچرخد و اسیر و غنیمت بدهند. در شوال: در زمین هند و زنگبار جنگ سخت
باشد، و در مشرق گیاه فراوان باشد. در ذي قعده: باران بسیار و پیاپی، ویرانی در ناحیه پارس. در ذیحجه: باد بسیار باشد، اشجار کم
شوند، در زمین مغرب درنده پدید آید و ویرانی، گندم آنها کم شود و گران، بر پادشاه شورش سختی رخ دهد، گندم در پارس
کم شود و در سال آینده ارزان شود. ص: 281
ماه گرفتن در طول سال نشان چیست؟
صفحه 116 از 137
در محرم: بزرگی در مغرب بمیرد، میوه در کوهپایه کم شود، خارش در مردم پدید آید، در زمین بابل چشم درد بسیار شود، مرگ
آید، نرخها گران شوند، شورشی بر سلطان رخ دهد و او پیروز گردد و آنان را بکشد. در صفر: گرسنگی و بیماري در کشور بابل تا
مردمش مورد نگرانی شوند سپس باران فراوان گردد، و حال مردم به شود، و در کوهپایه میوه فراوان باشد. در ربیع الاول: در مغرب
جنگ شود، مردم دچار یرقان گردند، در ناحیه (ماه) میوه بیش باشد در سبزیجات جبال کرم افتد، در ماه ویرانی بسیار شود. در ربیع
الآخر: باران در کوهستان فراوان شود، فراوانی و آب بسیار باشد سال مبارکی است و سلطان در مغرب پیروز گردد. در جمادي
الاولی: خون بسیار در عشائر ریخته شود، بزرگ شام بلاء سختی گیرد، و یک خارجی بر سلطان بشورد و پیروزي سلطان را باشد.
در جمادي الآخرة: باران و آب در نینوا کم شوند، جزع شدید و گرانی در آن رخ دهند، پادشاه بابل را در مغرب بلاي بزرگی
رسد. در رجب: در مغرب مرگ و گرسنگی باشد، در زمین بابل باران بسیار، درد بینی و چشم در شهرها بیش. در شعبان: پادشاه
کشته شود یا بمیرد، و پسرش بجایش نشیند، نرخها گران شوند، بیش مردم گرسنه مانند. در ماه رمضان: در جبل سرماي سخت و
برف و باران باشد و آب زیاد شود ص: 282 در زمین فارس درندهها بسیار شوند، در زمین ماه کودك و زن
بسیار میرند. در شوال: پادشاه بر دشمنانش چیره گردد، میان مردم شرّ و بلا باشد در ذي قعده: دژهاي سخت گشوده شوند، و گنجها
در برخی زمینها و کوهها پدیدار گردند. در ذیحجه: مرد بزرگی در مغرب بمیرد، یک هرزه بدعوي پادشاهی برخیزد. راوندي
گفته: اگر این حدیث از دانیال درست باشد، اینها پیشگوئی حوادث دنیا است، پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: چون خدا خیر
مردمی را خواهد شب بارانشان دهد و روز خورشید، فرمود: چون خدا بر امتی خشم گیرد و عذاب بدانها نازل نکند نرخهاشان
گران و عمرشان کوتاه گردد، سود از تجارت نبرند، میوههاشان خوب نشود، و آب نهرهاشان نجوشد، باران را بر آنها مسلّط کند،
فرمود: چون زکات دریغ شود حیوانات بمیرند، چون حکام ستم کنند باران نبارد، چون عهد را بشکنند مشرکان بر مسلمین پیروز
گردند، و مانند آنها بسیار است و خدا بحقیقت آن آگاه است. بیان: در قاموس (ج 3 ص 324 ) گوید بلاد جبل، شهرهائیست میان
آذربایجان و عراق عرب و خوزستان و فارس، ماه قصبه شهر است، ماهان دینور است و نهاوند. گویم: من در کتابی کهنه اخباري
طولانی در ملاحم و احکام یافتم و آن را نیاوردم چون اعتمادي بسند آن نبود گرچه بعضی از امام صادق علیه السّلام روایت شده
بود و بعضی از دانیال.
کتاب الاختصاص
-2 در اختصاص است، چون زهره و مریخ در یک برج باشند پادشاه روم بمیرد یا در روم مصیبت و بلاهاي بزرگ رخ دهند، و
چون با زحل مقارن شود عموم مردم در سختی و تنگی افتند، چون زهره مقارن مشتري گردد مردم را زندگانی خوش شود، چون
زهره قرین عطارد شود، خونریزي و فتح بزرگی باشد ص: 283 چون بهرام و زحل در یک برج شوند
پادشاهی تازه در سرزمین آن برج با دید آید، چون بهرام و مشتري قران کنند پادشاهی عظیم الشأن بمیرد، چون زحل و عطارد قران
کنند، در تجار و ادباء ترس و اندوه رخ دهند. چون زحل و مشتري در یک برج شوند دنیا و احوال مردم دگرگون گردند و
شورشیان از هر سو بر پا خیزند بویژه از گیلان و دیلم و اکراد. و مردم را سخت بکشند، و ترس و اندوه بیش گردد، و اوباش
شوکت یابند و طبع همه مردم برگردد و شرم و آدمیت بروند، و فساد بویژه در زمان فزودن شود، و زنازادهها زاده شوند و خونها
ریخته شود و گرسنگی باشد، چون مشتري و عطارد با هم شوند طاعون رخ دهد و میان مردم دشمنی و کینه باشد. چون ماه بر زحل
برآید یک پادشاهی برود، چون بهرام و عطارد در عقرب گرد آیند دلیل کشته شدن پادشاه بابل باشد، چون مشتري و زهره در
عقرب با هم شوند نشانه هراس و بیماري در سرزمین بابل است، چون خورشید و زحل در دم عقرب با هم شوند، نشانه اختلاف
رومیان و قتل پادشاه آنها است، چون مریخ و عطارد در دم عقرب با هم شوند، ویرانی خاندان پادشاه بابل است. چون خورشید و
صفحه 117 از 137
ماه در دم عقرب شوند و بهرام در سرطان اگر توانی راهی زیر زمین بدست آري و در آن درآئی بکن چون زهره و مشتري با هم
شوند زنان از دشمنی شوهران خود بترسند، چون کیوان به طرفه یا دبران فرود آید طاعون در عراق رخ دهد و بیش مردم بمیرند، و
چون در آخر طرفه فرود آید در زمین عراق جنگ و آشوب شود، و چون به نثره فرود آید، عمال عراق عوض شوند و بلا و سختی
بینند، چون کیوان به غفر فرود آید در عراق جنگ و آشوب باشد چون به جبهه فرود آید، مرگ گاو و درندهها و وحوش باشد. و
چون کیوان و مشتري در اکلیل و قلب و شوله فرود آیند، در مشرق و مغرب طاعون سختی رخ دهد و مردم بسیاري بمیرند، و در
سراسر زمین فساد و بلاها باشد، و همه بلاها بر مردم ریزند، و پادشاهان و علماء کشته شوند و اوباش ص: 284
بلند شوند. و بدان که با خورشید ستارههاي دنباله دارند خرد و درشت و چون یکی از آنها در یک برجی عیان گردد در سرزمین
وابسته بدان برج شر و بلا و آشوب باشد و پادشاهان خلع شوند، چون ستارهاي بینی سرخ ناشناس بر خلاف ستارهها مانند عمودي
162 - اختصاص). - جابجا میشود در آسمان نشانه جنگ و بلا باشد و کشتن بزرگان و شر و اندوه و آشوب فراوان در مردم ( 160
گویم: در اصل کتاب چنین است و از خط ابن الحسن بن شاذان رحمه اللَّه نسخه برداري شده. بیان: چون شیخ مفید- ره- در
اختصاص این احکام را ذکر کرده من آنها را آوردم و او بروایتی استناد نکرده و بعید است که از منجمان گرفته باشد. آسمان و
جهان، ج 2، ص: 285
أبواب ازمنه